حکایت عبرت آموز پیامبری که پسرش را قربانی کرد!
چرا خداوند قربانی ابراهیم(ع) را قبول کرد!
حکایت شیرین دلسپردگی یک پدر و پسر به پروردگار
بمناسبت عید سعید قربان
قرآن مجید می گوید: در عالم رؤیا دید بچه اش را در پیشگاه خدا قربان می کند! خواب دید، نه بیداری! اسماعیل(ع) را صدا زد. اسماعیل(ع) یک جوان چهارده پانزده سالهٔ آراسته و دارای کمالات بود. به فرزندش گفت من در عالم رؤیا دیدم که تو را در پیشگاه پروردگارم قربان می کنم. این جوان چهارده پانزده ساله به پدر بزرگوارش با یک دنیا محبت گفت: پدرجان دستوری که به تو داده اند، اجرا کن و من هیچ عکس العملی در مقابل اجرای این دستور نشان نمی دهم.
این چه محبتی، چه ایمانی و چه قلبی است که یک جوان چهارده پانزده ساله به پدر می گوید امری که در عالم خواب به تو شده، انجام بده و من کمترین عکس العملی در مقابل انجام این کار نشان نمی دهم؟! چون اسماعیل(ع) نیت واقعی برای ذبح و ابراهیم(ع) هم نیت واقعی برای ذبح بچه اش داشت، وقتی کارد را به گلوی اسماعیل کشید، خداوند متعال گفت: من قربانی تو را قبول کردم. براساس آن نیت قلبی از آیات قران استفاده می شود که انگار ابراهیم(ع) بچه اش را سر بُرید.