فارسی
شنبه 12 آبان 1403 - السبت 28 ربيع الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حیات پرفروغ حضرت امام زین العابدین(علیه السلام)

امام باقر علیه السّلام مى فرماید: پدرم حضرت سجّاد، نعمتى از نعم الهى را یاد نکرد مگر اینکه سجده آورد. آیه اى از قرآن که در آن مسئله سجده بود قرائت نکرد مگر همراهش به سجده آمد. رنجى از او برطرف نگشت مگر اینکه به خاطر آن سجده کرد، از نماز واجبى فارغ نشد جز اینکه آن را به سجده پیوند داد، و موفّق به اصلاح اختلاف بین دو نفر گشت مگر اینکه به خاطر توفیقش به آن کار بر خدا سجده کرد. در جمیع مواضع سجودش اثر سجود آشکار بود، به همین خاطر پدرم را سجّاد نامیدند!
حیات پرفروغ حضرت امام زین العابدین(علیه السلام)

وجود مقدس حضرت سجّاد علیه السلام بنا بر اشهر روایات در روز پنجشنبه برابر با پنجم ماه با عظمت شعبان، در سال سى و هشتم هجرى به دو سال قبل از شهادت حضرت مولى الموالى امیرالمومنان علیه السلام در شهر مدینه، از پدرى با کرامت چون حضرت ابوعبدالله الحسین، سیّد الشهداء علیه السّلام، و مادرى با عظمت به نام سُلافه از خاندانى اصیل و ریشه دار که امیرالمومنین وى را مریم نامید متولّد شد.

به خاطر چنین پدر و مادرى و اینگونه اصل و ریشه اى آن حضرت را ابن الخیرتین مى گفتند.

پیشواى مومنان، امام عارفان، قطب اهل تقوا، على علیه السلام به فرزند بزرگوارش در تعریف و تمجید از همسرش فرمود:

وَهِىَ اُمُّ اْلاوْصِیاءِ الذُّرِّیَّهِ الطَّیِّبَهِ:

فرزندم! همسرت سلافه، مادر امامان معصوم بعد از تو، و ریشه ذریّیّه پاک و پاکیزه اوست.

 

نام و لقب و کنیه زین العابدین(ع)

نام نامى و اسم گرامى آن حضرت على است، که از بعضى از روایات استفاده مى شود، در اولاد پسر، بزرگ ترین فرزند حضرت حسین علیه السّلام است، و دو فرزند پسر دیگر آن حضرت نیز على نام داشتند که به ترتیب معروف به على اکبر و على اوسط و على اصغرند.

سبب اینکه حضرت حسین علیه السّلام نام هر سه فرزند پسر خود را على انتخاب کرد، عشق عجیبى بود که به پدربزرگوارش امیرالمومنین داشت و هم درسى بود که به امّت اسلام داد که در انتخاب نام فرزندان، بهترین نام و با معناترین اسم را برگزینند، تا به هنگام صدا کردن فرزندان، چهره هاى پاک الهى در ذهن آنان و شنوندگان دیگر تداعى شود، باشد که از این رهگذر جرقّهه اى به قلوب بزند، و از شعله آن روح و جان به اوصاف اولیاء الهى متّصف شود.

آن حضرت به خاطر حالات و روحیّات و کمالات و اعمال و اخلاق و اوصاف و واقعیّاتى که داشتند ملقّب به القاب زیر شدند، القابى که معناى آن در تمام شئون هستى آن حضرت تجلّى داشت:

سیّد العابدین، زین الصالحین، وارث علم النّبیّین، وصىّ الوصیّین، خازن وصایا المرسلین، امام المومنین، منارالقانتین و الخاشیعن، متهجّد، زاهد، عابد، عدل، سجّاد، بَکّاء، ذوالثَّفِنات(1)، امام الاُمّه، ابوالائمّه، حبیب، زکىّ امین، زین العابدین.

در اینکه آنحضرت را زین العابدین مى گویند دو روایت جالب در بهترین کتب حدیث آمده:

1ـ عمران بن سلیم مى گوید: هر گاه زُهرى از علّى بن الحسین مطلبى نقل مى کرد، مى گفت: مرا زین العابدین روایت کرد. یکبار سفیان بن عُیَیْنه به او گفت: از چه جهت او را زین العابدین مى گوئى؟

پاسخ داد از سعید بن مسیّب شنیدم که رسول خدا فرمود:

به روز قیامت، فریاد کننده اى آواز برآرد: زینت عبادت کنندگان، کجاست؟ (یُناد مُنادٍ: ایْنَ زَیْنُ الْعابِدینَ؟)

چنان مى بینم که فرزندم علىّ بن الحسین با تمام وقار و سکون در میان مردم محشر برارى رسیدن به جایگاهش قدم بر مى دارد.

