اما گروه ديگر، وقتى پرده را كنار مىزنند و گذشته و آينده را به او نشان مىدهند، خودش هيچ حرفى نمىزند. ما نيز تمام همّت خود را به كار بگيريم، مانند اين گروه شويم. تمام گذشته و آينده را نشانش مىدهند، چرا حرف نمىزند؟
چون وقتى گذشته و آيندهاش را مىبيند، چنان غرق در نشاط و شادى مىشود كه از شدّت خوشحالى ديگر حرفى ندارد بزند. اين مسافر هيچ چيزى نمىگويد، بلكه آنهايى كه او را به اين سفر مىبرند با او حرف مىزنند. حرف آنها اين است:
«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ»
از شنيدن حرف آنها و اين آيه لذت مىبرند. اگر به شما نيز بگويند، چگونه لذت مىبريد؟ فرض كنيد ما در رختخواب افتاديم و خانواده از ما دست كشيدهاند و دكتر نيز گفته است: چند نفس بيشتر نمانده، هيچ كس نيز براى ما نمىتواند كارى كند، ما گذشته و آينده خود را داريم مىبينيم، آن گاه اين صدا را بشنويم:
«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ»
آن قبلىها مىگفتند: ما را به دنيا برگردان، اما اينجا اينها به اين گروه مىگويند:
به سوى ما برگرد:
«ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً* فَادْخُلِي فِي عِبادِي* وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»
فكر مىكنيد چه حالى به آن محتضر دست مىدهد؟ به خدا قسم اگر خدا او را برگرداند، به او بگويد: اين خطابى كه شنيدى، لذت و نشاطش را براى بندگان من تعريف كن، قابل تعريف نيست. كسى نمىتواند اين حال را تعريف كند.
وجود مبارك امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
آخرين آيه سوره مباركه «و الفجر» خطاب به امام حسين عليه السلام است و نام ديگر اين سوره «سورة الحسين» است. خداوند اين سوره را در قرآن به نام حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام نازل كرده است، به خاطر همين آيه آخر بوده است.
آن وقتى كه در گودال قتلگاه افتاده بود، چند لحظه به شهادتش مانده بود، از تمام عالم هستى اين صدا به گوش ايشان مىرسيد. چه لذتى به قلب ابى عبدالله عليه السلام دست داد كه در روايات نوشتهاند- من خودم اين روايت را ديدهام-: وقتى تيزى خنجر شمر روى گلو آمد كشيده بشود، حضرت لبخند زدند.
تا ابد جلوهگه حق و حقيقت سر توست |
معنى مكتب تفويض، على اكبر توست |
|
اى حسينى كه تويى مظهر آيات خدا! |
اين صفت از پدر و جدّ تو در جوهر توست |
|
درس مردانگى عبّاس به عالم آموخت |
زان كه شد مست از آن باده كه در ساغر توست |
|
طفل شش ماهه تبسّم نكند، پس چه كند؟ |
آن كه بر مرگ زند خنده، على اصغر توست |
|
خواهر غم زده ديد سرت بر نى و گفت |
آن كه بايد به اسيرى برود، خواهر توست |
|
منبع : پایگاه عرفان