فارسی
سه شنبه 13 آذر 1403 - الثلاثاء 30 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 14 از دعای 31 ( توبۀ کسی که با خود از گناه سخن نمی‌گوید )

اللَّهُمَّ إِنِّي أَتُوبُ إِلَيْكَ فِي مَقَامِي هَذَا مِنْ كَبَائِرِ ذُنُوبِي وَ صَغَائِرِهَا ، وَ بَوَاطِنِ سَيِّئَاتِي وَ ظَوَاهِرِهَا ، وَ سَوَالِفِ زَلَّاتِي وَ حَوَادِثِهَا ، تَوْبَةَ مَنْ لَا يُحَدِّثُ نَفْسَهُ بِمَعْصِيَةٍ ، وَ لَا يُضْمِرُ أَنْ يَعُودَ فِي خَطِيئَةٍ
خدايا در اين مقام توبه مى‌كنم و به سوى تو بازگشت مى‌نمايم. خدايا گناهان پوشيده‌ى مرا آشكار مساز و لغزشهاى گذشته و تازه پديد آمده را بيامرز. خدايا توبه كردم و به سوى تو بازگشتم آنچنان توبه و بازگشتى كه ديگر با نفس خود حديث و گفتگوى معصيت نكنم. چه جاى آنكه در خارج مرتكب شود. مبادا به معصيت بازگشت كنم.

1- گناهان كبيره و صغيره‌

تقسيم گناه به كبيره و صغيره بر اساس آيات قرآن مجيد و روايات معتبره صورت گرفته است.

آيت‌اللَّه سيد كاظم يزدى در كتاب مشهور «عروة الوثقى» در باب شرايط امام جماعت فرموده:

تعيين گناه كبيره از چهار طريق ميسّر است:

الف) هر گناهى كه در قرآن و روايت به كبيره بودن آن تصريح شده است.

در «عيون أخبار الرضا» به روايت فضل بن شاذان كه از اعاظم اصحاب اماميه است آمده كه حضرت رضا (عليه السلام) در نامه‌اى به مأمون در باب اجتناب از معاصى كبيره اينچنين نوشتند:

1- ريختن خون انسانى كه خداوند خونش را محترم دانسته است.

2- زنا- محصنه و غير محصنه‌

3- دزدى‌

4- خوردن مايعات مست كننده‌

5- عقوق پدر و مادر

6- فرار از جنگ حق عليه باطل‌

7- خوردن مال يتيم به زور و ستم

8- خوردن ميته و خون و گوشت خوك و آنچه بدون ياد خدا سر بريده شده بدون ضرورت‌

9- خوردن ربا

10- خوردن مال حرام، و به عبارت ديگر سُحْت‌

11- قمار بازى‌

12- كم فروشى و خيانت در كيل و وزن‌

13- تهمت به پاكدامنان‌

14- لواط و همجنس بازى‌

15- نااميدى از رحمت خدا

16- ايمنى از مكر و عذاب خدا در برابر گناهان‌

17- دلسردى از عنايت رب‌

18- كمك به ستمكاران‌

19- ميل به ستم پيشگان‌

20- قسم دروغ‌

21- حبس حقوق مردم بدون تنگ‌دست بودن‌

22- دروغ‌

23- كبر

24- اسراف‌

25- تبذير

26- خيانت‌

27- سبك شمردن حج‌

28- جنگ با اوليا و عاشقان حق‌

29- سرگرمى به امور بازدارنده از خداوند

30- اصرار و پافشارى بر گناهان‌«1»

ب) هر گناهى كه قرآن مجيد و روايت معتبره بر مرتكب آن وعده عذاب داده، چنانكه از حضرت صادق (عليه السلام) در معناى كبيره روايت شده: گناهى است كه خداوند به آن وعده عذاب داده، سپس حضرت به پنج گناه از گناهان كبيره كه در قرآن آمده اشاره فرمودند:

1- خوردن مال يتيم به زور و ستم

‌ 2- فرار از جبهه‌

3- ربا

4- تهمت به پاكدامن

‌ 5- قتل نفس«2»

ج) هر گناهى كه در قرآن و روايت از گناه كبيره بزرگتر شمرده شود، مانند فتنه‌گرى بين مسلمانان كه در قرآن مجيد آمده است:

﴿وَالْفِتْنَةُ اشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ﴾«3»

و فتنه [كه شرك، بت‌پرستى، بيرون كردن مردم از خانه و كاشانه و وطنشان باشد] از قتل وكشتار بدتر است.

و در آيه ديگر:

﴿وَ الْفِتْنَةُ اكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ﴾«4»

و فتنه [شرك و بت‌پرستى‌] از كشتار بزرگ‌تر است.

د) هر گناهى كه نزد مردم مؤمن و پايبند به اصول و فروع الهى بزرگ شمرده شود، به طورى كه اطمينان حاصل گردد كه بزرگ بودن آن گناه منتهى به زمان معصوم است، مانند نجس نمودن مسجد از روى علم و آگاهى و عمد و به قصد هتك احترام خانه خدا، يا پرتاپ كردن و انداختن قرآن مجيد به قصد بى احترامى به كتاب خدا.

در هر صورت كبيره بودن گناه به يكى از چهار طريقى كه در «عروةالوثقى» فرموده ثابت مى‌شود. در غير اين موارد گناه صغيره شمرده مى‌شود، ولى آثار اسلامى مى‌فرمايد: اصرار بر صغيره هم گناه كبيره است.

گناه عبارت از زهر كشنده و سمّ قاتلى است كه انسان بيچاره دانسته و ندانسته با دست خود در ظرف حيات خود مى‌ريزد، يا تيشه‌اى است كه به وسيله آن پى ديوارهاى حيات خراب مى‌شود تا جايى كه سقف هلاكت بر سر انسان بريزد و براى ابد وجود آدمى را از رحمت حق محروم نمايد، يا طوفانى است كه به دست خود انسان ايجاد مى‌شود تا دار و ندار انسان بر باد فنا رود.

از آن‌جا كه در جهان هستى هر عملى داراى عكس‌العمل است، و به هيچ صورت عملى وجود ندارد كه عكس العمل نداشته باشد، براى گناهان و معاصى كه در حقيقت از اعمال و حركات انسان محسوب مى‌شود، آثار و تبعاتى است كه اگر گنهكار موفّق به توبه و انابه نشود، آن آثار و تبعات بدون شك در دنيا و آخرت گريبان گير او خواهد شد، و اين حقيقتى است كه قرآن مجيد و روايات به آن اشاره كرده‌اند و تجربه هم آن را در برابر ديدگان همگان قرار داده است.

خداى عز و جل گر ببخشدم شايد

سزاى بندگيش چون زمن نمى‌آيد

به هر چه بستم جز حق شكسته باز آمد

دل مرا بجز از ياد خود نمى‌شايد

براى توشه عقبى بسى نمودم سعى‌

زمن نيامد كارى كه آن به كار آيد

ز بيم آن كه مبادا خجل شود فردا

دلى به طاعتى امروز مى‌نياسايد

نرفته‌ام به ره حق چنانكه بايد رفت‌

نكرده هيچ عبادت چنانكه مى‌بايد

مگر به هيچ ببخشند جرم هيچان را

ز هيچ هيچ نيايد ز هيچ هيچ آيد

تمام روز در اين غم بسر برم كه صباح‌

براى من شب آبستنم چه مى‌زايد

دلم رميد و زمن بهترى نمى‌يابد

اگر دچار تو گردد بگوش بازآيد

حديث واعظ پرگو نَه در خورِفيض‌است‌

بيا بخوان غزلى تا دلم بياسايد

(فيض كاشانى)

آثار و عواقب خطرناك گناهان در قرآن‌

﴿فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾«5»

ولى ستمكاران، سخنى را كه [بيرون دروازه شهر] به آنان گفته شده بود [پس از ورود به شهر] به سخنى ديگر تبديل كردند [به جاى درخواست ريزش گناهان، درخواست امور مادى كردند]. ما هم بر ستمكاران به سبب آن كه همواره نافرمانى مى‌كردند، عذابى از آسمان فرود آورديم.

﴿بَلَىٰ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾«6»

[نه چنين است كه مى‌گوييد] بلكه كسانى كه مرتكب گناه شدند وآثار گناه، سراسر وجودشان را فرا گرفت، آنان اهل آتشند و در آن جاودانه‌اند.

﴿فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ﴾«7»

پس [وضع و حالشان‌] چگونه خواهد بود هنگامى كه به سبب آنچه مرتكب شده‌اند، حادثه ناگوارى به آنان برسد.

﴿فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ ۗ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ﴾«8»

پس اگر [ازداورى حكيمانه‌ات‌] روى گردانند، بدان كه خدا مى‌خواهد آنان را به سبب پاره‌اى از گناهانشان مجازات كند؛ و مسلماً بسيارى از مردم فاسق‌اند.

﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾«9»

و اگر اهل شهرها و آبادى‌ها ايمان مى‌آوردند و پرهيزكارى پيشه مى‌كردند، يقيناً [درهاىِ‌] بركاتى از آسمان و زمين را بر آنان مى‌گشوديم، ولى [آيات الهى و پيامبران را] تكذيب كردند، ما هم آنان را به كيفر اعمالى كه همواره مرتكب مى‌شدند [به عذابى سخت‌] گرفتيم.

﴿مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَارًا﴾«10»

[همه آنان‌] به سبب گناهانشان غرق شدند و بى‌درنگ در آتشى درآورده شدند كه [از آن‌] در برابر خدا براى خود ياورانى نيافتند،

﴿وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا﴾«11»

و آنان كه از خدا و پيامبرش نافرمانى كنند، مسلماً آتش دوزخ براى آنان است و در آن جاودانه و هميشگى‌اند.


آثار و عواقب خطرناك گناه در روايات‌

حضرت صادق (عليه السلام) از پدر بزرگوارش امام باقر (عليه السلام) روايت مى‌كند كه آن حضرت مكرّر مى‌فرمود:

ما مِنْ شَىْ‌ءٍ افْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطيئَتِهِ، انَّ الْقَلْبَ لَيُواقِعُ الْخَطيئَةَ فَلا تَزالُ بِهِ حَتّى تَغْلِبَ عَلَيْهِ فَيَصيرُ اعْلاهُ اسْفَلَهُ.«12»

چيزى براى دل انسان فاسد كننده‌تر از گناهى كه مرتكب مى‌شود نيست، همانا قلب با گناه آميزش پيدا مى‌كند و اين سيه روزى ادامه مى‌يابد تا وضع قلب آن چنان شود كه ديگر طاقت قبول حق را نداشته باشد.

و نيز آن حضرت مى‌فرمايد:

اما انَّهُ لَيْسَ مِنْ عِرْقٍ يَضْرِبُ وَ لانَكْبَةٍ وَ لا صُداعٍ وَ لا مَرَضٍ الّا بِذَنْبٍ، وَ ذلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِى كِتابِهِ: ﴿وَ مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ﴾«13»«14»

رگى از بدن شما زده نمى‌شود، و پائى نمى‌شكند، و به سَردردى و مرضى دچار نمى‌شويد، مگر اين‌كه گناهى مرتكب شده باشيد، و اين است معناى قول خداوند در قرآن مجيد كه فرمود: «آنچه مصيبت و بلا به شما مى‌رسد در ارتباط با گناهان شماست و بسيارى از آن را هم مورد بخشش قرار مى‌دهد».

امير المؤمنين (عليه السلام) مى‌فرمود:

لا تُبْدِيَنَّ عَنْ واضِحَةٍ وَ قَدْ عَمِلْتَ الاْعْمالَ الْفاضِحَةَ، وَ لا يَأْمَنُ الْبَياتَ مَنْ عَمِلَ السَّيِّئاتِ.«15»

آن گونه كه دندان‌هايت آشكار شود نخند در حالى كه اعمال رسوا كننده‌اى انجام داده‌اى، و از حوادث و بلاهائى كه به خاطر بدى‌هايت شب هنگام بر تو فرو مى‌ريزد و آن عذاب الهى است در امان مباش.

حضرت باقر (عليه السلام) فرمود:

انَّ الْعَبْدَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيُزْوى‌ عَنْهُ الرِّزْقُ.«16»

همانا عبد مرتكب گناه مى‌شود و به خاطر آن گناه به رزق و روزيش لطمه وارد مى‌گردد.

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:

اذا اذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِى قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْداءُ، فَانْ تابَ انْمَحَتْ، وَ انْ زادَ زادَتْ حَتّى تَغْلِبَ عَلى قَلْبِهِ فَلا يُفْلِحُ بَعْدَها ابَداً.«17»

زمانى كه مرد گناهى مرتكب شود، نقطه سياهى در قلبش پديد مى‌شود، اگر از گناهش توبه كند آن نقطه محو مى‌گردد، و هنگامى كه بر گناه بيفزايد آن نقطه‌ سياه افزوده مى‌شود تا تمام صفحه ملكوتى قلب را در خود بپوشاند، آن وقت است كه درِ رستگارى براى هميشه به روى او بسته مى‌شود.

امام باقر (عليه السلام) فرمود:

انَّ الْعَبْدَ يَسْأَلُ اللَّهَ الْحاجَةَ فَيَكُونُ مِنْ شَأْنِهِ قَضاءُها الى قَريبٍ اوْ الى وَقْتٍ بَطى‌ءٍ فَيُذْنِبُ الْعَبْدُ ذَنْباً فَيَقُولُ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى لِلْمَلَكِ لا تَقْضِ حاجَتَهُ وَ احْرِمْهُ ايّاها، فَانَّهُ تَعَرَّضَ لِسَخَطى، وَ اسْتَوْجَبَ الْحِرمانَ مِنّى.«18»

همانا عبد از خداوند درخواست حاجت مى‌كند، شأن آن عبد اقتضا دارد حاجتش زود يا دير داده شود، و آنگاه مرتكب گناهى مى‌شود، خداوند به ملكِ مأمورِ قضاى حاجت مى‌فرمايد؛ حاجتش را مده و او را محروم از اجابت خواسته كن، او خود را در معرض خشم من قرار داده، و لزوم محروميّت از رحمتم را براى خويش فراهم كرده است.

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

انَّ الرَّجُلَ يَذْنِبُ الذَّنْبَ فَيُحْرَمُ صَلاةَ اللَّيْلِ، وَ انَّ الْعَمَلَ السَيِّى‌ءَ اسْرَعُ فِى صاحِبِهِ مِنَ السِّكِّينِ فِى اللَّحْمِ.«19»

همانا مرد مرتكب گناه مى‌شود، پس به سبب آن از نماز شب محروم مى‌گردد، به حقيقت كه عمل زشت اثرش در انسان از كارد در گوشت سريع‌تر است.

حضرت رضا (عليه السلام) فرمود:

هر گاه بندگان گناه جديدى مرتكب شوند، گناهى كه تا آن زمان سابقه نداشته، خداوند هم آنان را به بلاى تازه‌اى كه قبلًا نبوده مبتلا مى‌كند.«20»

حضرت صادق (عليه السلام) از قول حضرت حق بازگو مى‌كند:

اذا عَصانِى مَنْ عَرَفَنِى، سَلَّطْتُ عَلَيْهِ مَنْ لايَعْرِفُنِى.«21»

آن كه مرا مى‌شناسد هرگاه گناه كند، بر او مسلّط مى‌كنم كسى كه مرا نمى‌شناسد.

و نيز آن حضرت مى‌فرمايد:

انْ كانَتِ الْعُقُوبَةُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ النّارَ فَالْمَعْصِيَةُ لِماذا؟«22»

اگر عقوبت از جانب خداوند آتش دوزخ است پس معصيت براى چه؟

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:

عَجِبْتُ لِمَنْ يَحْتَمى مِنَ الطَّعامِ مَخافَةَ الدّاءِ كَيْفَ لايَحْتَمى مِنَ الذُّنُوبِ مَخافَةَ النّارِ؟«23»

تعجب مى‌كنم از كسى كه به خاطر ترس از بيمارى از غذا پرهيز مى‌كند، ولى به خاطر ترس از عذاب الهى از گناه خوددارى نمى‌نمايد.

رسول خدا (عليه السلام) فرمود:

مِنْ عَلاماتِ الشِّقاءِ: جَمُودُ الْعَيْنِ، وَ قَسْوَةُ الْقَلْبِ، وَ شِدَّةُ الْحِرْصِ فِى طَلَبِ الرِّزْقِ، والاْصْرارُ عَلَى الذَّنْبِ.«24»

از نشانه‌هاى شقاوت: خشك چشمى، قساوت قلب، شدّت حرص در طلب رزق، و اصرار بر گناه است.

امير المؤمنين (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مى‌كند:

اذا غَضِبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلى امَّةٍ وَ لَمْ يُنْزِلْ بِهَا الْعَذابَ، غَلَتْ اسْعارُها، وَ قَصُرَتْ اعْمارُها، وَ لَمْ تَرْبَحُ تُجّارُها، وَ لَمْ تَزْكُ ثِمارُها، وَ لَمْ تَغْزُرْ انْهارُها، وَ حُبِسَ عَنها امْطارُها، وَ سُلِّطَ عَلَيْها شِرارُها.«25»

هنگامى كه خداوند بر امّتى به خاطر كثرت گناه غضب كند و عذاب بر آنان نفرستد، آنان را به بلاهائى از قبيل: گرانى جنس، كوتاهى عمر، بى‌سود ماندن تجارت تجّار، پرورش نيافتن ميوه‌جات، پرنشدن نهرها از آب، حبس شدن باران، و تسلّط اشرار دچار مى‌كند.

