فارسی
چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 28 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حكايت قناعت شيخ انصارى به روزى حلال‏

طلبه‌اى از شيراز به اصفهان مى‌رود و در آنجا به حدّ مرجعيت مى‌رسد. روزى اين انسان والا تصميم مى‌گيرد كه از اصفهان به زيارت عتبات عاليات در عراق برود. وقتى وارد نجف مى‌شود، محور حوزه علميه نجف، وجود مقدس شيخ مرتضى انصارى بود. اين عالم والاى شيرازى وارد نجف شد و نزد علماى شناخته شده رفت.

از ايشان سؤال كردند: جناب ميرزا! چه زمانى براى ديدن شيخ انصارى مى‌رويد؟ گفت: به جاى اين كه به منزل ايشان بروم، بر سر درس ايشان مى‌روم.
اولين بارى بود كه ميرزاى شيرازى به درس شيخ انصارى آمد.
البته وقتى شيخ، ميرزا را مى‌بيند، مى‌خواهد جلسه را تعطيل كند. ميرزا تقاضا مى‌كند كه درس خود را ادامه بدهيد. درس تمام مى‌شود و ميرزا به منزل برمى‌گردد. چند روز بعد، از ميرزا مى‌پرسند: چه وقت آماده برگشت به ايران مى‌شويد؟ مى‌فرمايند: من وظيفه خود نمى‌دانم كه به ايران برگردم؛ چون اين درسى كه از شيخ ديدم، وظيفه خود مى‌دانم تا مانند شاگرد به پاى اين درس بروم و زانو بزنم.
اين از آثار پاكى، درستى و سلامت است كه نمى‌گويد: من خودم در حدّ مرجعيت هستم، معنا ندارد كه شاگردى كنم، بلكه يافته است كه بايد شاگردى كند. پانزده سال در درس شيخ شركت كرد و بعد از او نيز مرجع شيعه شد و در ايران، با آن فتواى مشهور، انقلاب عظيمى در برخورد با استعمار انگليس ايجاد كرد.
ميرزا در رأس شاگردان شيخ قرار گرفت و مورد محبت شيخ بود. روزى مادر شيخ به ميرزا پيغام مى‌دهد كه اگر ممكن است، چند لحظه شما را زيارت كنم.
ميرزا نزد مادر شيخ مى‌آيد.


منبع : پایگاه عرفان
  • روزی حلال
  • شیخ انصاری
  • 0
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب


    بیشترین بازدید این مجموعه


     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^