ما خيلى از تاريخ بشر اطلاع نداريم، اما كسى كه حرام مىخورد، دو گناه مىكند: گناه اول: همان حرام خورى است و گناه دوم: بىاعتمادى به پروردگار.
از او مىپرسند: چرا دارى حرام مىخورى؟ مىگويد: چارهاى ندارم. يعنى خدا كارگردان خوبى نيست و در بين موجودات زندهاى كه بايد به آنها روزى بدهد، ما را از قلم انداخته و فراموش كرده است.
در حالى كه از وقتى كه ما در شكم مادر بوديم، تا كنون كه بدن كاملى پيدا كردهايم، از نه ماهگى، در آن تاريكى، در حالى كه دست ما به هيچ جا بند نبود و هيچ اختيارى نداشتيم، برعكس در شكم مادر، زانو در بغل گرفته بوديم، تا وقتى كه سر ما را به طرف خروجى و دنيا برگرداند، مگر در آن پنج ماه از طريق جفتى كه در شكم مادر ساخته بود و از راه ناف در شبانه روز، نه كم و نه زياد، غذاى ما را نمىداد؟
مگر قبل از اين كه به دنيا بياييم، سينه مادر را پر از شير نكرد؟ وقتى به دنيا آمديم، دندان نداشتيم، مگر شير را تا دو سال غذاى ما قرار نداد؟ وقتى لثه ما محكم شد و دندان بيرون زد، غذاهاى ديگر را به كمك شير مادر براى ما قرار نداد؟ آن وقت به فكر ما بود، حال كه بزرگ شدهايم، همسر، فرزند، زندگى، داماد، عروس، ميهمان داريم، ما را از ياد مىبرد كه عجله كنيم و به دنبال حرام برويم؟
«المؤمن من طاب مكسبه»
مؤمن هوس مال حرام، نجس، ناپاك و آلوده نمىكند.
منبع : پایگاه عرفان