در اين فراز از دعا، سخن از موجوداتى نورى و غيبى و ملكوتى به نام ملائكه است كه خداوند عزيز در كتب آسمانى و به خصوص در نزديك به نود آيه از قرآن مجيد خبر داده است.
در مقدمه شرح اين دعا كه از معجزات حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) است، مقتضى است به بررسى آيات قرآن و روايات، درباره ملائكه و فرشتگان پرداخته شود، تا بيش از پيش به وضع اين دسته از موجودات عرصه هستى آشنا شويد.
كتاب الهى، ايمان را مركّب از پنج واقعيّت مىداند. كه اگر قلب انسان با كمك انديشه در حقايق طبيعى و قرآنى و معارف الهى به پنج حقيقت ايمان آورد قلبى مؤمن و مورد قبول حق است، ورنه مردود يا قلبى ناقص و يا مشرك و يا كافر است.
در صورتى كه به كمتر از پنج حقيقت ايمان داشته باشد ناقص، در صورتى كه حقيقتى را در رديف حق قرار دهد مشرك، و چون به انكار واقعيّتها برخيزد كافر است.
آن پنج حقيقتى كه بايد به آن ايمان و معرفت داشت؛ زيرا ايمان تقليدى نيست، عبارت است از: اللّه، قيامت، ملائكه، كتاب، انبيا.
نيكى اين نيست كه روى خود را به سوى مشرق و مغرب كنيد، بلكه نيكى [واقعى و كامل، كه شايسته است در همه امور شما ملاك و ميزان قرار گيرد، منش و رفتار و حركات] كسانى است كه به خدا و روز قيامت و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران ايمان آوردهاند.
اين پنج حقيقت در حدّ لازم در قرآن مجيد و روايات و اخبار و كتب كلامى و فلسفى و عرفانى بازشناسانده شده و در اين زمينه حضرت حق، بر تمام مرد و زن اتمام حجّت نموده و در هر عذرى را بسته است.
چون به چشم بصيرت در آيه شريفه بنگريد، متوجّه و متذكّر مىشويد كه مَلَك از جمله حقايقى است كه بايد به آن ايمان داشت. انكار ملائكه و حتّى ملكى از ملائكه حق مساوى با كفر است و آلوده به كفر دشمن حق و جايگاهش در عذاب ابد الهى است.
خداوند بزرگ يهود عنود را، كه با حقايق الهيّه و واقعيّتهاى حقّه دشمنى مىورزيدند، و براى انكار رسالت رسول اسلام (صلى الله عليه و آله) به انكار حقايق ديگر بر مىخاستند كافر خوانده:
هر كه با خدا و فرشتگان و رسولانش و جبرئيل و ميكائيل دشمن باشد [كافر است]، و بىترديد خدا دشمن كافران است.
و هر كه به خدا و فرشتگان و كتابهاى آسمانى و پيامبران او و روز قيامت كافر شود، يقيناً به گمراهىِ دور و درازى دچار شده است.
قرآن مجيد و روايات براى مؤمن واقعى و مسلم حقيقى، علائم و اوصافى ذكر مىكنند كه از جمله آن علائم و نشانهها، ايمان به ملائكه است:
پيامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده، ايمان آورده، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و پيامبرانش، ايمان آوردهاند.
ملائكه، موجوداتى آگاه و عالم و عارف و بيدار و بينايند، كه به وجود حق و وحدانيّت آن حضرت باتمام وجود شهادت مىدهند، و در حقيقت گواه و شاهد بر حضرت محبوب و وحدانيّت و وحدت حقيقيّه او هستند:
خدا در حالى كه برپا دارنده عدل است [با منطق وحى، با نظام مُتقن آفرينش و با زبان همه موجودات] گواهى مىدهد كه هيچ معبودى جز او نيست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش نيز گواهى مىدهند كه هيچ معبودى جز او نيست؛ معبودى كه تواناى شكستناپذير و حكيم است.
منظور از دانشمندان در آيه شريفه بنا به فرموده حضرت باقر (عليه السلام) انبيا و اوصيا هستند،
مسأله خدا، آن چنان واضح و روشن و حقيقتى غير قابل انكار است كه حتّى اكثر دانشمندان طبيعى به يگانگى خدا گواهى دهند، چرا كه آنان با مطالعه طبيعت، به خوبى در مىيابند كه ميان اجزاى مختلف طبيعت نظير خورشيد، ماه، زمين، دريا، ابرها، كوهها، نهرها، نباتات، حيوانات، انسان، شب و روز و فصول چهارگانه ارتباط و همبستگى و يكپارچگى برقرار است، و اين بزرگترين دليل بر وجود يگانگى سازنده و آفريننده آنهاست.
به عنوان نمونه گواهى عدّهاى از دانشمندان طبيعى را فهرست وار ملاحظه كنيد:
«هرشل»دانشمند ستاره شناس: هر قدر دايره علم وسيعتر مىگردد، براهين قوىترى براى خدا به دست مىآيد.«مونت نل» در «دائرة المعارف» خود: علوم طبيعى عقل ما را به اندازهاى بالا مىبرند كه عظمت خدا را درك مىكنيم.
«نيوتن»ما با مطالعه گوش مىفهميم كه سازنده آن قوانين صوتى را به خوبى مىدانسته، و سازنده چشم به قوانين نور و انعكاس آن آگاه بوده است و از مطالعه نظم افلاك، پى مىبريم كه آنها را طبق نظم اداره مىكند.«پاسگال» فيلسوف معروف: هيچ چيز جز عقيده به خدا، سوز درون و تشنگى روح ما را فرو نمىنشاند.
«ادوارد لوتركيل»رئيس اداره زيستشناسى دانشگاه سانفرانسيسكو: در نتيجه مطالعات علمى دلايل جديدى براى اثبات صانع به دست آمده است كه دلايل فلسفى سابق را تأييد و تقويت مىكند.«پردون» نظريّه پرداز اجتماعى: پيش از آن كه عقول ما وجود خدا را كشف كنند دلهاى ما به وجود او گواهى دادهاند.
«والتر اوسكار لند برگ» دانشمندان علاوه بر دلايل روحانى، در نتيجه مطالعه پديدههاى طبيعى، دلايل علمى نيز براى درك خدا به دست مىآورند كه مسرّت و حظّ بيشترى را نصيبشان مىسازد.«داروين»محال است كه عقل رشد يافته، با ديدن اين نظام و هماهنگى شگرف بگويد دنيا خدا ندارد.
«جردن» خدا همان ناموس ازلى است كه همگى كاينات وجود و ترقّى خود را از او مىگيرند.
«انيشتن»در عالم مجهول، نيروى عاقل و قادرى وجود دارد كه جهان گواه اوستفرشتگان گواه و شاهد بر قرآن مجيد مىباشند:
ولى [در برابر كبرورزى و لجاجت اهل كتاب، كه به حقّانيّت قرآن و رسالت تو گواهى نمىدهند] خدا به وسيله آنچه بر تو نازل كرده گواهى مىدهد كه آن را به علم و دانش خود نازل كرده، و [نيز] فرشتگان هم گواهى مىدهند، گرچه گواهى خدا كافى است.
آرى، محتويات قرآن مجيد كه سراسر علم و حكمت و فلسفه و عرفان و احكام و دستورهاى اخلاقى حق و تاريخ صحيح انبيا و امم است، و اين همه بر سينه پاك و قلب نورانى يك نفر امّى تجلّى كرده، در حقيقت شهادت خدا بر نزول آن از عالم غيب و جهان ملكوت به عرصه گاه مُلكْ و عالم ظاهر است.
و فردا صحنه شگفت آور محشر است كه ملائكه حق و فرشتگان حضرت ربّ، در برابر منكران و كافران به تمام حقايق الهيّه به خصوص قرآن مجيد، شهادت خواهند داد، تا سيهروى شود هر كه در او غش باشد!
فرشتگان حق در مسئله با عظمت عبادت، موجوداتى تسليم، خاضع، خاشع، و از خالصترين عباد حضرت محبوبند:
و آنچه در آسمانها و زمين از جنبندگان و فرشتگان وجود دارد، فقط براى خدا سجده مىكنند و تكبّر و سركشى نمىورزند.* از پروردگارشان كه بر فراز آنان است، مىترسند، و آنچه را به آن مأمور مىشوند، انجام مىدهند.
اى مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتشى كه هيزم آن انسان ها و سنگ ها است، حفظ كنيد. بر آن فرشتگانى خشن و سختگير گمارده شدهاند كه از آنچه خدا به آنان دستور داده، سرپيچى نمىكنند، و آنچه را به آن مأمورند، همواره انجام مىدهند.
و رعد، همراه با ستايش خدا تسبيح مىگويد و فرشتگان نيز از بيمش [تسبيح مىگويند].
[ياد كن] هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من بشرى از گل خواهم آفريد.* پس زمانى كه اندامش را درست و نيكو نمودم و از روح خود در او دميدم، براى او سجده كنيد.* پس فرشتگان همه با هم سجده كردند.
و فرشتگان، پروردگارشان را همواره همراه با سپاس و ستايش تسبيح مىگويند، و براى كسانى كه در زمين هستند، درخواست آمرزش مىكنند؛ آگاه باشيد! بىترديد خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
و فرشتگان را كه بندگان [خداى] رحماناند، به پندار خود جنس ماده قراردادهاند،] آيا زمان آفرينش آنان حضور داشتند [كه بر ماده بودنشان گواهى مىدهند؟] به زودى گواهى آنان [در نامه اعمالشان] نوشته مىشود و [درباره آن] مورد بازپرسى قرار خواهند گرفت.