خوشا كسى كه در اين عالم خراب آباد

اساس ظلم فكند و بناى داد نهاد

بيا بيا كه از آن رفتگان به ياد آريم‌

كه رفته‌اند و از ايشان كسى نيارد ياد

مكن اقامت و بنياد خانمان مفكن‌

كه دست حادثه خواهد فكندش از بنياد

توانگرى كه درِ خير بر فقيران بست‌

درى ز عالم بالا به روى او نگشاد

كسى كه يافت بر احوال زيردستان دست‌

به ظلم اگر نستاند خداش خير دهاد

صنوبرا تو چه دل بسته‌اى به هر شاخى‌

چو سرو باش كه از بار دل شوى آزاد

چه خوش فتادهلالى‌به بند خانه عشق‌

برو غلامى اين خاندان مبارك باد

(هلالى جغتايى)

بيمارى گناه‌

بدون شك هر انسانى تحت هر شرايطى از مادر خود در عين سلامتى كامل وارد دنيا مى‌شود.

او به همراه خود عقل و وجدان و اختيار را كه مناط تكاليف الهيه و قبول حقايق‌ ملكوتيّه و واقعيّت‌هاى عرشيّه است به دنيا مى‌آورد.

اگر اين كودك سالم و اين موجود آراسته به فطرت توحيدى و پيراسته از آلودگى‌هاى روانى در دامن پدر و مادرى مؤدّب به آداب انسانيّت، يا جامعه‌اى سالم، يا مدرسه‌اى واجد شرايط، يا كارگاهى از هر جهت صحيح قرار بگيرد، مؤدّب به آداب مى‌شود، و انسانى جامع و با فضليت به بار مى‌آيد.

ولى با كمال تأسّف، بيشتر كودكان به خانه‌اى قدم مى‌گذارند كه آثار تربيت الهى و انسانى در آن خانه كم است، يا اگر باشد قدرت مقابله با محيط خراب اجتماع را ندارد، كودك از خانه سالم خارج مى‌شود، ولى در دامن آلودگى‌هاى بيرون مى‌افتد و دچار انحرافات اخلاقى و عملى مى‌شود، گرچه هيچ يك از عوامل انحراف، عذرى براى او در پيشگاه حق و انسانيّت ايجاد نمى‌كند، چون با قدرت اختيار و عقل و وجدان مى‌تواند دست به دامن اولياى الهى برساند و خود را از مهالك حفظ كند.

در هر زمانى و تحت هر شرايطى مى‌توان از انبياى الهى و از مسائل ملكوتى و از مردان راه حق خبر گرفت، اين طور نيست كه باب هدايت به تمام معنى به روى انسان بسته باشد.

حضرت على (عليه السلام) در زمينه عدم معذوريت انسان به خاطر گناه و معصيت در پيشگاه الهى در دعاى كميل عرضه مى‌دارد:

فَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَىَّ فِى جَميعِ ذلِكَ وَ لا حُجَّةَ لى فِيما جَرى‌ عَلَىَّ فيهِ قَضاءُكَ، وَ الْزَمَنى حُكْمُكَ وَ بَلاءُكَ.«26»

الهى! در تمام امورى كه راه مخالفت با تو را پيمودم تو را بر من حجّت است و مرا بر آنچه بر من از گناه رفته است و حكم و امتحان و آزمايش تو مرا بر آن ملزم ساخته، بر تو هيچ حجّتى نخواهد بود.

انسان سالم در محيط آلوده منزل دچار گناه دروغ، غيبت، تهمت، تكبّر و حرص و بخل و شهوات غلط مى‌گردد، در صورتى كه محيط خانه سالم باشد ممكن است در خارج از منزل دچار گناهان و معاصى گردد، ولى بايد بداند كه اين گناهان ذاتى او نيست بلكه تمام آنها عارض بر او شده، مانند آدم سالمى كه از هواى آلوده يا از آب آلوده يا از غذاى فاسد دچار انواع بيمارى‌ها مى‌شود.

گناهكار بايد گناه را بيمارى و مرض به حساب آورد و بداند كه تمام آنها قابل علاج است.


2- توبه از گناه‌

هيچ گناهى نيست مگر اين‌كه راه جدايى و فرار از آن را آيين الهى به انسان نشان داده است.

قرآن مجيد و روايات و تاريخ، گنهكارانى را نشان مى‌دهد كه بر اثر بارقه الهى بيدار شده و به علاج گناهان خود برخاستند، و بعضى از آنان از اولياى خدا و عرفاى شامخ و معلم اخلاق و حقيقت شدند.

بيمار بايد به اين معنى توجّه كند كه طبيب اين بيمارى، خدا و انبياء و امامان، و نسخه علاج، قرآن و روايات، و راه رسيدن به اين طبيبان و نسخه‌هاى شفابخش، توبه است.

چون دانستيم گناه بيمارى است، و علاج آن صد در صد امكان‌پذير است، و آيات و روايات، خداوند را قبول كننده توبه و رحيم و بخشاينده و غافر معرّفى مى‌كند، يأس از علاج مساوى با كفر است.

﴿إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ﴾«27»

زيرا جز مردم كافر از رحمت خدا مأيوس نمى‌شوند.

﴿قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ﴾«28»

بگو: اى بندگان من كه [با ارتكاب گناه‌] بر خود زياده روى كرديد! از رحمت خدا نوميد نشويد، يقيناً خدا همه گناهان را مى‌آمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.


عظمت گناه نااميدى از رحمت حق‌

مسئله يأس و نااميدى گنهكار از رحمت حق، و تلقين اين معناى خلاف به قلب كه وضع من به صورتى است كه خداوند هرگز مرا قبول نمى‌كند، برگشتش به اين معناست كه حضرت حق قدرت بر بخشيدن و عفو مرا ندارد.

محدود كردن قدرت حق در انديشه و فكر، در حقيقت تهمت به حضرت او، و جناب او را چون مخلوق انگاشتن است، و اين گونه تفكّر نسبت به وجود مقدّسى كه قدرتش بى‌نهايت در بى‌نهايت است، گناهى بس عظيم و ستمى بس بزرگ است.

قرآن مجيد نوميدى از رحمت حق را انديشه آلوده و فكر ناپاك گمراهان مى‌داند:

﴿وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ﴾«29»

چه كسى جز گمراهان از رحمت پروردگارش نااميد مى‌شود؟!

حضرت صادق (عليه السلام) از قول يكى از حكما نقل مى‌كند كه فرموده:

الْيَأسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ اشَدُّ بَرْداً مِنَ الزَّمْهَريرِ.«30»

نااميدى از رحمت خدا به شدّت سردتر از زمهرير است.

كنايه از اين‌كه به قدرى اين حالت در وجود انسان حالت خنكى است كه هيچ عاقلى و عالمى و صاحب انديشه‌اى به آن اعتنا ندارد، چرا كه گنهكار كه از هر جهت محدود است در برابر دريايى بى‌نهايت در بى‌نهايت از رحمت و لطف و كرم و احسان قرار دارد، و نااميدى وى هيچ گونه قابل توجيه نيست.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

يَبْعَثُ اللَّهُ الْمُقْنَطينَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مُغَلَّبَةً وُجُوهُهُمْ- يَعْنى غَلَبَةَ السَّوادِ عَلَى الْبَياضِ-، فَيُقالُ لَهُمْ: هؤُلاءِ الْمُقْنِطُونَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ تَعالى.«31»

نا اميدان را در قيامت به صورتى كه روسياهى آنان بر سپيد روئى شان غلبه دارد وارد محشر مى‌كنند، سپس عليه آنان فرياد مى‌كشند: اينانند نااميدان از رحمت الهى.

حديثت نامه را تعويذ جان شد

قلم را نام تو ورد زبان شد

دگر از خود چه گلها مى‌توان چيد

به راهت خار مغز استخوان شد

به نرمى با درشتان مى‌توان ساخت‌

زبان هم خانه دندان از آن شد

به اين راهى كه دل در پيش دارد

نيارد راهزن بى كاروان شد

به گيتى هر كه نام او سفر كرد

غريب عالم امن و امان شد

به خارپاى من تا ديده وا كرد

ز چشم نقش پايم خون روان شد

بكن كسب كمال از مى فروشان‌

به يك پيمانه آدم مى‌توان شد

در اين گلشن‌كليم‌از سير چشمى‌

ز گل قانع به خار آشيان شد

(كليم كاشانى)

3- قبول توبه از حضرت حق‌

اكنون كه دانستى، صد در صد سالم از مادر به دنيا آمده‌اى، و گناه چيزى جز اثرگيرى از محيط آلوده، و هواى نفس، و به عبارت ديگر: چيزى جز يك عارضه و بيمارى نيست، و اين بيمارى قابل علاج است، و راه علاج آن منحصراً رجوع به خدا و عمل به نسخه شفابخش قرآن مجيد است، و يأس و نااميدى از رحمت او جز ضلالت و گمراهى و كفر چيزى نيست، به مقام با عظمت توبه و شرايط آن و درجات اين موهبت عظيم الهى و آثار دنيائى و آخرتى آن توجّه كن.

