امام عليه السلام در آن لحظات پاياني، به سوي خدا روي آورد و با قلبي متوجه به پروردگار، با او به راز و نياز و تضرع در پيشگاه وي پرداخت و از فجايع و مصيبتهايي که به آن حضرت رسيده بود، به درگاهش شکايت نمود و گفت:
«بر قضاي تو صبر مي کنم که پروردگاري جز تو نيست، اي فريادرس! مرا پروردگاري جز تو و معبودي به غير از تو نيست، بر حکم تو صبر مي کنم، اي مددرسان کسي که مددرساني نداشته باشد! اي پيوسته اي که او را پاياني نباشد! اي زنده کننده ي مردگان! اي پايدار بر هر نفسي! ميان من و آنان حکم کن که تو بهترين حاکمان هستي». (1) .
اين ايماني است که با همه ي وجودش آميخته شده و از مهمترين عناصر وجود او گشته بود... وي به خدا پيوسته و بر قضاي او صبر نمود، فجايع و مصيبتهايي که بر وي رسيده و از آن رنج ديده را به خدا واگذار کرده بود. اين ايمان عميق همه ي آنچه را که بر وي رسيده، از ياد آن حضرت برده بود. يا اباالطف و ازدهي بالضحايا
پی نوشت: (1) مقرم، مقتل ص 283.
«دکتر شيخ احمد وائلي»، در قصيده ي برجسته اش مي گويد:
من اديم الطفوف روض خيل
نخبة من صحابة و شقيق
و رضيع مطوق و شبول
والشباب الفينان جف ففاضت
طلعة حلوة و وجه جميل
و توغلت تستبين الضحايا
و زواکي الدماء منها تسيل
و مشت في شفاهک الغر نجوي
نم عنها التحميد والتهليل
لک عتبي يا ربِّ ان کان يرضيک
فهذا الي رضاک قليل
«اي صاحب روز عاشورا، در حالي که از خاک کربلا سبزه زاري زيبا، شاداب گشته بود».
«گزيده اي از ياران و برادري و شيرخواره اي گردنبند به گردن و شير بچگاني».
«و جوانان برومندي که از دست داده بودي با آن چهره هاي زيبا و صورتهاي دلنشين».
«تو پيش رفتي تا قربانيان را ببيني که خونهاي پاک از آنان روان بود».
«از ميان لبان با شکوهت، نجوايي جريان يافت که سپاس خداي و تهليل او را مي گفت».
«پرودگارا! تو بايد خشنود گردي، اگر تو را خشنود مي سازد که اين در برابر رضاي تو، اندک است».
منبع : سایت عاشورا