فرشتگان الهى براى مردم مؤمن دعا مىكنند و بر آنان درود مىفرستند:
اوست كه با فرشتگان خود بر شما درود مىفرستد تا شما را از تاريكىها به سوى نور بيرون آورد، و او به مؤمنان مهربان است.
و نيز فرشتگان حق بر آنان كه به حق و حقيقت و واقعيّتها و حقايق كفر ورزند نفرين مىكنند:
قطعاً كسانى كه كافر شدند، و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان است.
راستى، خوشا به حال آنان كه مشمول دعاى فرشتگان اند، و تأسّف و حسرت بر آنها كه مورد لعن و نفرين ملائكهاند.
چه نيكوست كه مرد و زن، اين دو روزه عمر را غنيمت دانسته و به دستورهاى حكيمانه حق و تعاليم انبيا و امامان گردن نهند و از بركات و فيوضات الهيّه در دنيا و آخرت بهرهمند شوند، چنانكه اولياى الهى و عاشقان حق و سالكان طريق محبّت، از جام عنايت و لطف دوست، جان تشنه خود را سيراب كردند و تا بودند به پيشگاه مقدّس او به زبان حال اين غزل عارفانه فيض، آن عاشق وارسته را زمزمه كردند:
به شست يار و زلف يار در بندم خوشا حالم
به درد بى دواى دوست خرسندم خوشا حالم
نديدم چون وفايى در گُلى در گلشن عالم
ز دل خار تعلّق يك به يك كندم خوشا حالم
برون كردم سر از خاك و نديدم جاى آسايش
دگر خود را درون خاك افكندم خوشا حالم
بجز عشقم نيامد در نظر چيزى در اين عالم
از آن رو عشق در جان و دل آكندم خوشا حالم
جمال دوست در صحراى هستى چون تجلّى كرد
وجود خويش را از خويشتن كندم خوشا حالم
آن هنگام كه به مؤمنان مىگفتى: آيا شما را بس نيست كه پروردگارتان به سه هزار فرشته نازل شده شما را يارى دهد؟* آرى، اگر شكيبايى ورزيد و پرهيزكارى كنيد و دشمنان در همين لحظه، جوشان و خروشان بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشاندار يارى مىدهد.* و خدا [وعده يارى و پيروزى] را جز بشارتى براى شما و براى آن كه دلهايتان به آن آرامش يابد، قرار نداد؛ و يارى و نصرت جز از سوى خداى تواناى شكستناپذير و حكيم نيست.
[ياد كنيد] هنگامى را كه [در حال مشاهده دشمنِ تا دندان مسلح با دعا و زارى] ازپروردگارتان يارى خواستيد، و او درخواست شما را اجابت كرد كه من مسلماً شما را با هزار فرشته كه پى در پى نازل مىشوند، يارى مىدهم.
[ياد كن] هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد كه من با شمايم، پس مؤمنان را [براى نبرد با دشمن] ثابت قدم داريد، [و] به زودى در دل كافران ترس مىاندازم، پس سرهايشان را در هم كوبيد و همه انگشتانشان را قطع كنيد.
فرشتگان از جانب حق آورنده وحى و مايه حيات قلوب به سوى پيامبران هستند:
فرشتگان را به فرمان خود همراه با روح به هر كس از بندگانش كه بخواهد [براى برگزيدنش به پيامبرى] نازل مىكند [و به آنان فرمان مىدهد] كه مردم را هشدار دهيد كه معبودى جز من نيست؛ بنابراين از من پروا كنيد.
انسان با مطالعه دقيق قرآن، و توجّه به آيات با عظمت كتاب آفرينش به بارگاه توحيد راه يافته، و به تماشاى جلال و جمال نايل مىآيد، و در آنجا با تمام هستى خود به زبان حال مىگويد:
اى بر كمال قدرت تو عقل كل گواه
بر لوح كبرياى تو توقيع لا اله
آشفتگان خاك رهت رهروان دين
دُردى كشان جام غمت سالكان راه
از شبنم عطاى تو يك قطره بحر وكان
وز پرتو جمال تو يك ذرّه مهر و ماه
مرغ اميد از كف جودت دانه جوى
دست نياز بر در عدل تو دادخواه
نام تو صيقلى است كه ز آيينه وجود
بيرون برد به نور خرد زنگ اشتباه
آنان در حالى كه [از آلودگىهاى عملى و اخلاقى] پاك و پاكيزهاند، فرشتگانْ جانشان را مىگيرند، به آنان مىگويند: سلام بر شما، [اكنون] به پاداش آنچه همواره انجام مىداديد، به بهشت درآييد.
بىترديد كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در ميدان عمل بر اين حقيقت] استقامت ورزيدند، فرشتگان بر آنان نازل مىشوند [و مىگويند:] مترسيد و اندوهگين نباشيد و شما را به بهشتى كه وعده مىدادند، بشارت باد.* ما در زندگى دنيا و آخرت، ياران و دوستان شما هستيم، آنچه دلتان بخواهد، در بهشت براى شما فراهم است، و در آن هر چه را بخواهيد، براى شما موجود است.* رزق آمادهاى از سوى آمرزنده مهربان است.
از پاى تا سر چشم شو حسن و جمالش را نگر
ور ره نيابى سوى او بنشين جمالش را نگر
در بزمش ار بارت دهد از چشم مستش باده كش
زان باده چون دل خوش شوى غنج
گيسوى عنبر بوى او وان زلف تو بر توى او
وان نرگس جادوى او آن خط و خالش را نگر
افسونگرىها را ببين وان جادوئيها را ببين
صد فتنه آرد يك نظر چشم غزالش را نگر
در خنده شيرين او بس زُهره بين شادى كنان
وز عارض و ابروى او بدر و هلالش را نگر
قطعاً كسانى كه [با ترك هجرت از ديار كفر، و ماندن زير سلطه كافران و مشركان] بر خويش ستم كردند [هنگامى كه] فرشتگانْ آنان را قبض روح مىكنند، به آنان مىگويند: [از نظر ديندارى و زندگى] در چه حالى بوديد؟
مىگويند: ما در زمين، مستضعف بوديم. فرشتگان مىگويند: آيا زمين خدا وسيع و پهناور نبود تا در آن [از محيط شرك به ديار ايمان] مهاجرت كنيد؟! پس جايگاهشان دوزخ است و آن بد بازگشت گاهى است.
اى كاش ستمكاران را هنگامى كه در سختىها و شدايد مرگاند ببينى در حالى كه فرشتگان دستهاى خود را [به سوى آنان] گشوده [و فرياد مىزنند] جانتان را بيرون كنيد، امروز [كه روز وارد شدن به جهان ديگر است] به سبب سخنانى كه به ناحق درباره خدا مىگفتيد واز پذيرفتن آيات او تكبّر مىكرديد، به عذاب خواركنندهاى مجازات مىشويد.
و اگر آن زمانى را كه فرشتگان جان كافران را مىستانند، مشاهده كنى [مىبينى] كه بر چهره و پشتشان ضربات سنگينى مىكوبند و [به آنان نهيب مىزنند كه] عذاب سوزان را بچشيد!!* اين به سبب گناهانى است كه مرتكب شدهاند و گرنه خدا نسبت به بندگانش [حتى به كمترين چيزى از ستم] ستمكار نيست.
همانان كه فرشتگان جانشان را در حالى كه ستمكار بر خود بودهاند، مىگيرند؛ پس [در آن موقعيت] از در تسليم در آيند [و گويند:] ما هيچ كار بدى انجام نمىداديم. [به آنان گويند: يقيناً انجام مىداديد] ومسلماً خدا به آنچه همواره انجام مىداديد، داناست.
پس حال و وضعشان زمانى كه فرشتگان جانشان را مىگيرند در حالى كه بر صورت و پشتشان [تازيانه عذاب] مىزنند، چگونه خواهد بود؟!* اين عذاب براى اين است كه آنان از آنچه خدا را به خشم آورده پيروى كردند، و خشنودى او را خوش نداشتند در نتيجه اعمالشان را تباه و بىاثر كرد.
راستى، چه وضع عجيبى براى عاصيان پيش مىآيد! به خدا قسم! اگر در اين مدّت كوتاه عمر تمام دنيا و مافيها را در دست انسان بگذارند به يك لحظه وقت مرگ با آن همه عذاب و رنج نمىارزد، چه رسد به اين كه انسان پس از مرگ به خاطر معاصى چند روزه دنى، ا دچار عذاب ابد گردد.
برخيز و از اين غمكده بگريز كه تنگ است
در غمكده تنگ كجا جاى درنگ است
از خلق بپرهيز و به خلّاق درآويز
كاين سو همه صلح است و ديگر سو همه جنگ است
زين غمكده دهر كه بحرى است پر آشوب
اى دل مطلب كام كه در كام نهنگ است
ز ابناى جهان يك دل و يكرنگ نجويى
كان كس كه بود زاده دوران دو رنگ است
يك روزِ خوش ار چرخ به عمرت بنمايد
زنهار مشو غَرّه كه با شهد شرنگ است
مغرور ز اقبال مشو از پس ادبار
از موش حذر كن كه تو را زخم پلنگ است
فرشتگان، رسولان و مأموران حضرت حق در امور تكوينيّه و تشريعيّهاند به حكم اين كه امور جهان براساس اسباب و علل است و تدبير امور هستى به اذن حق به واسطه آنان صورت مىگيرد. در حقيقت ملائكه پياده كنندگان اراده و نقشه حضرت حق در عرصه گاه آفرينش و ميدان خلقتند.