توبه، درى از درهاى رحمت، و عنايتى از عنايات عظيم الهى، و نعمتى از نعم بى نظير حضرت محبوب است، كه محض علاج بيمارى گناه، و شفاى گناهكاران قرار داده شده است.

رويگردان از اين عنايت، و متوقّف از اين حركت، و بى توجّه به اين واقعيّت، و دلسرد از اين حقيقت، به فرموده قرآن مجيد از ستمكاران و ظالمان است.

﴿وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾«32»

و كسانى كه [از اين امور ناهنجار و زشت‌] توبه نكنند، خود ستمكارند.

توبه، عبادتى بزرگ و طاعتى عظيم است كه حضرت حق در قرآن مجيد نسبت به آن همچون ساير عبادات، امر واجب دارد:

﴿وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ ۚ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ﴾«33»

از پروردگارتان آمرزش بطلبيد، سپس به سوى او بازگرديد؛ زيرا پروردگارم مهربان و بسيار دوستدار [توبه‌كنندگان‌] است.

﴿وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾«34»

و [شما] اى مؤمنان! همگى به سوى خدا بازگرديد تا رستگار شويد.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا﴾«35»

اى مؤمنان! به پيشگاه خدا توبه كنيد، توبه‌اى خالص [كه شما را از بازگشت به گناه بازدارد].

﴿وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَعْفُو عَنِ السَّيِّئَاتِ وَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ﴾«36»

و اوست كه توبه را از بندگانش مى‌پذيرد و از گناهان درمى‌گذرد و آنچه را انجام مى‌دهيد، مى‌داند.

﴿غَافِرِ الذَّنْبِ وَ قَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ ذِي الطَّوْلِ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ﴾«37»

كه آمرزنده گناه و پذيرنده توبه، سخت كيفر و صاحب نعمت فراوان است.هيچ معبودى جز او نيست. بازگشت فقط به سوى اوست.

اين دو آيه به اين معنا توجّه مى‌دهد كه هم توبه و بازگشت عبد گنهكار را مى‌پذيرم، و هم گناه او را از پرونده‌اش محو مى‌كنم و وى را مورد عفو و مغفرت قرار مى‌دهم.

نزديك به سى و چند بار قرآن مجيد در آياتى بس مهم، مسئله عفو حضرت حق را از تائب مطرح كرده است. نزديك به دويست و سى و دوبار توجّه به مسئله غفران و مغفرت در آيات كريمه كتاب حق داده شده است. و قريب به دويست و هفتاد و شش بار به مسئله با عظمت رحمت، در كتاب الهى اشاره شده است.

اين همه سند، آنهم در قرآن، شديدترين دلخوشى را براى بازگشت گنهكار به حضرت حق، و جدا شدن از معاصى ظاهرى و باطنى مى‌دهد. با اين حساب به قول حضرت سجّاد (عليه السلام) در مناجات تائبين، براى گناهكار در مسئله توبه چه عذرى باقى مى‌ماند؟

فَما عُذْرُ مَنْ اغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ؟«38»

پس عذر آن كه ورود به حضرت تو را بعد از باز شدن اين در، از دست نهاده چه خواهد بود؟!

توجّه به گناه و اين‌كه قدم گذاشتن در دايره انحراف، ستم بر نفس و ظلم به حقوق حق، و رعايت ننمودن جانب مردم است، و داراى آثار خطرناك و مهلكى در دنيا و آخرت است و رسوايى امروز و فردايش بسيار سنگين و غير قابل تحمّل است، و گناه جز هدر دادن عمر و خود را ظرف زباله شيطان قرار دادن چيزى نيست، طوفان اندوه و ندامت و حسرت و پشيمانى را در فضاى قلب برمى‌انگيزد، و لازمه اين حسرت و اندوه و شرم و حيا را كه عزم بر ترك و جزم بر خوددارى از گناه در آينده است، به دنبال مى‌آورد.

پشيمان از گناه بايد به اين معنى دقّت كند كه گناهان گذشته او از چه نوع گناه بوده است؟

اگر گناه او عبارت از ترك واجبات الهى و انجام محرّمات شرعيّه بوده توبه‌اش به‌ اين است كه قضاى واجبات از دست رفته را از قبيل نماز، روزه، حج، خمس، زكات به جاى آورد، و محرمات الهيه را از قبيل زنا، شراب، قمار، دروغ، تهمت، غيبت، بخل، حسد، كينه و ... ترك كند.

اگر گناه او در رابطه با حقوق مردم و اموال ديگران بوده از قبيل ربا، رشوه، غصب مال يتيم، حق مظلوم، تقلّب و حيله در كسب، سرقت، لازم است حق هر كسى را به هر صورت جزء اموال خود آورده به او برگرداند و خلاصه خود را از حقوق حق و حقوق خلق پاك كرده و نسبت به آينده در انجام واجبات و ترك محرّمات و حفظ حقوق مردم در هر زمينه بكوشد تا مورد قبول حضرت محبوب واقع شود، و از عذاب وجدان، و آتش جهنّم برهد، و استحقاق رضايت و رضوان الهى را پيدا كند.


توبه جامع در كلام حضرت امير (عليه السلام)‌

توبه جامع و كامل در روايتى از امير المؤمنين (عليه السلام) درباره توبه فرموده است:

شخصى در حضور آن حضرت گفت:«اسْتَغْفِرُ اللَّهَ‌» حضرت فرمود: مادرت به عزايت گريه كند، آيا مى‌دانى استغفار چيست؟ استغفار درجه بلند مقامان و صدرنشينان عالم اعلى است و تحقّق آن به شش چيز است:

1- پشيمانى و حسرت نسبت به گذشته.

2- عزم بر ترك گناه براى هميشه.

3- ادا كردن حقوق مردم به طورى كه هنگام مرگ خدا را ملاقات كند در حالى كه حق كسى بر عهده‌اش نباشد.

4- تدارك كردن واجبات ضايع شده.

5- آب كردن گوشتى كه از حرام و لذّات حرام بر بدن روئيده و آوردن گوشت تازه در مدار توبه.

6- چشاندن زحمت عبادت بر بدن، در مقابل آنهمه خوشى و لذّتى كه از گناه‌ و معصيت برده. هرگاه اين شش برنامه ادا شد؛ آنگاه بگو:«اسْتَغْفِرُ اللَّهَ‌»«39»


وجوب توبه‌

توبه از معاصى و بازگشت از گناهان چه كبيره و چه صغيره به اتفاق جميع علما و به حكم عقل واجب است، چنانكه محقّق طوسى در «تجريد» و علّامه در شرح آن فرموده‌اند كه:

«به توبه و بازگشت دفع ضرر مى‌شود، و دفع ضرر هم عقلًا واجب است. علاوه بر حكم عقل، شرع هم حكم و امر به توبه دارد روى اين حساب شرعاً هم توبه واجب است، و وجوب آن فورى است و تأخيرش به هيچ عنوان براى هيچ كس جايز نيست».

توبه انسان از گناهان به فرموده قرآن مجيد در آيه سوم سوره تحريم بايد توبه نصوح باشد.


توبه نصوح و معناى آن‌

علّامه مجلسى در «شرح اصول كافى» در معناى توبه نصوح چند وجه از دانشمندان نقل كرده است:

1- توبه خالص و پاك در جهت رضاى حضرت حق نه به طمع بهشت و نه به خاطر ترس از عذاب. حدّ اين مرحله تا جائى است كه در «تجريد» فرموده: پشيمانى از گناه به خاطر ترس از جهنّم توبه نيست!

2- توبه نصوح يعنى توبه اندرز بخش، به اين معنا كه مردم ديگر با ديدن توبه او تشويق به بازگشت به حق شوند و در حقيقت وجودش در مدار توبه، نصيحت عملى براى تمام گناهكاران باشد، يا اين‌كه توبه آن چنان در صاحبش اثر كند كه با تمام وجود از گناه ببرد و تا پايان عمر پيرامون گناهى نگردد.

3- نصح از نصاحت به معناى خياطت است، كه در زمينه توبه مى‌شود توبه رفوكننده، يعنى توبه‌اى كه به وسيله آن هر چه از پرده ايمان و ديانت پاره شده دوخته شود، و توبه كننده را با اولياى حق و دوستان محبوب و عاشقان معبود پيوند دهد.

علّامه مجلسى رحمه الله سپس مى‌فرمايد:

يكى از اكابر فرموده است: در جلا دادن آينه، تنها قطع نفس و دود سياه بس نيست، بلكه بايد آن را صيقل داد تا آنچه سياهى بر جرمش نشسته پاك گردد، و دل هم به مانند آينه است به مجرد ترك گناه پاك نمى‌شود، بلكه جِرمِ گناهان گذشته را هم كه بر آن نشسته بايد پاك كرد، و به نور طاعتش روشن ساخت، زيرا چنانكه از هر گناهى كه كرده، تاريكى و تيرگى بر دل مى‌رسد، همچنين در هر عبادتى روشنايى و درخشندگى به دل مى‌رسد، بنابراين بايد تاريكى هر گناهى را كه به دل رسيده به نور عبادتى كه ضدّ آن است پاك كرد.