همین روایت را کتاب پرقیمت «علل الشرایع» صدوق از طریق على بن ابراهیم قمّى، از ابن عبّاس، از رسول الهى حکایت مى کند.(2)

2ـ سحرگاهى در حالت عبادت و مناجات بود، مناجاتب عاشقنه، و عبادتى خالصانه، ابلیسى به صورتى وحشتناک در برابرش مجسّم شد تا روى را از حال خوشى که با محبوبش داشت باز دارد، آن حضرت کمترین توجّهى به آن شبح هولناک و چهره ترس آور نکرد، به قیام و قعود و به ذکر و مناجاتش ادامه داد، که ناگهان شنید گوینده اى از طرف غیب، سه مرتبه فریاد زد: انْتَ زَیْنُ الْعابِدینَ حَقّا!!(3)

 

عبادت زین العابدین(ع)

به هنگامى که وضو مى گرفت، رنگ مبارکش به زردى مى گرائید. زمانى اهل بیت بزرگوارش از او پرسیدند: چرا به وقت وضو اینچنین مى شوى؟ پاسخ داد: مى دانید آماده ایستادن در برابر چه مولایی هستم؟!

چون به نماز مى ایستاد لرزه بر اندامش مى افتاد!! در جواب کسى که از حضرت پرسید این چه حال است؟ فرمود: به وقت مناجات و عبادت در پیشگاه محبوبم این حالت به من دست مى دهد.

روزى در اطاقى که در حال سجده بود آتش افتاد، بیم آن مى رفت که شعله آتش تمام اطاق را بگیرد، ناگهان فریاد زدند: پسر پیامبر! آتش آتش!!

اهل خانه آتش را خاموش کردند و آن عاشق پاکباخته هنوز در سجود بود، چون از عبادت فارغ شد، عرضه داشتند: چه علّتى شما را از توچّه به حریقى که به اطاق افتاد بازداشت؟ فرمود: آتش آخرت!!

روایتى بس مهم در باب کیفیّت عبادت عابدان بن مضمون زیر از آنحضرت نقل شده:

انَّ قَوْماً عَبَدُواللّهَ رَهْبَهً، فَتِلْکَ عِبادَهُ الْعَبیدِ; وَ آخَرینَ عَبَدُوهُ رَغْبَهً، فَتِلْکَ عِبادَهُ التُّجّارِ; وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدُوااللّهَ شُکْراً، فَتِلْکَ عِبادَهُ الاْحْرارِ(4)

گروهى خداوند را از ترس عذاب بندگى مى کنند، این عبادت غلامان و بردگان بزدل است. جمعى حضرت دوست را از شوق رسیدن به بهشت عبادت مى کنند، این کار تاجران است. و عدّه اى وجود مقدّس او را محض شکر و اینکه آنجناب لایق عبادت است، پرستش مى نمایند و این عبادت آزدگان است.

عبادت آنجناب عبادت آزاد از ترس و شوق بود، او با تمام هستى و وجودش خداوند را محض خداوندیش مى خواست، در هیچ عبادتى از حضرت معبود توقّع اجر و مزد نداشت، و به خاطر ترس از عذاب به هیچ عبادتى قیام نکرد!!

اگر نافله روز به خاطر کار زیاد از دستش مى رفت، به وقت شب به قضاى آن برمى خواست، و به فرزندانش مى فرمود: این برنامه بر شما واجب نیست، ولى من دوست دارم هر یک از شما به برنامه شایسته اى عادت کرد آن را از دست ندهد، اگر در زمان معیّنش نتوانست بجاى آورد، به وقت دیگر آن را قضا کند!

«کشف الغمّه» مى گوید: در هر بیست و چهار ساعت هزار رکعت نماز به جاى مى آورد، و چون صبح مى شد از هیبت حق غش مى کرد، و آنچنان از خود بیخود مى شد که وقتى باد می وزید او را همچون خوشه گندم به راست و چپ حرکت مى داد!!

امام باقر علیه السّلام مى فرماید: پدرم حضرت سجّاد، نعمتى از نعم الهى را یاد نکرد مگر اینکه سجده آورد. آیه اى از قرآن که در آن مسئله سجده بود قرائت نکرد مگر همراهش به سجده آمد. رنجى از او برطرف نگشت مگر اینکه به خاطر آن سجده کرد، از نماز واجبى فارغ نشد جز اینکه آن را به سجده پیوند داد، و موفّق به اصلاح اختلاف بین دو نفر گشت مگر اینکه به خاطر توفیقش به آن کار بر خدا سجده کرد. در جمیع مواضع سجودش اثر سجود آشکار بود، به همین خاطر پدرم را سجّاد نامیدند!(5)

در حالات الهى آن حضرت آمده: بسترش خوشحالیش از برنامه هاى حق بود، و فرشش نشاطش در عبادت، دوستش تصدیق نسبت به حقایق، و خلوصش خودداری اش از غیر رضاى ربّ، تکیه گاهش سجّاده، و پوشش قبرش بود!