همه ستايشها ويژه خداست كه آفريننده آسمانها و زمين است [و] فرشتگان را كه داراى بالهايى دوگانه و سهگانه و چهارگانهاند رسولانى [براى انجام دادن فرمانهاى تكوينى و تشريعىاش] قرار داده است. هرچه بخواهد در آفرينش مىافزايد؛ يقيناً خدا بر هر كارى تواناست.
با توجّه به اين كه عنوان رسالت را براى همه فرشتگان قائل شده چنين به نظر مىرسد كه رسالت در اين جا در معناى وسيع و گستردهاى به كار رفته كه هم رسالت تشريعى را شامل مىشود و هم رسالت تكوينى را.
اطلاق رسالت بر رسالت تشريعى و آوردن پيام وحى به انبيا در قرآن فراوان است، ولى اطلاق آن بر رسالت تكوينى نيز كم نيست.
در آيات ديگر قرآن نيز مىبينيم مأموريتهاى مختلفى بر عهده فرشتگان گذاشته شده كه رسالتهاى آنها محسوب مىشود؛ بنابراين رسالت مفهوم وسيعى دارد.
در ضمن بعيد نيست منظور از بال و پر در اين جا قدرت جولان و توانائى بر فعاليّت بوده باشد، كه بعضى از آنها نسبت به بعضى برتر و داراى توانايى بيشترند.
پيداست كه اين گونه تعبيرات را بر جنبههاى جسمانى مادّى نمىتوان حمل كرد، بلكه بيانگر عظمت معنوى و ابعاد قدرت آنهاست. اصولًا مىدانيم بال و پر، تنها براى حركت در جوّ زمين به كار مىخورد؛ چرا كه اطراف كره زمين را هواى فشرده گرفته و پرندگان به وسيله بالشان روى امواج هوا قرار مىگيرند و مىتوانند بالا و پائين بروند. ولى از محيط جوّ زمين كه خارج شويم، هوا وجود ندارد و بال، كوچكترين تأثيرى براى حركت ندارد و از اين نظر درست مانند ساير اعضا مىباشد.
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده است:
فرشتگان نه غذا مىخورند و نه آب مىنوشند و نه ازدواج مىكنند، آنها فقط با نسيم عرش زندگى مىكنند.
«در هر صورت در قرآن مجيد از ملائكه فراوان ياد شده، آيات زيادى در قران درباره صفات، ويژگىها، مأموريّتها و وظايف فرشتگان سخن مىگويد، و در صفحات گذشته ملاحظه كرديد كه قرآن مجيد ايمان به ملائكه را در رديف ايمان به خدا و انبيا و كتب آسمانى قرار داده است و اين دليل بر اهميّت بنيادى اين مسأله است.
بدون شك وجود فرشتگان كه معارف الهى از آن سخن گفته، از امور غيبيّهاى است كه براى اثبات آن با اين صفات و ويژگىها راهى جز ادلّه نقليّه كه قرآن و روايات است وجود ندارد و به حكم ايمان به غيب، آنها را بايد پذيرفت.
قرآن ويژگىهاى فرشتگان را چنين مىشمرد:
1- فرشتگان موجوداتى عاقل و با شعور و بندگان گرامى خدايند.
2- آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز او را معصيت نمىكنند.
3- آنها وظايف مهم و بسيار متنوّعى از سوى خداوند بر عهده دارند:
گروهى حاملان عرشند.
گروهى مدبّرات امرند.
گروهى قابض ارواحند.
گروهى مراقبان اعمال بشرند.
گروهى حافظان انسان از خطرات و حوادثند.
گروهى مأمور عذاب و مجازات اقوام سركشند.
گروهى امدادگران الهى نسبت به مؤمنان در جنگها هستند.
و بالأخره گروهى مبلّغان وحى و آورندگان كتب آسمانى براى انبيا مىباشند.
4- آنها پيوسته مشغول تسبيح و تقديس حقّند.
5- آنها گاه به صورت انسان در مىآيند و بر انبيا و حتّى غير انبيا ظاهر مىشوند.
6- از روايات اسلامى استفاده مىشود كه تعداد آنها به قدرى زياد است كه به هيچ وجه قابل مقايسه با انسان نيست، چنانكه در روايتى از حضرت صادق (عليه السلام) مىخوانيم هنگامى كه از آن حضرت پرسيدند: آيا عدد فرشتگان بيشترند يا انسانها؟ فرمود:
7- آنها نه خواب دارند، نه سستى و غفلت، چنانكه در حديثى از اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده:
در آنها نه سستى است و نه غفلت و نه عصيان، خواب بر آنها چيره نمىشود و عقل آنان گرفتار سهو و نسيان نمىگردد، بدنشان به سستى نمىگرايد و در صلب پدران و رحم مادران قرار نمىگيرند.
8- آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند، بعضى هميشه در ركوعند و بعضى هميشه در سجود:
و هيچ يك از ما فرشتگان نيست مگر اين كه براى او مقامى معين است.* و همانا ما [براى اجراى فرمان خدا] صف بستگانيم.* و ما خود تسبيح كنندگانيم.
آنچه در اين مقام مهم است اين است كه: ما فرشتگان را به اوصافى كه قرآن و روايات مسلّم اسلامى توصيف كرده بشناسيم و آنها را صنف عظيمى از موجودات والا و برجسته خداوند بدانيم، بى آن كه مقامى جز مقام بندگى و عبوديّت براى آنها قائل باشيم
آرى، در ملائكة اللّه جز عشق به حق و عشق به بندگى مايه و سرمايهاى نيست، و همان است كه آنان را «عِبادِ مُكْرَمون» حق قرار داده و از بندگان خاصّ حضرت محبوب قلمداد كرده است. ملائكه جز عشق به معشوق، خود محورى ندارند، و عشق است كه از آنها بنده حقيقى و عبد خالص ساخته است.
يكى ميل است با هر ذرّه رقّاص
كشان هر ذرّه را تا مقصد خاص
رساند گلشنى را تا به گلشن
دواند گلخنى را تا به گلخن
اگر پويى ز اسفل تا به عالى
نبينى ذرّهاى زين ميل خالى
از اين ميل است هر جنبش كه بينى
به جسم آسمانى يا زمينى
همين ميل است كآهن را در آموخت
كه خود را برد وبر آهن ربا دوخت
همين ميل آمد و با كاه پيوست
كه محكم كار را با كهربا بست
به هر طبعى نهاده آرزويى
تك و پو داده هر يك را به سويى
براى انسان از پيش رو و پشت سر، مأمورانى است كه همواره او را به فرمان خدا [از آسيبها و گزندها] حفظ مىكنند.
فرموده است: «فرشتههاى نگهبانِ از مَهلكهاند تا وقتى كه انسان به مقدَّر خود رسد، چون رسد او را بدان وانهند.»
و در همين زمينه آمده: «خداوند مهربان بر آدمى فرشته گماشته تا از همه سو او را پاسبانى نمايند.»
فرشتگان حافظ انسانند از خطرات آدميان و جانوران.
كعب گفته: «اگر خداوند شما فرشتهها را نگماشته بود كه شما را از حوادث حفظ كنند، پريان شما را در خوراك و نوشيدن و عورات آسوده نمىگذاشتند.»
به رسول با كرامت اسلام (صلى الله عليه و آله) گفته شد: چند فرشته به همراه انسان است؟ فرمود:
«يكى از يمين براى حسنات، و او ناظر بر فرشته طرف يسار است، چون كار نيكى انجام دهى ده برابر نويسد، و چون عمل بد انجام دهى آن كه در چپ است به فرشته طرف راست گويد: بنويسم؟ گويد: نه، شايد توبه كند. تا سه بار كه گفت، گويد: اكنون بنويس، خدا ما را از او آسوده كند، چه بد همنشينى است! چه كم ملاحظه و شرم از خدا دارد! اين است قول خداى تعالى:
براى انسان از پيش رو و پشت سر، مأمورانى است.
و فرشتهاى كه زمامت را در اختيار دارد، چون براى پروردگارت تواضع كنى تو را بالا برد، و اگر تكبّر كنى تو را خرد كند. دو فرشته بر لبان تواند، نمازت را نگهدارند.
فرشتهاى بر دهان توست تا مار در آن نرود. فرشتهاى بر ديده توست. و اينان ده فرشتهاند براى آدمى در شب و در روز كه جمعاً بيست فرشتهاند.»
روايت شناس عظيم القدر علّامه مجلسى فرموده:
«اگر بگويند اين فرشتهها و تسلّط آنها به آدميزاده چه سودى دارد؟ جواب دهيم چند وجه دارد:
1- شيطان انسان را به شر و معصيت مىكشاند، و اين فرشتهها در برابر او آدمى را به خير و طاعت.
2- مجاهد گفته: هيچ بنده خدا نباشد جز اين كه فرشتهاى بر او گماشته شده تا او را از پرى، آدمى و جانوران نگه دارد.
3- مىبينيم كه بسا خاطرهاى به قلب ما مىآيد و سببى ندارد، و بعد روشن مىشود كه سبب مصلحتى بوده، و بسا كشف شود كه سبب بلا يا گناه و تباهى بوده.
و آن داعى نخست از فرشته هادى است، و آن دوّمى از شيطان گمراه كننده.
4- چون آدمى بداند فرشته، كردار او را ثبت مىكند و آمار مىنمايد و با اوست، بيشتر از گناه حذر مىكند، چنانكه با حضور انسان محترمى شرم مىكند و گناه نمىنمايد
آن بزرگ مرد الهى در توضيح سه آيه اوّل سوره صافّات:
سوگند به صف بستگان [مانند فرشتگان، نمازگزاران و جهادگران] كه صفى [منظم و استوار] بستهاند،* و به بازدارندگان كه [انسان را از گناهان] به شدت باز مىدارند،* و به تلاوتكنندگان وحى.