شخص توبه كننده بايد گناهان خود را مفصّلًا در نظر گيرد، و در برابر هر شرى كه از او سرزده خيرى كه در برابر آن است به همان مقدار به جا آورد، مثلًا در برابر گناه گوش دادن به غنا و آلات لهو، استماع قرآن و حديث و موعظه و مسائل دينى كند، و در برابر مسّ خطّ قرآن مجيد بدون طهارت سعى در اكرام آن و تلاوتش نمايد و در برابر مكث در حال جنابت در مساجد، اعتكاف كند. و در برابر نظر كردن به حرام سعى در نظر كردن به چيزهائى كه نگريستن به آنها عبادت است نمايد، مانند نظر كردن به خط قرآن مجيد و نظر به والدين از روى شفقت، و نظر به صلحا از سلسله جليله سادات و نظر به عترت و مانند اينها.

و در حقوق مردم، پس از توبه زياد از مال خود صدقه بدهد، و اگر غيبت كرده پس از توبه مدح و ثناى آن مؤمن را زياد بگويد، و صفات نيكش را آشكار سازد، و خلاصه در برابر هر گناهى پس از توبه از آن، عبادتى كه ضد آن است بجا آورد، چنانكه طبيعت جسمانى مرض‌ها را به ضدش معالجه مى‌كنند.

چه خوب است انسان به آثار و عواقب گناه توجّه كند، يا گناهكار را توجّه دهند، و بيدار شود يا بيدارش كنند كه گناه در برابر چه وجود مقدسى انجام گرفته و رو در روئى با كه بوده است.

انسان جواب مشت را با مشت، و درفش را با درفش، و درشتى را با درشتى، و تندى را با تندى مى‌دهد، بايد از او پرسيد: خداوند با تو چه كرده كه با او رو در رويى؟ آيا احسان و رحمت و لطف و محبّت و مرحمت و نعمت و عنايت و رزق و هزاران واقعيّت ديگر را كه از جانب او به انسان رسيده، با گناه و معصيت بايد جواب داد؟!

اين توجّه درون آدمى را به ندامت مى‌كشد و اين ندامت رو در رويى را تبديل به روبه‌روئى مى‌كند. اين روبه‌روئى خواسته‌هاى حق را جايگزين خواسته‌هاى غلط نفس و هواها و شهوات مى‌كند، و اين جايگزينى رنگ شيطانى و دوزخى را از درون گرفته بجايش رنگ الهى را مى‌زند.

در اين وقت است كه حال انابه و دعا دست مى‌دهد، حالى همراه با ناله جانسوز و خشوع و خضوع، و آدمى را به جايى مى‌رساند كه خود را از همه گناهكارتر مى‌بيند و خود و عبادتش را به حساب نمى‌آورد، در اين نقطه عالى و اوج عرفانى است كه انسان را با گران‌ترين قيمت به حساب مى‌آورند.

سخن عشق نه حد من و توست‌

عشق گويد سخن عشق درست‌

خانه از غير اگر پردازى‌

ساز و برگى پى مهمان سازى‌

آب و جارو زنى اين ايوان را

تخت عزّت بنهى سلطان را

راست سازى ز حجاز و ز عراق‌

پرده شور و نواى عشّاق‌

با خودى كافر مطلق باشى‌

بيخودى دستخوش حق باشى‌

با خودى قاتل و مقتولى تو

بيخودى قابل و مقبولى تو

با خودى هر چه كنى شيطانى‌

بيخودى در كنف رحمانى‌


4- آثار توبه و محبوبيّت تائب نزد خداوند

قرآن مجيد و روايات، آثار عجيبى براى توبه حقيقى ذكر كرده‌اند كه دانستنش براى همگان لازم است.

1- توبه شخص تائب را محبوب حضرت حق مى‌كند:

﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ﴾«40»

يقيناً خدا كسانى را كه بسيار توبه مى‌كنند، و كسانى را كه خود را [با پذيرش انواع پاكى‌ها از همه آلودگى‌ها] پاكيزه مى‌كنند. دوست دارد.

2- تبديل سيّئات به حسنات:

﴿إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ﴾«41»

مگر آنان كه توبه كنند و ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند، كه خدا بدى‌هايشان را به خوبى‌ها تبديل مى‌كند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.


تفسيرى بر آيه شريفه‌

در زمينه آيه فوق «تفسير نمونه» چند تفسير دارد:

«الف- هنگامى كه انسان توبه مى‌كند و ايمان به خدا مى‌آورد دگرگونى عميقى‌ در سراسر وجودش پيدا مى‌شود و به خاطر همين تحوّل و انقلاب درونى سيّئات اعمالش در آينده تبديل به حسنات مى‌شود، اگر در گذشته مرتكب قتل نفس مى‌شد، در آينده دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان را جاى آن مى‌گذارد، و اگر زناكار بود سپس عفيف و پاكدامن مى‌شود و اين توفيق الهى را در سايه ايمان و توبه پيدا مى‌كند.

ب- ديگر اين‌كه خداوند به لطف و كرمش و فضل و انعامش بعد از توبه كردن سيئات اعمال او را محو مى‌كند، و به جاى آن حسنات مى‌نشاند، چنانكه در روايتى از ابوذر از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) مى‌خوانيم:

روز قيامت بعضى از افراد را حاضر مى‌كنند، خداوند دستور مى‌دهد گناهان صغيره او را به او عرضه كنيد و كبيره‌ها را بپوشانيد، به او گفته مى‌شود: تو در فلان روز فلان گناه صغيره را انجام دادى و او به آن اعتراف مى‌كند ولى قلبش از كباير ترسان و لرزان است.

در اين‌جا هرگاه خدا بخواهد به او لطفى كند دستور مى‌دهد به جاى هر سيئه حسنه‌اى بدهيد، عرض مى‌كند: پروردگارا! من گناهان مهمى داشتم كه آنها را در اين‌جا نمى‌بينم.

ابوذر مى‌گويد: در اين هنگام پيامبر (صلى الله عليه و آله) تبسّم كرد كه دندانهايش آشكار گشت، سپس اين آيه را تلاوت فرمود:

﴿فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ﴾«42»

ج- منظور از سيئات، نفس اعمالى كه انسان انجام مى‌دهد نيست، بلكه آثار سوئى است كه از آن به روح و جان انسان نشسته، هنگامى كه توبه كند و ايمان آورد، آن آثار سوء از روح و جانش برچيده مى‌شود و تبديل به آثار خير مى‌گردد، و اين است معنى تبديل سيئات به حسنات. البته اين سه تفسير، منافاتى با هم ندارند و ممكن است هر سه در مفهوم آيه جمع باشند.«43»

3- تائب مشمول دعاى ملائكه عرش است:

﴿الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ﴾«44»

فرشتگانى كه عرش را حمل مى‌كنند و آنان كه پيرامون آن هستند، همراه سپاس و ستايش، پروردگارشان را تسبيح مى‌گويند و به او ايمان دارند و براى اهل ايمان آمرزش مى‌طلبند، [و مى‌گويند:] پروردگارا! از روى رحمت و دانش همه چيز را فرا گرفته‌اى، پس آنان را كه توبه كرده‌اند و راه تو را پيروى نموده‌اند بيامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگه دار.

4 و 5- توبه باعث جلب مغفرت و دخول در بهشت است:

﴿وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَىٰ مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ * أُولَٰئِكَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ﴾«45»

و آنان كه چون كار زشتى مرتكب شوند يا بر خود ستم ورزند، خدا را ياد كنند و براى گناهانشان آمرزش خواهند؛ و چه كسى جز خدا گناهان را مى‌آمرزد؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتكب شده‌اند، پا فشارى نمى‌كنند؛* پاداش‌ آنان آمرزشى است از سوى پروردگارشان، و بهشت‌هايى كه از زيرِ [درختانِ‌] آن نهرها جارى است، در آن جاودانه‌اند؛ و پاداش عمل كنندگان، نيكوست.

6- توبه سبب طول عمر و وسعت رزق و پديد آمدن رفاه در زندگى است:

﴿وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ ۖ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ﴾«46»

و اين‌كه از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، سپس به سوى او بازگرديد تا آن كه شما را تا پايان زندگى از بهره نيك و خوشى برخوردار كند، و هر كه را صفات پسنديده و اعمال شايسته او افزون‌تر است، پاداش زيادترى عطا كند، و اگر روى از حق برگردانيد، من از عذاب روزى بزرگ بر شما بيمناكم.

