وقتى انسان به مجموعهاى از كابلهاى پيچيده و تو در تو در مراكز تلفن برمىخورد، غرق در شگفتى مىشود كه چگونه هزاران نفر با تلفن در يك لحظه با هم سخن مىگويند، بدون آنكه يكى با ديگرى اشتباه شود؟
انسان به مهندسان عالىمقامى كه چنين دستگاه عظيم و دقيقى را ساختهاند آفرين مىگويد، در حالى كه سيستم اعصاب انسان به مراتب پيچيدهتر از مراكز تلفن شهرهاى بزرگ است. اين دستگاه دقيق و بزرگ عصبى، شب و روز ميليونها پيام ارسال مىكند و حركات قلب و دست و پا و تنفس را منظم مىكند. اگر اين ارتباطات منظم در بدن انسان نبود، بدن تودهاى درهم و برهم و مشتى سلول آشفته بود و انسان شكل عجيبى پيدا مىكرد. اين شكل موزون و زيبا فقط به سبب پيامهاى صحيحى است كه اعصاب از راه مغز به ميلياردها سلول ارسال مىكند.
زبان داراى سه هزار جوانه چشايى است كه هر يك با يك سيم عصبى به مغز مربوطاند. گوش داراى يك ميليون سلول شنوايى است كه فركانسهاى صوتى را گرفته و ما را قادر به شنيدن مىكنند.
هر چشم 130 ميليون گيرنده نورانى دارد. پس، دو چشم 260 ميليون گيرنده نورانى دارند. پوست داراى يك شبكه وسيع گيرندگى است و اگر جسم گرمى را به پوست نزديك كنند، يكى از سى هزار گيرنده حرارتى آن زنگ خطر را به صدا در مىآورد. همچنين، پوست داراى 250 هزار سلول حساس به سرما و پانصد هزار سلول لَمسى است.
جريانهاى عصبى، در هر ساعت، بيش از سه هزار كيلومتر مسافت را در بدن ما مىپيمايند. در هر ساعت در وجود ما پيام هاى مختلفى مبادله مىشود كه با هم اشتباه نمىشوند. اين شگفتى را چه كسى آفريده است؟
«وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ».
و [نيز] در وجود شما [نشانههايى است] آيا نمىبينيد؟
چرا در وجود خود تفكر نمىكنيم تا چشممان باز شود و خدا را ببينيم؟
منبع : پایگاه عرفان