فرموده: «اين سه وصف: صافّات، زاجرات و تاليات، كه به آنها سوگند ياد شده بسا وصف يك چيز باشند، و بسا از سه چيز جدا. بنابر اوّل، در آن چند وجه است:
1- وصف فرشتهها باشند به اين تقرير كه آنها براى عبادت در آسمانها صف مىكشند، چنانچه خداوند فرموده:
و همانا ما [براى اجراى فرمان خدا] صف بستگانيم.
و گفتهاند: در هوا پر در پر صف شوند و انتظار فرمان خدا برند. و بسا مقصود اين باشد كه درجه بندى شدهاند و هر كدام درجه مشخّص دارند در شرف و فضل يا در جوهر و اثر كه اين درجهها چون صف تغييرپذير نباشند.
و امّا زاجرات، ليث گفته: زجر شتر، تشويق اوست به راه رفتن؛ و زجر آدمى باز داشتن اوست از كار بد. و وصف فرشته به زجر چند وجه دارد:
1- ابن عبّاس گفته: مقصود فرشتههاى گماشته برابرند كه آن را از جايى به جايى مىرانند.
2- مقصود فرشتههاى اثر بخش در دل آدميزادهاند كه وجدان او را برانگيزند تا از گناه باز ايستد.
3- شايد هم فرشتههائى باشند كه شياطين را از بد كردارى و آزار آدمى باز مىدارند.
من مىگويم: در علوم عقليه ثابت است كه موجودات بر سه دستهاند:
يكم: اثر بخشِ اثرناپذير كه خداوند سبحان است، كه اشرف موجودات مىباشد.
دوم: اثرپذيرِ بى اثر در ديگر و آن عالم اجسام است كه پستتر موجودات است.
سوم: اثر بخش در چيزى و اثرپذير از ديگرى و آن عالم ارواح است كه از خدا اثر پذيرد و در اجسام اثر بخشد، و جهت اثرپذيرى او از خدا جز جهت اثر بخشى اوست بر اجسام و قدرت تصرّف در آنها.
و اين كه فرمود:﴿فَالتّالِياتِ ذِكْراً﴾، اشاره است به جهت اثرگيرى كه اشرف از جهت اثر بخشى است در عالم اجسام.
چون اين را دانستى، گفته او:﴿وَالصّافّاتِ صَفّاً﴾ اشاره است به ردهبندى فرشتهها براى پرستش و طاعت و خضوع و خشوع كه جهت پذيرش اين جواهر قدسيّه است هرگونه نور الهى و كمال صمدى را.
﴿فَالزّاجِرات زَجْراً﴾، اشاره است به اثر بخشى اين فرشتهها در روشنگرى ارواح قدسيّه بشر، و بر آوردن آنها از قوّه و استعداد به فعليّت.﴿فَالتّالياتِ ذِكْراً﴾، اشاره به وضع تأثير آنها در افاضه پرتوهاى قدسيّه و انوار الهيّه به نفوس روشن ناطقه بشريّه
ساقى دُرد كشان دى درِ ميخانه گشود
آشنايى نظر لطف به بيگانه گشود
برد در پاى خُم و بر دل پيمان شكنم
عقدهها بود بسى باز به پيمانه گشود
دل شد آزاد چو او از شكن زلف به خال
گره و سلسله و خُم به سر شانه گشود
دام با دانه به هر مرغ زيان بود و مرا
كار مرغ دل از اين دام كه با دانه گشود
كرد ديوانهام از عشق و برين گونه زرد
چشم وا كرد و شفا خانه ديوانه گشود
من پى گنج غم عشق تو ويرانه شدم
مَثَل است اين كه در گنج به ويرانه گشود
سوگند به فرشتگانى كه [روح بدكاران را به شدت از بدنهايشان] بر مىكنند.
از امام على (عليه السلام) روايت است:
فرشتههايى هستند كه جان كفّار را به سختى از بدن آنها بيرون كشند، چنانكه كماندار زه را تا پايان بكشد.
در توضيح:
و سوگند به فرشتگانى كه [روح نيكوكاران را به نرمى و ملايمت از بدنهايشان] بيرون مىآورند.
از اميرالمؤمنين (عليه السلام) وارد است:
مقصود فرشتههايى هستند كه جان كفّار را از ميان پوست و ناخن بكشند تا از درون آنها با رنج و اندوه برآرند.
در تفسير:
و سوگند به فرشتگانى كه [براى اجراى فرمانهاى حق] به سرعت نازل مىشوند.
از امام على (عليه السلام) آمده:
فرشتههايى هستند كه جان مؤمنان را به نرمى و راحت از تن برآرند، سپس آنها را واگذارند تا آسايش كنند، مانند چيزى كه در آب شنا دهند.
در توضيح:
و سوگند به فرشتگانى كه [در ايمان، عبادت، پرستش و اطاعت] بر يكديگر [به صورتى ويژه] سبقت مىگيرند.
از اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده:
فرشتههايى هستند كه در خير و ايمان از آدميزادگان سبقت گيرند، يا به وحى بر انبيا از ديوان پيش افتند، و ارواح مؤمنان را زود به بهشت رسانند.
و در:
و سوگند به فرشتگانى كه [به اذن خدا امور آفرينش را] تدبير مىكنند.
از امام على (عليه السلام) آمده:
فرشتههاى سرپرست كار بندههايند از سال تا سال.
و يا مقصود جبرئيل و ميكائيل و ملك الموت و اسرافيل است كه امور جهان را به اذن حق سرپرستى كنند.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره فرشتهها فرموده:
آنان را آفريدى و در آسمانهايت جا دادى، نه سستى دارند، نه غفلت و نه گناه؛ از همه به تو داناترند و از تو ترسانتر، به تو نزديكترند و از تو فرمانبردارتر، نه خواب دارند و نه از هوش روند و نه تنشان سست شود، نه پشت پدر بودند، نه رحم مادر ديدند و نه از نطفه خلق شدهاند؛ يكباره آنها را آفريدى و در آسمانهايت جا دادى و در پناهت ارجمند داشتى و امين وحى خود ساختى و از هر آفتشان دور داشتى و از هر بلا بر كنار نمودى و از هر گناه پاك. اگر نيرو بخشى تو نبود نيرو نداشتند، اگر پايدار كردنت نبود پايدار نبودند، اگر لطف تو نبود فرمانبردار نشدند و اگر تو نبودى نبودند.
ولى با اين مقام و اين فرمانبرى و شأنى كه در پيشگاهت دارند و كم غفلتى از فرمانت، اگر آنچه از تو بر آنان نهان است معلوم گردد، كارهاى خود را اندك و ناچيز شمارند و خود را زبون دانند و بدانند كه حقّ پرستشت را انجام ندادند. منزّهى تو آفريننده و معبود، چه نيك است آزمايش تو از آفريدهات!
علىّ بن ابراهيم قمّى به سندش از حضرت صادق (عليه السلام) در پاسخ اين پرسش كه فرشتهها فزونترند يا آدميزادها؟ روايت كرده كه فرمود:
به آن كه جانم به دست اوست البتّه فرشتهها در آسمان از شمار خاك زمين بيشند، در آسمان جاى پايى نيست جز اين كه فرشتهاى تسبيح و تقديس كند و در زمين درخت و كلوخى نيست جز اين كه فرشتهاى بر آن گماشته، و خدا هر روز كار او را بياورد و خدا به او داناتر است، هيچ كدام نيستند جز اين كه هر روز به ولايت خاندان من به خدا تقرّب جويند و براى دوستان ما آمرزش خواهند و به دشمنانمان لعن كنند و از خدا عذاب آنها را خواهند.
در كتاب با عظمت«احتجاج» از هشام بن حكم روايت كرده كه زنديق در پرسشهاى خود از امام صادق (عليه السلام) پرسيد:
چه علّت دارد فرشتههايى گماشته بر بندههايش كه خوب و بد او را بنويسند، با اين كه خدا نهان و نهانتر را مىداند؟ فرمود:
در تفسير علىّ بن ابراهيم در قول حضرت حق:
براى انسان از پيش رو و پشت سر، مأمورانى است كه همواره او را به فرمان خدا [از آسيبها و گزندها] حفظ مىكنند.
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد:
فرشتهها به فرمان خداوند حافظ اويند از اين كه در چاهى افتد، يا ديوارى بر او فرود آيد، يا بدى بدو رسد، تا چون مقدَّر خدا آيد او را به آن رها كنند و به دست مقدَّرش سپارند. آن دو فرشتهاند پاسبان شب، و دو تا پاسبان روز كه به دنبال هم باشند.
در كتاب كم نظير«الكافى» به سندش از ابى اسامه گويد:
نزد امام صادق (عليه السلام) بودم، مردى از آداب دستشويى و بيت الخلا پرسيد؟
فرمود: ياد خدا كند و از شيطان رجيم به حضرت حق پناه برد، و چون تمام كردى بگو: «سپاس خدا را بر اين كه به آسانى و عافيت آزار از من بدر كرد».
مرد گفت: آدمى در اين حال تاب نيارد جز اين كه بنگرد بدانچه از او بيرون آيد! فرمود: در زمين هيچ آدمى نيست جز اين كه دو فرشته بر او گماردهاند تا در اين حال گردنش را به زير آرند و گويند: اى آدميزاده، بنگر تا آنچه برايش در اين جهان رنج مىكشى چه مىشود!