7- توبه سبب استجابت دعا است:

امام سجّاد (عليه السلام) مى‌فرمايد:

مردى اهل بيت خود را به كشتى درآورد و به دريا رفت، كشتى آنها شكست و از اهل بيت آن مرد جز همسرش كسى نجات نيافت.

زن بر تخته پاره‌اى نشست و امواج آب او را به يكى از جزيره‌هاى ميان دريا برد، درآن جزيره مردى راهزن زندگى مى‌كرد كه تمام كارهاى ناشايسته را مرتكب شده بود.

آن زن را بالاى سر خود ديد، پرسيد آدميزاد هستى يا پرى؟ گفت: آدميزاد، ديگر سخنى نگفت، به قصد عمل زشت زنا به او حمله كرد، آن زن بر خود لرزيد، راهزن به او گفت: چرا مى‌لرزى؟ در پاسخش گفت: از خدا مى‌ترسم.

راهزن گفت: تا كنون چنين كارى از تو سر زده؟

زن گفت: نه، به عزّت خداوند سوگند.

راهزن گفت: تاكنون كه دامنت پاك مانده اينچنين از خدا مى‌ترسى! به خدا قسم كه من به اين ترس سزاوارترم.

بدون اين‌كه به آن زن دست بزند با اندوه و حسرت و پشيمانى و ندامت به سوى خاندانش روان شد در حالى كه همتى جز توبه از گناهانش و بازگشت به سوى حضرت حق نداشت.

در اين ميان عابدى با او همراه شد، هواى فوق‌العاده گرم و آتش سوزان شعاع خورشيد آنان را به زحمت انداخت، راهب به جوان گفت: دعا كن خداوند بر ما سايه‌اى بيندازد، جوان گفت: من نزد خدا براى خود حسنه‌اى نمى‌بينم تا دليرى كنم و از او چيزى بخواهم.

راهب گفت: پس من دعا مى‌كنم تو آمين بگو، راهب دعا كرد، راهزن آمين گفت، در آن حال ابرى بر سر هر دو سايه انداخت، مقدار زيادى راه رفتند تا راهشان جدا شد، جوان از راهى رفت و راهب از راه ديگر، به ناگاه ابر به دنبال جوان رفت، راهب فرياد زد: اى جوان! تو از من بهترى؛ زيرا اين دعا به خاطر تو مستجاب شد، داستان خود را به من بگو، راهزن وضع آن زن را گزارش كرد، راهب گفت: آنچه گناه در گذشته كرده‌اى آمرزيده شد، بايد بنگرى در آينده چه وضعى دارى؟!«47»


نصيحت حق به انسان‌

در بخش اخير اين معنى روشن شد كه تنها پناه انسان در همه امور، به خصوص هنگام توبه و بازگشت و در نقطه غفران و مغفرت، فقط و فقط خداست.

تفسير «روح‌البيان» در ابتداى سوره مباركه حديد در توضيح آيه شريفه:

﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾«48»

اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به همه چيز داناست.

مى‌گويد: خداوند مهربان با زبان رحمت از روى اشارت مى‌فرمايد:

اى فرزند آدم! در كنار تو چهار گروهند:

1- گروهى كه تو را به كار آيند چون پدر و مادر.

2- گروهى كه در پيرى دست تو گيرند چون اولاد و احفاد.

3- زمره‌اى كه آشكارا با تو باشند چون دوستان و ياران.

4- فرقه‌اى كه در پنهان با تو هستند چون زنان و كنيزان.

اما من به تو نصيحت مى‌كنم كه هيچ يك از اين چهار گروه را تكيه‌گاه حقيقى خود قرار مده، و به هيچ كدام اعتماد مكن و آنان را كارساز خود مپندار.

اول منم كه تو را از عدم به وجود آوردم.

آخر منم كه بازگشت تو به من خواهد بود.

ظاهر منم كه ظاهرت را به خوب‌ترين وجه آراستم.

باطن منم كه حاكم بر هستى‌ام و اسرار در سينه‌ات به وديعت نهادم.«49»


روايات باب توبه‌

امام صادق (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مى‌فرمايد:

مَنْ تابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِسَنَةٍ قَبِلَ اللَّهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قالَ: انَّ السَّنَةَ لَكَثيرَةٌ، مَنْ تابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِشَهْرٍ قَبِلَ اللَّهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قالَ: انَّ الشَّهْرَ لَكَثيرٌ، مَنْ تابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِجُمْعَةٍ قَبِلَ اللَّهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قالَ: انَّ الْجُمْعَةَ لَكَثيرَةٌ، مَنْ تابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِيَوْمٍ‌ قَبِلَ اللَّهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قالَ: إنّ يوماً لكثيرٌ، مَنْ تابَ قَبلَ أن يُعايِنَ قَبِلَ اللّهُ تَوْبَتَهُ.«50»

كسى كه يكسال قبل از مرگش توبه كند خداوند توبه‌اش را مى‌پذيرد، سپس فرمود: يكسال زياد است، كسى كه يك ماه قبل از مرگش به خدا بازگردد، خداوند توبه‌اش را قبول مى‌كند، سپس فرمود: يك ماه زياد است، كسى كه يك هفته قبل از مرگش توبه كند، خداوند او را مى‌پذيرد، سپس فرمود: يك هفته زياد است، آن كه يك روز قبل از موتش توبه كند توبه‌اش قبول است، سپس فرمود يك روز زياد است، كسى كه قبل از ديدن آثارِ بعد از مرگ توبه كند، توبه‌اش پذيرفته است.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:

انَّ اللَّهَ يَقْبَلُ تَوْبَةَ عَبْدِهِ ما لَمْ يُغَرْغِرْ، تُوبُوا الى رَبِّكُمْ قَبْلَ انْ تَمُوتُوا، وَ بادِرُوا بِالاْعْمالِ الزّاكِيَةِ قَبْلَ انْ تَشْغِلُوا، وَصِلُوا الَّذى بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ بِكَثْرَةِ ذِكْرِكُمْ ايّاهُ.«51»

خداوند توبه بنده‌اش را قبل از رسيدن جان به گلو قبول مى‌كند، اى امّت من! پيش از مردن توبه كنيد و به سوى اعمال پاك بشتابيد قبل از اين‌كه مهلت نيابيد، و فراق بين خود و محبوب را با كثرت يادش مبدّل به وصال كنيد.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:

التّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ.«52»

توبه كننده از گناه، همچون كسى است كه گناهى بر او نيست.

و نيز آن حضرت فرمود:

مَثَلُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَمَثَلِ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ، وَ انَّ الْمُؤْمِنَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ اعْظَمُ مِنْ ذلِكَ، وَ لَيْسَ شَئٌ احَبَّ الَى اللَّهِ مِنْ مُؤْمِنٍ تائِبٍ اوْ مُؤْمِنَةٍ تائِبَةٍ.«53»

مؤمن از نظر شأن و شخصيت در پيشگاه حضرت حق همانند ملك مقرب است، و همانا مؤمن در نزد حق از اين بالاتر است، و چيزى نزد خداوند محبوب‌تر از مرد و زن مؤمن توبه كار نيست.


چند داستان عجيب در مسئله توبه‌

1- حضرت باقر (عليه السلام) مى‌فرمايد:

جوانى يهودى زياد خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌رسيد، حضرت كارهاى سبك و بدون زحمت به او ارجاع مى‌داد، و چه بسا او را دنبال كارهاى خودش مى‌فرستاد، و گاهى به توسّط او نامه‌اى به ايل و تبارش مى‌نوشت. چند روزى نيامد، حضرت احوال او را پرسيد، شخصى گفت: فكر كنم به خاطر بيمارى مهلكى كه به آن دچار شده امروز و فردا بيشتر مهلت زنده بودن نداشته باشد.

رسول حق (صلى الله عليه و آله) با جمعى از ياران به عيادتش رفت، از كرامات حبيب خدا اين بود كه با كسى حرف نمى‌زد مگر اين‌كه طرف جواب مى‌داد، جوان يهودى را صدا زدند، چشم گشود و گفت: لبّيك يا اباالقاسم. فرمود: به وحدانيت حق شهادت بده، جوان چشم به پدرش دوخت و از ترس پدر چيزى نگفت.

حضرت دوباره، شهادت به حق را به او تلقين كردند، جوان باز با نگاه به پدر سكوت كرد، بار سوم فرمودند: شهادت را بگو، باز جوانك به پدرش خيره شد، حضرت فرمود: ميل دارى بگو، ميل ندارى نگو، جوان به وحدانيّت حق اقرار كرد و به رسالت پيامبر (صلى الله عليه و آله) گواهى داد و سپس مرد؛ حضرت به پدرش فرمود: كارى به اين جنازه نداشته باش، آنگاه به اصحاب فرمودند: او را غسل داده و كفن كنيد، سپس نزد من بياوريد تا بر او نماز بگزارم، و چون از خانه خارج شدند مرتب مى‌گفتند:

خدا را شكر كه به دست من يك انسان از آتش جهنّم نجات پيدا كرد.«54»

2- امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

مرگ كسى فرا رسيد به رسول خدا (صلى الله عليه و آله) خبر دادند، حضرت با عدّه‌اى بالاى سرش رفتند، در حال بيهوشى بود، فرمودند: اى ملك الموت! دست نگاهدار از او سؤالى داشته باشم.

