در روايات دارد كه حضرت نوح عليهالسلام صد سال مردم را به خدا، درستى،فضيلت، كرامت و عبادت دعوت كرد، اما به حرفهاى او گوش ندادند. صد سال كه تمام شد، عرض كرد: خدايا! تكليف من چيست؟ خطاب رسيد: هستههاى خرما را بكار، تا زمانى كه اين هستهها به محصول برسند، باز مردم را هدايت كن، تا محصول بدهد.
نخل خرما قوى و ماندنى است، هستههاى خرما را كاشت، نخل شد، محصول داد، از آن استفاده كردند، باز محصول داد، صد سال بعد، درختان از توان و قدرت افتاده بودند و محصول چندانى نداشتند، شد دويست سال، گفت: خدايا! اكنون تكليف من چيست؟
خطاب رسيد: تحمل و صبر كن. باز هسته آن خرماها را بكار، تا زمانى كه اين نخلها محصول مىدهند، مردم را هدايت كن. صد سال به صد سال، مرتب هستهها را كاشت و اين هستهها خرما شد و مردم هدايت نشدند. تا نهصد و پنجاه سال شد. خداوند مىفرمود: صبر و تحمل را پيشه راه خود كن، اگر در اين مدت يك نفر با من آشتى كند، ارزش دارد.
من براى عذاب كردن عجلهاى ندارم. اين ملت، نمىتوانند از دست من و از قدرت من فرار كنند و خود را پنهان كنند. اين ملت نمىتوانند مرا ناتوان كنند، ولى تو تحمل كن، شايد اين انسانها جريمه نشوند و بعد از نهصد و پنجاه سال، هدايت شوند.
بعد حضرت نوح عليهالسلام گفت: اكنون تكليف من چيست؟ خطاب رسيد: زير نظر
ما كشتى بساز، از زمين و آسمان آب خواهد ريخت. بعد از اين كه ساخت كشتى تمام شد، مردم را دعوت كن كه مؤمن شوند و بر كشتى سوار شوند تا نجات پيدا كنند. من هر مؤمنى را كه همراه تو در كشتى قرار بگيرد، نجات مىدهم، چون ديگر اميدى به توبه كردن اينان نيست.
بعد از نهصد و پنجاه سال فرمود: حالا وقت عذاب است. شصت، هفتاد،شتاد سال، به گنهكاران حرفهاى، مجرمان، بدكاران، مخالفان با خود، مخالفان با پيغمبران و ائمه عليهمالسلام مهلت مىدهد تا توبه كنند و به جاى عذاب و نقمت، به نعمت و بهشت برسند.
به حضرت داود عليهالسلام فرمود: متخلق به اخلاق من شو «أنّى انا الصبور»، در ذات من صبر هست و صبر من بىنهايت است. به قدرى بندگان از صبر خدا بهره بردند كه قابل محاسبه نيست.
منبع: صبر از ديدگاه اسلام
منبع : پایگاه عرفان