كلينى به سندش از امام صادق (عليه السلام) روايت كند:
أبوقُرّه مىگويد: شنيدم امام صادق (عليه السلام) مىفرمود:
امام (عليه السلام) فرمود:
مسأله ملائكه و فرشتگان حق در روايات و معارف، باب با عظمتى است، محدّث خبير، علّامه مجلسى در جلد پنجاه و ششم«بحار الانوار» اكثر روايات مربوط به ملائكه را جمع كرده و هر كدام را لازم ديده توضيح داده است، مشروح اين بحث را مىتوانيد در آن جلد ببينيد.
امام على (عليه السلام) در خطبه اوّل«نهج البلاغه» مىفرمايد:
«آن گاه خداوند پاك، آسمانهاى بر افراشته را از هم باز كرد و ميان آنها را پر از انواع ملائكه ساخت.
گروهى از فرشتگان در سجدهاند و ركوعى ندارند، برخى در ركوع هستند و قيام ندارند، گروهى صف كشيدهاند و دگرگونى در آنان راه ندارد، تسبيح گويانى هستند كه خستگى و فرسودگى برايشان نيست، بر ديدگانشان خواب نمىآيد و عقولشان را اشتباهى نمىباشد، سستى در كالبدشان نرود و غفلت به آگاهى آنان نزند، عدّهاى را امناى وحى و زبان گويا بر انبيا قرار داد و دسته ديگر را واسطه اجراى فرمان و قضاى ربوبىاش، جمعى را نگهبان بندگان و گروه ديگر را پاسبان درهاى بهشت.
بعضى از ملائكه پاهايى در سطوح پايين زمين دارند و گردنهايى بالاتر از مرتفعترين آسمانها، اعضاى كالبدى گستردهتر از پهنه صفحات جهان و دوشهايى همسان پايههاى عرش؛ اين موجودات مقدّس در برابر عرش الهى از روى تعظيم چشم به پايين دوخته و در زير عرش حق به بالهاى خود پيچيدهاند.
ميان اين فرشتگان و كاينات پايينتر، حجابى از عزّت ملكوتى و پردههايى از قدرت فوق طبيعى زده شده است، آنان هرگز خدا را با تصوير و ترسيمهاى محدود كننده نمىپندارند و صفات ساختهها را به مقام شامخش نسبت نمىدهند و او را با تصوّر در جايگاهها محدود نمىسازند و با امثال و نظاير اشاره به ذات اقدسش نمىكنند».
خطبه نودويكم به ترتيب زير فرشتگان الهى را وصف مىنمايد:
«1- سپس خداوند پاك و منزّه براى اسكان در آسمانهايش و آبادى صفحه اعلا از ملكوتش خلقى عالى و زيبا از فرشتگانش آفريد.
2- فرشتگان در آسمانها مشغول انواع ذكر و تسبيح و تقديس هستند.
3- فرشتگانى در پس پرده عزّت و قدرت خداوندى و در حظيرههاى قدس و سراپردههاى مجد و عظمت قرار گرفته و مشغول عبادتند.
4- انوار بسيار با عظمتى وجود دارد كه از رسيدن ديد چشمها به آن انوار چشمها خيره و مردود مىماند.
5- خداوند بزرگ آن فرشتگان را در اشكال مختلف و اندازههاى متفاوت آفريد (داراى بالها) و آنان تسبيح گوى حقّند.
6- آن فرشتگان هيچ چيزى از صنع الهى را كه در كارگاه آفرينش ظاهر گشته به خود نمىبندند و ادّعائى ندارند چيزى كه تنها خداوند آفريننده آن است به همراه خداوند آن را مىآفرينند، بلكه آنان بندگان اكرام شده خداوندى و عامل به دستورهاى او مىباشند. اين است عظمت درك و فهم فرشتگان برخلاف انسانهاى جاهل و احمق كه اگر مسخرهشان نكنند حاضرند كه ادّعاى هرگونه اختيار و قدرت در خلّاقيت را به راه اندازند.
7- خداوند بزرگ فرشتگان را در آن جايگاه كه هستند امين وحى خود قرار داده و به وسيله آنان امانتهاى امر و نهى خود را به رسولانش رسانيده و آنان را از ترديد حفظ فرموده است.
8- هيچ يك از آن فرشتگان از مسير رضاى خداوندى نمىلغزد و خداوند سبحان آنان را از فوايد كمك خود يارى مىنمايد.
9- خدواند تواضع و خضوع توأم با وقار و اطمينان را به دلهاى آنان براى درك و دريافت وارد ساخته و براى آنان درهاى تمجيدهاى خود را به آسانى باز نمود.
10- خداوند متعال علايم واضح و راهنما را براى وصول به نشانههاى توحيدش براى آنان نصب فرمود.
11- بارهاى سنگين گناهان، آنان را سنگين نساخته است. كنايه از اين كه در عين داشتن نوعى اختيار، از گناه و معصيت پاك هستند.
12- گذشت شبها و روزها در آنان تأثيرى نمىنمايد.
13- انگيزهها و اميال، شكّ و ترديدها، استحكام ايمان آنان را متزلزل و مختل نمىسازد.
14- گمانها و پندارها به دژهاى محكم يقين آنان ازدحام و هجوم نمىآورند.
15- عوامل بر افروزنده حسدها و كينهها نمىتوانند در ميان آنان به وجود بيايند و تاريكى حيرت سلب نكرده است، آنچه را كه از معرفت خداوندى در دلهاى آنان جايگزين گشته و محو نكرده است، آنچه را كه از عظمت و هيبت و جلال خداوندى در لابه لاى سطوح سينههاى آنان راه يافته و تثبيت شده است.
16- وسوسهها طمع در راهيابى به آنان ندارند تا فكر آنان را به كثافت خود بكوبند.
17- گروهى از آن فرشتگان در خلقت ابرهاى پر باران وظيفه انجام مىدهند و عدّهاى در كوههاى بزرگ و مرتفع، و دستهاى در سياهى ظلمت كه راهى براى خروج از آن ديده نمىشود.18- گروهى ديگر از آن فرشتگان هستند كه قدمهاى آنان حدود پائين زمين را شكافته است، پاهاى آنان مانند پرچمهاى سفيدند كه از شكافهاى هوا نفوذ كردهاند. (منظور از بال و قدم و پا قدرت است نه بال و قدم اصطلاحى).
در زير آن پاها كه مانند پرچمهاى سفيدند بادى است با وزش آرام، كه آنها را در حدود متناهى كه پايان قرارگاه آنهاست نگه داشته است.
19- اشتغالات آن فرشتگان به عبادت الهى، آنان را از همه چيز فارغ نموده است. حقايق ايمان ميان آنان و معرفت خدا را بهم پيوسته است. يقين به وجود ذات اقدس ربوبى آنان را به اشتياق شديد به خدا از همه چيز منقطع ساخته است و رغبتها و اميال آنان از آنچه كه در نزد حق است به آنچه كه در نزد غير خداست تجاوز ننموده است.
آنان شيرينى معرفت ربوبى را چشيده، و شربت محبّت خداوندى را با كاسههاى سيراب كننده سركشيدند و در مغز دلهاى آنان رگههاى خوف از خدا جايگير شده و استمرار در عبادت، استقامت پشتشان را منحنى نموده است.
به طول انجاميدن رغبت و اشتياق به خداوند، مادّه ناله و تضرّع آنان را تمام نكرده است و عظمت تقرّب به بارگاه ربوبى، ريسمانهاى خشوع را از گردن جانهاى آنان باز ننموده است.
عُجْب بر آنان مستولى نشده تا عبادات گذشته را زياد محسوب نمايند و احساس ناتوانى و ناچيزى در دريافت جلال خداوندى براى بزرگداشت حسناتى كه انجام مىدهند نصيبى نگذاشته است. و به جهت امتداد طولانى و تكاپو در عبادت، سستىها در وجود آنان راه نيافته است و از اشتياقهاى آن فرشتگان چيزى نكاسته است تا از اميد پروردگارشان روى گردان شوند
به هر جا راه گم كردم بر آوردم زكويت سر
به هر دلبر كه دادم دل تو بودى حسن آن دلبر
به هر سو چشم بگشادم جمالت جلوه گرديدم
به هر بستر كه بغنودم خيالت يافتم در بر
به هر جائى كه بنشستم تو بودى همنشين من
نظر هر جا كه افكندم تو را ديدم در آن منظر
به هر كارى كه دل بستم تو بودى مقصد و مطلب
به هر يارى كه پيوستم تو بودى همدم و ياور
گر آهنگ حَضَر كردم تو بودى منزل و مأوا
و گر عزم سفر كردم تو بودى هادى و رهبر
«طول مناجات با پروردگارشان اطراف زبانهاى آنان را نخشكانيده و اشتغالات ديگرى آنان را مملوك خود نساخته است كه صداهاى بلند آنان را زمزمههاى خفيف تضرّع قطع نمايد، و شانههاى آنان در صفوف عبادت مختلف نگشته است، و گردنهاى خود را براى به دست آوردن آسايش از روى تقصير در انجام دستور خداوندى خم نكردهاند. كندى غفلتها بر قاطعيّت كوشش و تلاش آنان نفوذى ندارد و عوامل فريبنده شهوات دست به سوى همّتهاى آنان نمىيازند
خداوندِ صاحب عرش را براى روز احتياجشان ذخيره نمودهاند، در آن هنگام كه خلق از خدا منقطع و به مخلوقات متوجّهاند فرشتگان فقط خدا را مورد توجّه و گرايش قرار مىدهند. براى عبادت حق پايانى تعيين نمىكنند. علاقه شديد آن فرشتگان براى التزام اطاعت خداوندى آنان را ارجاع نمىكند مگر به موادّى در دلهاى آنان كه از رجا و خوف خداوندى گسيخته نمىشوند، عوامل بيم آميخته با اشتياق از آنان قطع نمىشود تا در تلاش و كوشش سست شوند، و حرص و آزهاى دنيوى آنان را به اسارت نكشيده است تا كوششهاى منتج منافع دنيوى را بر كوشش و جديت برابديّت مقدّم بدارند.