فرمود: چه مى‌بينى؟ عرضه داشت: سپيدى و سياهى زياد، فرمود: كدام به تو نزديكترند؟ عرض كرد: سياهى، فرمود: بگو:

اللَّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الْكَثيرَ مِنْ مَعاصِيكَ، وَاقْبَلْ مِنِّى الْيَسيرَ مِنْ طاعَتِكَ.

الهى، بسيارى معاصى مرا بيامرز، و طاعت و عبادت اندك مرا بپذير.

پس از گفتن اين دو جمله بيهوش شد، حضرت فرمود: ملك الموت آسان بگير تا از او سؤالى كنم، از بيهوشى درآمد، فرمود: چه مى‌بينى؟ گفت: سياهى و سپيدى زياد، فرمود: كدام به تو نزديكترند؟ عرضه داشت: سپيدى، حضرت فرمود:

غَفَرَاللَّهُ لِصاحِبِكُمْ.«55»

خداوند دوست شما را مورد بخشش و مغفرت و لطف و رحمت و كرم و عنايت قرار داد.

3- رسول خدا (صلى الله عليه و آله) با جمعى از ياران از مدينه خارج شدند، هوا به شدّت گرم‌ بود، فرمودند: در مقابل خود چه مى‌بينيد؟ عرضه داشتند: جز يك شبح چيزى به نظر ما نمى‌رسد، فرمود: مردى است بيابانى، مقصدش مدينه است، در حدود شش روز است آب و نان نيافته.

شتر سوار نزديك شد، حضرت به او فرمودند: كجا؟ عرضه داشت: مدينه، فرمود: براى چه؟ پاسخ داد: زياد از شخصى كه مبعوث به رسالت شده خير و خوبى شنيده‌ام، عاشق زيارت او هستم، بروم تا به جمال دلارايش نظر كنم، فرمود:

آن كه به دنبالش هستى، منم، آيا حاضرى از بت پرستى دست بردارى؟ عرضه داشت: آرى، حضرت شهادتين را به او تلقين كرد، چون شهادتين گفت از حال رفت، نزديك بود از شتر به زمين افتد، حضرت فرمود: آرام او را از روى شتر به زمين بگذاريد، چون او را خواباندند، فرمود: آب تهيه كنيد تا غسلش دهيم، زيرا از دنيا رفت. پس از مراسم غسل و كفن همان جا قبرى آماده كردند، چون وى را دفن نمودند حضرت فرمود: چه آسان و راحت و بى‌رنج و زحمت به بهشت رفت!


رواياتى ديگر در باب توبه‌

حضرت باقر (عليه السلام) مى‌فرمايد:

انَّ مِنْ احَبِّ عِبادِ اللَّهِ الَى اللَّهِ الْمُحْسِنُ التَّوّابُ.«56»

همانا محبوب‌ترين بندگان خدا نزد خدا نيكوكار توّاب است.

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً اجِّلَ فِيها سَبْعَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ، فَانْ قالَ: اسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذى لا الهَ الّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ- ثَلاثَ مَرّاتٍ- لَمْ يُكْتَبْ عَلَيْهِ.«57»

كسى كه كار بدى انجام دهد هفت ساعت از روز را به او مهلت مى‌دهند، چون سه بار بگويد: «استغفراللَّه الّذى لا اله الّا هوالحىّ القيّوم» گناه در پرونده او نوشته نشود.

حضرت باقر (عليه السلام) فرمودند:

انَّ اللَّهَ اشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ اضَلَّ راحِلَتَهُ وَ مُزادَهُ فى لَيْلَةٍ ظَلْماءَ فَوَجَدَها، فَاللَّهُ اشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ ذلِكَ الرَّجُلِ بِراحِلَتِهِ حينَ وَجَدَها.«58»

همانا خداوند خوشحاليش به توبه عبد از خوشحالى مردى كه زاد و توشه‌اش را در شب تاريك گم كرده و آن را پيدا كند شديدتر است.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمودند:

التَّوْبَةُ تَجُبُّ ما قَبْلَها.«59»

توبه؛ گناهان قبل از خودش را از بين مى‌برد.

امام على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

لا شَفيعَ انْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ.«60»

شفيعى كامياب كننده‌تر از توبه نيست.

التَّوْبَةُ تُطَهِّرُ الْقُلُوبَ، وَ تَغْسِلُ الذُّنُوبَ.«61»

توبه دل‌ها را پاك مى‌كند و گناهان را مى‌شويد.

حُسْنُ التَّوْبَةِ يَمْحُو الْحَوبَةَ.«62»

توبه نيك و بازگشت خوب، گناه را محو مى‌كند.

رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) فرمود:

لِلَّهُ افْرَحُ بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنَ الْعَقيمِ الْوالِدِ، وِ مِنَ الضّالِّ الْواجِدِ، وَ مِنَ الظَّمْآنِ الْوارِدِ.«63»

خداوند به توبه عبدش از عقيمى كه اولاد پيدا كرده، و از كسى كه گم شده‌اش را يافته، و همچنين از تشنه‌اى كه به چشمه آب برسد خوشحال‌تر است.

امير المؤمنين (عليه السلام) مى‌فرمايد:

تُوبُوا الَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ادْخُلُوا فِى مَحَبَّتِهِ، فَانَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ، وَ الْمُؤْمِنُ تَوّابٌ.«64»

به خداوند بازگشت كنيد، و در عشق و محبتش وارد شويد، همانا خداوند تائبان و پاكيزگان را دوست دارد، و مؤمن تائب است.

رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) فرمود:

تُوبُوا الَى اللَّهِ فَانّى اتُوبُ الَى اللَّهِ فِى كُلِّ يَوْمٍ مِائَةَ مَرَّةٍ.«65»

به خدا باز گرديد، همانا من در هر روز صد بار به پيشگاهش توبه مى‌كنم!

رسول حق (صلى الله عليه و آله) فرمود:

امّا عَلامَةُ التّائِبِ فَارْبَعَةٌ: النَّصيحَةُ للَّهِ فِى عَمَلِهِ، وَ تَرْكُ الْباطِلِ، وَ لُزُومُ الْحَقِّ، وَ الْحِرْصُ عَلَى الْخَيْرِ.«66»

نشانه‌هاى تائب چهار چيز است: صافى و پاكى و خلوص در عمل براى خدا، ترك باطل، ملازمه با حق، حرص و ولع به كار خير.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:

التّائِبُ اذا لَمْ يَسْتَبِنْ اثَرَ التَّوْبَةِ فَلَيْسَ بِتائِبٍ: يُرْضِى الخُصَماءَ، وَ يُعيدُ الصَّلَواتِ، وَ يَتَواضَعُ بَيْنَ الْخَلْقِ، وَ يَتَّقِى نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ، وَ يَهْزِلُ رَقَبَتَهُ بِصِيامِ النَّهارِ.«67»

زمانى كه اثر توبه ظاهر نشود توبه تائب توبه نيست، آثار توبه عبارت است از: جلب رضايت طلبكاران، اعاده نمازها، تواضع بين مردم، حفظ نفس از شهوات، لاغر كردن بدن به روزه روز.

توبه، به اندازه‌اى عظيم و قبول كننده توبه آن چنان كريم است كه روايت زير اين حقيقت را بازگو مى‌كند و دل هر مؤمنى را شاد مى‌نمايد:

راوى مى‌گويد: حضرت رضا (عليه السلام) شنيد بعضى از يارانش گفتند:

لَعَنَ اللَّهُ مَنْ حارَبَ عَلِيّاً (عليه السلام)، فَقالَ لَهُ: قُلْ: الّا مَنْ تابَ وَ اصْلَحَ. ثُمَّ قالَ: ذَنْبُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ وَ لَمْ يَتُبْ اعْظَمُ مِنْ ذَنْبِ مَنْ قاتَلَهُ ثُمَّ تابَ.«68»

لعنت خدا بر كسى كه با على (عليه السلام) جنگيد. حضرت فرمود، اضافه كن مگر كسى كه توبه كرد و به اصلاح خويش برخاست. سپس فرمود: گناه آنان كه از ولايت على (عليه السلام) تخلّف كردند و توبه ننمودند بزرگتر است از گناه آنان كه با وى‌ جنگيدند و سپس بيدار شده و توبه كردند.