آنان اعمال گذشته خود را بزرگ نمىشمارند و اگر اعمالشان را بزرگ بشمارند اميد آنان، بيم و هراسشان را از بين مىبرد.
غلبه و اغواى شيطانى موجب اختلاف درباره پروردگارشان نمىگردد، جدايى هاى ناروا آنان را از يكديگر متفرّق ننموده و سنگينى و خيانت و حسد بر آنان پيروز نگشته است.
عوامل دگرگون كننده شك و پندار آنان را تقسيم به گروهها نكرده و پستى همّتها آنان را از يكديگر جدا نساخته است. فرشتگان وابستگان ايمانند، نه لغزشى آنان را از طناب ايمان بريده است و نه انحراف و مسامحه و سستى.
در طبقات آسمان به انداره محل پوستى نيست مگر اين كه فرشتهاى بر آن در حال سجده است، يا فرشتهاى در حال سير و حركت براى انجام دستور حق؛ آن فرشتگان با امتداد طولانى اطاعت پروردگارشان بر علم خود مىافزايند و به عزّت و عظمت خداوندى در قلوب آنان افزوده مىشود
ما ودل گر پاس عشقِ پرده در خواهيم داشت
پرده غير از جمال دوست بر خواهيم داشت
يكنفس با او نباشيم و بجز او ننگريم
پاس انفاس و مراعات نظر خواهيم داشت
بى سر و بى پاى گر باشيم و بى سامان چه باك
در بساط فقر، فرق تاجوَر خواهيم داشت
خسروان را سر فرو ناريم بر تاج و كمر
كز كرامت تاج و از رفعت كمر خواهيم داشت
هر كس را عشقى و سوداى سرّى در سراست
ما به سَر سوداى عشق آن به سر خواهيم داشت
«موضوع فرشتگان در اديان گذشته هم با اصطلاحات گوناگون و تعريفات مختلف مطرح بوده است.
در دين اسلام با نظر به قرآن و احاديث معتبره، در وجود فرشتگان هيچ گونه جاى ترديد نيست. در قرآن مجيد در سيزده مورد كلمه مَلَك و در دو مورد ملَكَيْن كه تثنيه ملك است و در حدود هفتاد و سه مورد كلمه ملائكه وارد شده است.
بعضى از انديشمندان دوران معاصر براى اين كه هر حقيقتى را با چهره طبيعى آن بپذيرند، فرشتگان را انواعى از نيروها و قواى مخفى طبيعت تلقّى نموده، مىخواهند استبعاد افرادى را كه در طبيعت نمىتوانند واقعيّت ديگرى را بپذيرند منتفى بسازند، ولى اين يك سطحى نگرى در شناسايىها است كه ناشى از تفسير نابجاى علم و طبيعت است.
مگر آنان كه عناصر را در چهار نوع منحصر مىدانستند علم گرايان نبودهاند؟ مگر آنان كه صوت را از پديدههاى عرضى دانسته، آن را غير قابل انتقال تلقّى مىكردند چهره دانشمندى نداشتند؟ آرى، آنان كسانى بودند كه با طرفدارى جدّى از علم، بقاى اعراض مانند صوت را پس از به وجود آمدن، امكانناپذير مىدانستند؛ نيز متفكّرانى كه از علم دفاع مىكردند و كمترين اطلاعى از جريانات ذرّات بنيادين طبيعت نداشتند اندك نبودهاند.
اگر طول تاريخ را در نظر بگيريم، همواره با اين پديده روبه رو مىگرديم كه علم در هر دوره و هر جامعهاى مقدارى از واقعيّتها را در اختيار دانشمندان مىگذاشته است، دانشمندان در برابر اين جريان مستمر بر دو گروه بودند:
گروه يكم: مردم بى گنجايشى بودند كه توقّع داشتند كه همان مقدار محدود از مسائل علم، تمامى سطوح طبيعت و روابط اجزاى آن را در اختيارشان قرار داده است. اينان نه تنها از حركت به پيش محروم بودهاند بلكه از پيشروى ديگران نيز جلوگيرى مىكردهاند.
گروه دوم: متفكّران هشيارى بودند كه با عبارات و بيانات مختلف، محدودّيت علم خود را درك كرده، راه پيشروى را به روى خود و ديگران نمىبستهاند.
اين عبارت از نيوتن مشهور است:
«مانند كودك خردسالى هستم كه در ساحل اقيانوس بىكرانى ايستاده، تنها چند عدد سنگريزه رنگارنگ در جلو چشمانش زير آب مىبيند، ولى اقيانوس بىكرانى با محتويات نامحدودش در مقابل ديدگان آن كودك خردسال مجهول است».
اينان در ضمن اين كه راه علم را براى آيندگان هموار مىكردند، عظمت گنجايش مغز آدمى را هم اثبات مىنمودند.
به هر حال اين يك روش بنيان كن است كه: ما نخست علم و جهان هستى را محدود مىكنيم و سپس در دريايى از وحشت و اضطراب غوطهور مىگرديم.
آيا كسى نيست از ما بپرسد كه با مشاهدات فراوان در طول تاريخ درباره قالب ناپذيرى اصول و مسائل علمى از يك طرف و با شناسايى انسان و بيكرانه- جويى هايش از طرف ديگر، و نامحدود بودن روابط و اجزاى طبيعت با سيستم باز كه رو به ماوراى طبيعت (متافيزيك به معناى عمومى آن) دارد، چگونه به خود اجازه مىدهيد كه علم و جهان هستى را محدود نموده، در برابر مفاهيم و مسائل عالى و با اهمّيت به وحشت و اضطراب و نيهليستى
كدامين دليل شما را وادار كرده است كه تارهايى از چند رشته قضاياى محدود مانند تار عنكبوت دور خود بتنيد و سپس بگوييد: «جهان هستى همين است كه من با همين مفاهيم و قضايا آن را شناخته و با آن ارتباط برقرار كردهام»؟! به اصطلاح معمولى بايد گفت: خوشا به حالشان كه خيلى راحت و در آسايشند!
مىگوييم فرشتگان وجود دارند، و اگر نامحسوس بودن وجود فرشتگان را دليل نيستى آنان بدانيم، نيمه اساسى معلومات خود را كه عبارت است از واقعيّتهاى نامحسوس منكر شدهايم، و هيچ متفكّر خردمند نمىتواند اين قضيّه «نمىبينم پس وجود ندارد» را زمينه جهان بينى خود قرار داده و حكم به نيستى بيرون از منطقه حواس نمايد.
ما مىدانيم كه ارتعاشات صوتى بايستى به حدّ معيّنى برسد تا ما آن را بشنويم، اجسام و اشكال و رنگها در فاصله معيّنى براى ما مطرح مىشوند، دانهاى از الكترون و انرژى را تاكنون نديدهايم، جاذبيّت محسوس نيست، هيچ يك از پديدهها و نيروهاى درونى مانند انديشه و تخيّل و اراده و آن حقيقتى كه مديريّت آنها را در اختيار دارد و «من» ناميده مىشود وارد منطقه حواس نمىشوند و حتّى تسليم حسّاسترين وسايل نمىگردند.
فرشتگان از جنس و نوع اجزا و پديدههاى عالم طبيعت نيستند، بلكه موجودات مقدّس و داراى ماهيّتهاى مخصوصى مىباشند.
توصيفات ما درباره فرشتگان مستند به منبع وحى است يا به طور مستقيم كه قرآن است و يا به طور غير مستقيم كه از زبان ولىّ اللّه اعظم اميرالمؤمنين و ساير ائمّه معصومين (عليهم السلام) مىباشد
قرآن مجيد در دو آيه از ملائكهاى كه حاملان عرش حقّند ياد مىكند:
فرشتگانى كه عرش را حمل مىكنند و آنان كه پيرامون آن هستند، همراه سپاس و ستايش، پروردگارشان را تسبيح مىگويند و به او ايمان دارند و براى اهل ايمان آمرزش مىطلبند، [و مىگويند:] پروردگارا! از روى رحمت و دانش همه چيز را فرا گرفتهاى، پس آنان را كه توبه كردهاند و راه تو را پيروى نمودهاند بيامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگه دار.
و فرشتگان [براى اجراى دستورهاى حق] بر كنارهها و اطراف آسمان قرار مىگيرند، ودر آن روز هشت فرشته، عرش پروردگارت را بر فراز همه آنها حمل مىكنند.
و در يك آيه از ملائكهاى كه گرداگرد عرش حضرت ربّ العزّه هستند ياد مىنمايد:
و فرشتگان را مىبينى كه پيرامون عرش حلقه زدهاند، پروردگارشان را همراه ستايش تسبيح مىگويند، و در ميان اهل محشر به حق داورى شود، و [پس از پايان كار قيامت] گويند: همه ستايشها ويژه خداست كه پروردگار جهانيان است.
و در هيجده آيه در سورههاى اعراف 54- توبه 129- يونس 3- رعد 2- اسرا 42- طه 5- انبيا 22- مؤمنون 86 و 116- فرقان 59- نمل 26- سجده 4- غافر 15 زخرف 82- حديد 4- تكوير 20- بروج 15- هود 7- از عرش حضرت حق با اوصاف: عظيم، كريم، مجيد، سخن به ميان آمده است:
بگو: مالك آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ كيست؟
هيچ معبودى جز او نيست، [او] پروردگار عرش نيكو و باارزش است.
صاحب عرش و ارجمند [و عالى صفات] است.
عرش و كرسى در آيات كتاب خدا و روايات و اخبار فراوان استعمال شده است.
به طور صريح و روشن و آشكار از قرآن مجيد و روايات استفاده مىشود كه عرش و كرسى دو موجود از موجودات حق و دو حقيقت از حقايق الهيّهاند.
قرآن كريم از توضيح مفهوم هر دو واقعيّت ساكت است و در روايات و اخبار براى هر يك مفاهيم و مصاديقى بيان شده كه با تتبع در آيات و اخبار به اين نتيجه مىرسيم كه هر دو كلمه طاقت تحمّل تمام معانى ملكوتى و باطنى و ظاهرى را دارند.
در«الخصال» و«معانى الاخبار» و«الدُرّ المنثور»، ضمن حديث ابوذر است از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) كه فرمود:
اى ابوذر، هفت آسمان در برابر كرسى نيستند جز حلقهاى افتاده در زمين بيابان پهناور، و فضل و فزونى عرش بر كرسى چون فزونى بيابان پهناور است بر آن حلقه.
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه از آن جناب پرسيدند: چرا كعبه را كعبه نام شد؟ فرمود:
چون چهارگوش است. گفته شد: چرا چهار گوش شده؟ فرمود: چون برابر بيت المعمور است كه چهار گوش است. و گفته شد: چرا بيت المعمور چهار گوش است؟ فرمود: چون برابر عرش است كه چهار گوش است. گفته شد: چرا عرش چهار گوش شده؟ فرمود: چون مسلمانى بر چهار كلمه سازمان يافته:
در عقايد شيخ صدوق آمده است:
«اعتقاد ما در عرش اين است كه آن همه و همه آفريدههاست. و به وجه ديگر همان دانش است.
و از امام صادق (عليه السلام) پرسش شد از قول خداوند عز و جل:
[خداى] رحمان بر تخت فرمانروايى و تدبير امور آفرينش چيره و مسلّط است.
فرمود:
و به سندهاى صحيح از ائمّه (عليهم السلام) درباره عرش و حاملانش چنين روايت شده است:
شيخ مفيد فرموده: «عرش به معناى سلطنت و پادشاهى است. ذُوالْعَرْش يعنى صاحب قدرت و استيلا و سلطنت بر تمام موجودات هستى».
هشام بن حكم مىگويد: زنديق از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: كرسى بزرگتر است يا عرش؟ فرمود:
در«معانى الاخبار»، صدوق به سندش از مفضّل بن عمر روايت كرده كه گفت:از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم كه عرش و كرسى چيستند؟ فرمود:
شيخ صدوق در كتاب«التوحيد» خود به سندى كه دارد از امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه:
﴿وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾
تخت [حكومت، قدرت و سلطنت] ش آسمانها وزمين را فرا گرفته و نگهدارى آنان بر او گران و مشقتآور نيست؛ و او بلند مرتبه و بزرگ است.
آورده كه حضرت فرمود:
امام صادق (عليه السلام) از حضرت باقر (عليه السلام) از جدّش روايت كرده كه:
در عرش نمونه هر آنچه خدا در خشكى و دريا آفريده، هست. فرمود: اين است تأويل قول خدا:
و هيچ چيزى نيست مگر آن كه خزانههايش نزد ماست، و آن را جز به اندازه معين نازل نمىكنيم.
و ميان دو ستون عرش هزار سال پرش پرنده سريع
خدا را فرشتهاى است به نام حزقائيل، هيجده هزار بال دارد كه ميان هر دو بالش پانصد سال راه است؛ به خاطرش رسيد كه آيا بالاى عرش چيزى است؟ خدا بالهايش را دو برابر كرد و دارى سى و شش هزار بال شد كه ميان هر دو بال پانصد سال راه بود، و بدو وحى كرد: اى فرشته، پرواز كن. بيست هزار سال پريد و بر سر يك ستون عرش نرسيد. خدا بال و نيرويش را دو چندان كرد و سى هزار سال ديگر پريد و باز هم نرسيد و خدا به او وحى كرد: اى فرشته، اگر تا دميدن صور بپرى به ساق عرشم نرسى. آن فرشته گفت:
نام پروردگار برتر و بلند مرتبهات را [از هرچه رنگ شرك خفى و جلى دارد] منزّه و پاك بدار.
و خدا آن را بر پيامبر فرستاد و پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: آن را ذكر سجده كنيد
علّامه بزرگ، ملّا محمّد باقر مجلسى در پايان احاديث مربوط به عرش و كرسى در جهت تحقيق در آن اخبار و جمع بين آنها مىفرمايد:
«بدانكه تخت شاهى در اين جهان مظهر قدرت پادشاهان است، ولى خداى سبحان از مكان و قرارگاه منزّه است، نه تختى دارد و نه كرسى كه بر آن بنشيند و اين دو (عرش و كرسى) بر برخى آفريدههاى او به حسب مناسبت اطلاق شدند به چند معنى:
1- دو جسم بزرگ فراز هفت آسمان. و همانا به اين دو نام خوانده شدند براى اين كه احكام و تقديرات خدا از آنها تراود و فرشتههاى كروبيان و مقرّب و ارواح پيامبران و اوصيا گرد آنهايند، و هر كه را خدا خواهد به خود نزديك سازد بدآنها بالايش برد، چنانكه فرمانها و احكام شاهان و آثار سلطنت و عظمت آنان از تخت و كرسى آنهاست و مقرّبان آستان و خاصّان آنها به گرد آنها چرخند، و نيز چون آن دو بزرگترين آفريده جسمانيند و انوار عجيب و آثار غريبه مخصوص به خود دارند دلالتشان بر وجود خدا و علم و قدرت و حكمتش بيش از اجسام ديگر است و از اين رو مخصوص بدين نام شدند، و حاملانشان در دنيا گروهى فرشتهاند و در آخرت يا فرشتههايند يا انبياى اولواالعزم و اوصياى برگزيده چنانكه دانستى، و بسا مقصود از حمل در آخرت اين باشد كه در قيامت، عرش بديشان بر پاست و اينان حكّام و نزديكان به آنند.
2- علم و دانش. چنانكه در بسيارى از اخبار بدان تفسير شدند، چون منشأ ظهور خدا بر خلقش دانش و شناسايى است و آن وسيله تجلّى خداست بر عباد، و گويى عرش و كرسى باشند و حامل آن پيغمبر و ائمه اند كه خزّان علم اويند در آسمان و زمينش، خصوص آنچه مربوط به شناخت اوست.
3- حقيقتى محيط به همه آفريدههاى او چنانكه صدوق فرموده و از برخى اخبار استفاده مىشود؛ زيرا هر چه در زمين و فراز آنهاست آيات وجود خدا و نشانههاى قدرت اويند و آثار وجود و فيض حكمت آن حضرت، پس همه آفريدهها عرش عظمت و جلال او هستند و وسيله تجلّى صفات كمالش بر عارفان. و اين معنايى است كه به خاطرم رسيد در قول معصوم:
و او بالاتر از هر ديدگاهى است
4- هر يك از اوصاف كمال و جلالش عرش اوست؛ زيرا قرارگاه عظمت و جلال اويند و وسيله ظهورش بر بندههايش به اندازه استعدادشان، و او را عرشِ دانش است و عرشِ قدرت و عرشِ رحمانيّت و عرشِ رحيميّت و عرشِ وحدانيّت و عرشِ تنزّه، چنانكه در روايات گذشت.
5- دل پيامبران و اوصيا و مؤمنان كامل كه قرارگاه محبّت و معرفت خدايند، چنانكه در روايت آمده:
دل مؤمن عرش خداوند رحمان است.
و هم در حديث قدسى است:
آسمان و زمين گنجايش وجود مرا ندارد، اما قلب مؤمن ظرفيت وجود مرا دارد.
در هر صورت اطلاق عرش و كرسى بر برخى معانى به واسطه تصريح در خبر يا قراين ديگر منافات ندارد با وجوب اعتراف به معنى اوّل كه از ظاهر اكثر آيات و روايات ظاهر مىگردد، چنانكه در سطور گذشته به اين معنا اشاره شد كه اين دو لفظ تحمّل جميع معانى ظاهرى و باطنى را دارند.
صاحب«الميزان» در توضيح عرش و حاملان آن، بحث مشروحى دارد كه در تفسير آيه 54 سوره اعراف آمده، مقتضى است براى توضيح بيشترى نسبت به رواياتى كه گذشت به گوشهاى از آن اشاره شود:
«ما قبول داريم كه جمله:
آن گاه بر تخت فرمانروايى [و حكومت بر آفرينش] چيره و مسلط شد.
به منزله كنايه است، امّا كنايه بودن منافات ندارد با اين كه يك حقيقت و واقعيّتى اين تعبير را ايجاب كرده باشد و استواى پروردگار بر عرش از قبيل سلطنت و استيلا و ملكيّت و امارت و رياست و ولايت و سيادت داير ميان خود ما، امرى اعتبارى و قرار دادى و خالى از حقيقت نبوده باشد.