امام على (عليه السلام) فرمود:

مَنْ تابَ تابَ اللَّهُ عَلَيْهِ، وَ امِرَتْ جَوارِحُهُ انْ تَسْتُرَ عَلَيْهِ، وَ بِقاعُ الاْرْضِ انْ تَكتُمَ عَلَيْهِ، وَ انْسِيَتِ الْحَفَظَةُ ما كانَتْ تَكْتُبُ عَلَيْهِ.«69»

هر كس توبه كند خداوند توبه‌اش را مى‌پذيرد، و جوارحش مأمور مى‌شوند كه بر او پرده پوشى كنند، و قطعه‌هاى زمين دستور مى‌يابند كه بر او بپوشانند، و حافظان عمل آنچه را بر او نوشته‌اند؛ فراموش مى‌كنند.

امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

خداوند به داود پيغمبر وحى فرمود: اى داود! بنده مؤمنم هرگاه گناهى مرتكب شد سپس به من بازگشت و توبه كرد و از من شرم و حيا نمود به خاطر يادآورى گناهش، او را مى‌بخشم و گناهش را از ياد كاتبان عمل مى‌برم و سيّئه او را به حسنه تبديل مى‌كنم و باكى ندارم، كه من رحم كننده‌ترين رحيمانم.«70»

روى در روى يار بايد كرد

پشت بر كار و بار بايد كرد

خون دل را ز ديده بايد ريخت‌

دل و جان را نثار بايد كرد

عشق هوش است و عقل سرپوشى‌

خويش را هوشيار بايد كرد

بندگى و فكندگى خواهى‌

عاشقى اختيار بايد كرد

ور طلب مى‌كنى بزرگى و جاه‌

عقل با خويش يار بايد كرد

گرنه عشق است در خور تو نه عقل‌

كار دنيات بار بايد كرد

در سرت گر هواى فردوس است‌

با هوا كارزاربايد كرد

از جهنّم اگر ندارى باك‌

طلب اعتبار بايد كرد

حق تجلّى نمود از همه سو

چشم را فيض‌ چار بايد كرد

(فيض كاشانى)

______________________________

(1)- بحار الأنوار: 76/ 12، باب 68، حديث 12؛ عيون أخبار الرضا (عليه السلام): 2/ 126، باب 35، حديث 1.

(2)- بحار الأنوار: 76/ 5، باب 68، حديث 5؛ الخصال: 1/ 273، حديث 17.

(3)- بقره (2): 191.

(4)- بقره (2): 217.

(5)- بقره (2): 59.

(6)- بقره (2): 81.

(7)- نساء (4): 62.

(8)- مائده (5): 49.

(9)- اعراف (7): 96.

(10)- نوح (71): 25.

(11)- جن (72): 23.

(12)- بحار الأنوار: 70/ 312، باب 137، حديث 1.

(13)- شورى (42): 30.

(14)- بحار الأنوار: 70/ 315، باب 137، حديث 3؛ الكافى: 2/ 269، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 15/ 299، باب 40، حديث 20565.

(15)- بحار الأنوار: 70/ 317، باب 137، حديث 4؛ الكافى: 2/ 269، حديث 5.

(16)- بحار الأنوار: 70/ 318، باب 137، حديث 6؛ وسائل الشيعة: 15/ 301، باب 40، حديث 20573.

(17)- بحار الأنوار: 70/ 327، باب 137، حديث 10؛ الكافى: 2/ 271، حديث 13.

(18)- بحار الأنوار: 70/ 329، باب 137، حديث 11؛ وسائل الشيعة: 7/ 144، باب 67، حديث 8961.

(19)- بحار الأنوار: 70/ 330، باب 137، حديث 13؛ الكافى: 2/ 272، حديث 16.

(20)- بحار الأنوار: 70/ 343، باب 137، حديث 26؛ الكافى: 2/ 275، حديث 29.

(21)- بحار الأنوار: 70/ 343، باب 137، حديث 27؛ الكافى: 2/ 276، حديث 30.

(22)- بحار الأنوار: 70/ 347، باب 137، حديث 32؛ من لايحضره الفقيه: 4/ 393، حديث 5836.

(23)- بحار الأنوار: 70/ 347، باب 137، حديث 34؛ من لايحضره الفقيه: 3/ 359، حديث 4272.

(24)- بحار الأنوار: 70/ 350، باب 137، حديث 46؛ الخصال: 2/ 360، حديث 48.

(25)- بحار الأنوار: 70/ 349، باب 137، حديث 44؛ الخصال: 1/ 243، حديث 96.

(26)- مصباح المتهجّد: 844، دعاى كميل؛ إقبال الأعمال: 706.

(27)- يوسف (12): 87.

(28)- زمر (39): 53.

(29)- حجر (15): 56.

(30)- بحار الأنوار: 69/ 338، باب 120، حديث 1؛ الخصال: 2/ 348، حديث 21.

(31)- بحار الأنوار: 69/ 338، باب 120، حديث 3؛ نوادر الراوندى: 18.

(32)- حجرات (49): 11.

(33)- هود (11): 90.

(34)- نور (24): 31.

(35)- تحريم (66): 8.

(36)- شورى (42): 25.

(37)- غافر (40): 3.

(38)- بحار الأنوار: 91/ 142، باب 32، المناجاة الخمس عشرة، مناجاة الاولى مناجاة التائبين.

(39)- نهج البلاغه: حكمت 417، وسائل الشيعة: 16/ 77، باب 87، حديث 21028.

(40)- بقره (2): 222.

(41)- فرقان (25): 70.

(42)- عوالى اللآلى: 1/ 124، حديث 56؛ تأويل الآيات: 379، حديث 56.

(43)- تفسير نمونه: 15/ 160 و 161، ذيل آيه 70 سوره فرقان.

(44)- غافر (40): 7.

(45)- آل عمران (3): 135- 136.

(46)- هود (11): 3.

(47)- الكافى: 2/ 69، حديث 8؛ مستدرك الوسائل: 14/ 357، باب 25، حديث 16952.

(48)- حديد (57): 3.

(49)- تفسير روح البيان: 9/ 414، ذيل آيه 3 سوره حديد.

(50)- الكافى: 2/ 440، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 16/ 87، باب 93، حديث 21057.

(51)- بحار الأنوار: 78/ 240، باب 5، ذيل حديث 26؛ الدعوات، راوندى: 237، حديث 659.

(52)- بحار الأنوار: 6/ 21، باب 20، حديث 16؛ وسائل الشيعة: 16/ 75، باب 86، حديث 21022.

(53)- بحار الأنوار: 6/ 21، باب 20، حديث 15؛ مستدرك الوسائل: 12/ 125، باب 86، حديث 13695.

(54)- بحار الأنوار: 22/ 73، باب 37، حديث 25؛ الأمالى، شيخ صدوق: 397، حديث 10.

(55)- بحار الأنوار: 6/ 195، باب 7، حديث 48؛ الكافى: 3/ 124، حديث 10.

(56)- الزّهد: 70، باب 12، حديث 186؛ مستدرك الوسائل: 12/ 126، باب 86، حديث 13700.

(57)- بحار الأنوار: 90/ 282، باب 15، حديث 24؛ مستدرك الوسائل: 12/ 119، باب 85، حديث 13676.

(58)- شرح اصول الكافى: 1/ 277؛ رياض السالكين: 2/ 405.

(59)- عوالى اللآلى: 1/ 237، حديث 150؛ مستدرك الوسائل: 12/ 129، باب 86، حديث 13706.

(60)- بحار الأنوار: 6/ 19، باب 20، حديث 6؛ من لايحضره الفقيه: 3/ 574، حديث 4965.

(61)- غرر الحكم: 195، حديث 3837، مستدرك الوسائل: 12/ 129، باب 86، ذيل حديث 13707.

(62)- غرر الحكم: 195، حديث 3841؛ مستدرك الوسائل: 12/ 130، باب 86، ذيل حديث 13707.

(63)- كنز العمال: 4/ 205، حديث 10165؛ الجامع الصغير: 2/ 397، حديث 7193.

(64)- بحار الأنوار: 6/ 21، باب 20، حديث 14؛ الخصال: 2/ 622، حديث 10.

(65)- كنز العمال: 4/ 206، حديث 10171؛ السنن الكبرى، بيهقى: 6/ 114، حديث 10265.

(66)- بحار الأنوار: 1/ 119، باب 4، حديث 11؛ تحف العقول: 18، مستدرك الوسائل: 12/ 137، باب 87، حديث 13714.

(67)- بحار الأنوار: 6/ 35، باب 20، حديث 51؛ مستدرك الوسائل: 12/ 130، باب 87، حديث 13709.

(68)- بحار الأنوار: 76/ 221، باب 97، حديث 4؛ وسائل الشيعة: 15/ 335، باب 47، حديث 20674.

(69)- بحار الأنوار: 6/ 28، باب 20، حديث 32؛ وسائل الشيعة: 16/ 74، باب 86، حديث 21018.

(70)- بحار الأنوار: 6/ 28، باب 20، حديث 30؛ وسائل الشيعة: 16/ 74، باب 86، حديث 21017.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^