درست است كه ظواهر دينى از حيث بيان، نظير بيانات ما و به صورت امورى اعتبارى است اما خداى سبحان در همه اين بياناتش حقايق و واقعياتى را بيان مىكند.
به عبارت ديگر، گرچه معناى ملك و سلطنت و احاطه و ولايت و امثال آن در خداى سبحان همان معنايى است كه ما خود از اطلاق اين الفاظ نسبت به خود مىفهميم، ولكن مصداقها با هم متفاوتند.
مصاديق اين الفاظ در نزد خداى تعالى امورى واقعى و حقيقى ولايق به ساحت قدس اويند و در نزد ما اوصافى ادّعايى، ذهنى و امورى اعتبارى و قرار دادى هستند كه يك سر سوزن از عالم ذهن و وهم به خارج سرايت نمىكنند.
مثلًا، اگر كسى را رئيس خود مىناميم از اين باب است كه تابع اراده و تصميم اوييم نه اين كه راستى جامعه ما بدنى است و او سر آن بدن است. و همچنين اگر كسى را عضو اجتماع مىخوانيم براى اين نيست كه او راستى دست جامعه و يا دل و يا قلوه آن است بلكه از اين باب است كه او نيز مانند دست و دل كه در تشكيل بدن مؤثّرند در تشكيل اجتماع ما تأثير دارد. و از همين جهت كه زندگى ما متشكّل از يك سرى امور اعتبارى است خداى تعالى در آيه:
و اين زندگى دنيا جز سرگرمى و بازى نيست.
زندگى دنيايى ما را لهو و لعب ناميده چون مقاصد دنيوى ما و مال و اولاد ما و رياست و حكومت ما جز عناوينى پندارى چيز ديگرى نيست و جز در عالم وهم، تحقّق و واقعيّتى نداشته، سر و دست شكستن ما براى به دست آوردن آن هيچ تفاوتى با مسابقه اطفال در بازىهاى خود ندارد.
و حاشا بر خداى سبحان كه زندگى ما را به خاطر اين كه امورى است وهمى بازيچه بشمارد، آن وقت خودش هم مانند ما بازيگر بوده باشد.
سخن كوتاه، اين كه فرمود:
آن گاه بر تخت فرمانروايى [و حكومت بر آفرينش] چيره و مسلط شد.
در عين اين كه مثالى است كه احاطه تدبير خداى را در ملكش مجسّم مىسازد، دلالت بر اين هم دارد كه در اين ميان حقيقتى هم در كار هست و آن عبارت است از مقامى كه زمام جميع امور در آنجا متراكم و مجتمع مىشود و آيات:
و او پروردگار عرش بزرگ است.
﴿الَّذينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ﴾
فرشتگانى كه عرش را حمل مىكنند و آنان كه پيرامون آن هستند.
﴿وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئذٍ ثَمانِيَةٌ﴾
آن روز هشت فرشته، عرش پروردگارت را بر فراز همه آنها حمل مىكنند.
﴿وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حافّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ﴾
و فرشتگان را مىبينى كه پيرامون عرش حلقه زدهاند.
نيز دلالت بر اين معنا دارند؛ چه از ظاهر اين آيات بر مىآيد كه عرش حقيقتى است از حقايق خارجى.
معنائى را كه ما براى كلمه عرش در آيه:
آن گاه بر تخت فرمانروايى [و حكومت بر آفرينش] چيره و مسلط شد.
كرده و گفتيم: اين كلمه به معناى مقامى است موجود كه جميع سرنخهاى حوادث و امور در آن متراكم و جمع است از آيه:
به خوبى استفاده مىشود، چه اين آيه استواى بر عرش را به تدبير امور تفسير نموده و از وجود چنين صفتى براى خداى تعالى خبر مىدهد، و چون اين آيه در مقام توصيف ربوبيّت و تدبير تكوينى خداى تعالى است لاجرم مراد از شفاعتى هم كه در آخر آن است شفاعت در امر تكوينى خواهد بود. پس مفاد جمله:
[كار] هيچ واسطهاى [در همه جهان هستى براى جابجايى عناصر وتركيب اجزا وبه جريان انداختن امور] جز پس از اذن او نيست.
اين مىشود كه هيچ سببى از اسباب تكوينيّه كه واسطههايى بين خدا و بين حوادث عالمند از قبيل سببيّت آتش براى حرارت و حرارت براى ذوب كردن اجسام و امثال آن، سببيّتشان از خودشان نيست و به اذن خداست، كه هر يك از آنها در ايجاد حادثهاى از حوادث تأثير مىكنند، و اين جمله توحيد ربوبيّتى را مىرساند.
پس عرش همان طورى كه مقام تدبير عامّ عالم است و جميع موجودات را در جوف خود جاى داده، همچنين مقام علم نيز هست، و چون چنين است قبل از وجود اين عالم و در حين وجود آن و پس از رجوع مخلوقات به سوى پروردگار نيز محفوظ است، همچنان كه آيه:
و فرشتگان را مىبينى كه پيرامون عرش حلقه زدهاند.
محفوظ بودن آن را حتّى در قيامت، و آيات مربوط به خلقت آسمانها و زمين، موجود بودن آن را مقارن با وجود عالم، و آيه:
و او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، در حالى كه تخت فرمانروايىاش بر آب [كه زيربناى حيات است] قرار داشت.
موجود بودنش را قبل از خلقت اين عالم مىرساند
دلا قرآن نمودت جان جانان
بگفتت رازها در عين اعيان
دلا واصل ز قرآنى بمانده
به يك ره دست خود از جان فشانده
دلا واصل ز قرآنىّ و ذرّات
كه مكشوف است بر تو كلّ آيات
تو را معنىّ قرآن رخ نمودست
تو را هر لحظه صد پاسخ نمودست
يقين چون بى گمانى از رخ يار
همين مىخوان كه اينست پاسخ يار
چه گوئى وصف او چون مىندانى
و گر قرآن چگونه وصف خوانى
______________________________
(6)- بحار الأنوار: 23/ 204، باب 10، حديث 52؛ تفسير العياشى: 1/ 165، ذيل آيه 18 سوره آل عمران.
(7)- تفسير كاشف: 2/ 47، به نقل از كتاب اثبات وجود خدا.
(32)- انبياء (21): 27؛ «لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ».
(34)- نازعات (79): 5؛ «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً».
(35)- اعراف (7): 37؛ «إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ».
(43)- بحار الأنوار: 56/ 176، باب 23، حديث 7.
(46)- تفسير نمونه: 18/ 173- 176، با كمى تلخيص و تصرّف.
(48)- بحار الأنوار: 56/ 186، باب 23، حديث 31، تفسير العياشى: 2/ 205، حديث 16.
(49)- بحار الأنوار: 56/ 184، باب 23، حديث 25.
(50)- بحار الأنوار: 56/ 151، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(52)- بحار الأنوار: 56/ 151، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(53)- بحار الأنوار: 56/ 153، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(56)- بحار الأنوار: 56/ 156- 157، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(58)- بحار الأنوار: 56/ 168، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(60)- بحار الأنوار: 56/ 169، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(62)- بحار الأنوار: 56/ 169، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(64)- بحار الأنوار: 56/ 170، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(66)- بحار الأنوار: 56/ 170، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(67)- بحار الأنوار: 56/ 175، باب 23، حديث 6؛ تفسيرالقمى: 2/ 207، ذيل آيه 1 سوره فاطر.
(68)- بحار الأنوار: 56/ 176، باب 23، حديث 7؛ تفسيرالقمى: 2/ 255، ذيل آيه 7 سوره غافر.
(69)- الاحتجاج: 2/ 348؛ بحار الأنوار: 10/ 183، باب 13.
(71)- بحار الأنوار: 67/ 154، باب 52، ذيل حديث 13؛ تفسير القمى: 1/ 360، ذيل آيه 11 سوره رعد.
(72)- الكافى: 3/ 69، حديث 3؛ بحار الأنوار: 77/ 164، باب 1، حديث 4.
(73)- الكافى: 3/ 120، حديث 5؛ وسائل الشيعة: 2/ 414، باب 10، حديث 2509.
(74)- الكافى: 2/ 177، حديث 7؛ بحار الأنوار: 7/ 346، باب 21، حديث 7.
(76)- ترجمه و تفسير نهج البلاغه: 16/ 42- 47، در ذيل خطبه 91.
(78)- ترجمه و تفسير نهج البلاغه: 16/ 50- 52.
(80)- ترجمه و تفسيرنهج البلاغه: 1/ 116.
(88)- بحار الأنوار: 96/ 57، باب 5، حديث 9؛ علل الشرايع: 2/ 398، باب 138، حديث 2.
(90)- بحار الأنوار: 55/ 7، باب 4، حديث 5، به نقل از كتاب اعتقادات شيخ صدوق.
(91)- تصحيح الاعتقادات، شيخ مفيد: 75.
(92)- بحار الأنوار: 3/ 29، باب 3، حديث 3.
(93)- معانى الاخبار: 29، حديث 1.
(95)- التوحيد: 327، باب 52، حديث 2؛ بحار الأنوار: 4/ 89، باب 2، حديث 28.
(97)- موجود سريعتر از صوت و نور.
(100)- من لايحضره الفقيه: 1/ 315، حديث 932؛ تهذيب الاحكام: 2/ 313، باب 15، حديث 129.
(101)- بحار الأنوار: 55/ 37، باب 4، ذيل حديث 61.
(102)- بحار الأنوار: 55/ 39، باب 4؛ شرح الاسماء الحسنى: 1/ 34.
(103)- بحار الأنوار: 55/ 39، باب 4؛ كشف الخفاء: 2/ 195.