لحافش اصرارش در بندگى و مناجات، و خواب و چرتش قیام و خضوع و خشوع نسبت به پروردگار، و حرفه اش سوخت در عشق ربّ!

تجارتش زیارتِ خانه حقّ و حرم پیامبر، و بازارش شوق به خدمت، و بوى خوشش مهر و محبّت، و حرفه اش طاعت، و لباسش عزّت، و سلاحش صلاح، و مرکبش زمین، و عادتش ظهور نیروهاى ملکوتى درونى، و سرمایه اش گرسنگى، و آرزویش سفر به آخرت، و خوشنودیش در لقاء و وصال حضرت محبوب بود.(6)

 

شخصیّت زین العابدین(ع)

وجود مقدّس او از جانب حضرت ربّ العزّه به عنوان چهارمین اختر تابناک امامت، براى اینکه تمام عالمیان در همهّ شئون جنابش را براى یافتن سعادت دنیا و آخرت اُسوه و سرمشق قرار دهند، انتخاب شد، و همین مسئله در باز شناساندن شخصیت و عظمت حضرت در تمام جهات حیات کافى است.

خواهر زاده اش مى گوید: به تشویق فاطمه دختر حضرت سیّد الشهداء در مدار خدمت آن جناب برآمدم، هرگز در کنارش ننشستم مگر اینکه باب خیرى به رویم باز شد، یا از خشیت آنجناب از حضرت حقّ دلم غرق خشیت شد، یا دانشى پاک و علمى با منفعت از آن منبع فیض و کرامت آموختم.(7)

ابن شهاب زُهرى مى گوید: بهترین فردى که از بنى هاشم یافتیم، حضرت زین العابدین علیه السّلام بود.

سعید بن کلثوم مى گوید: خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم، سخن از وجود مقدّس امیرالمومنین به میان آمد، امام ششم آنچنان که حقّ على علیه السّلام بود از آنجناب تمجید کرد، و حضرتش را به بهترین صورتى که لیاقت داشت ستود، سپس فرمود:

به خدا قسم هرگز حرامى نخورد تا عمرش پایان گرفت، و از دو برنامه اى که رضاى حقّ در آن بود سخت ترینش را براى عمل انتخاب کرد. حادثه اى براى رسول خدا پیش نیامد، منگر اینکه آنحضرت را به عنوان تکیه گاه براى رفع حادثه خواست. جز او کسى همانند رسول خدا طاقت عبادت نداشت. به وقت عمل بمانند کسى بود که بین بهشت و جهنّم است، ثواب حق را امید داشت، و از عذابش خائف بود. در راه رضاى حق و دورى از عذاب فردا از کارکرد روزانه اش و عرق پیشانى مبارکش هزار بنده در راه خدا آزاد کرد. غذاى اهلش روغن و سرکه و خرماى بهم انباشه بود. لباسى جز لباس کرباس نداشت، اگر آستینش اضافه مى آمد، قیچى مى خواست و آن را مى برید. در میان فرزندان و اهل بیتش در لباس و فقه زندگى نظیر علىّ بن الحسین علیه السّلام نبود.(8)

دقّت د راحادیث و روایات نقل شده از آن حضرت، و توجّه به عمق دعاهائى که از آنجناب رسیده، و نظر به اعمال و اخلاق آن چشمه فیض الهیّه و دریاى کرامت ربّانیّه، نشان دهنده شخصیّت الهى و چهره ملکوتى آن اُسوه فضیلت و الگوى حقیقت و سعادت است.

زُهْرى مى گوید: همراه با حضرت سجّاد علیه السّلام برخوردى با عبدالملک بن مروان داشتیم، آثار عبادت در چهره امام چهارم عبدالملک را به تعجّب انداخت، و برنامه حضرت با پروردگار براى او بسیار بزرگ جلوه کرد.

به حضرت عرضه داشت: از چهره ات آثار زحمت و کوشش و عبادت و بندگى سنگین آشکار است، در صورتى که عاقبت به خیرى در پرونده شما ثبت است، و تو پاره تن رسول خدائى، براى تو نسبت به اهل بیت و مردم زمانه فضل عظیم است، آنچه از علل برترى و دانش و بینش و ورع و دین به شما عنایت شده به اخدى جز رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام داده نشده!

عبدالملک مدح و ثنا و تعریف و تجیدش را از حضرت قطع نکرد، تا امام چهارم به او فرمود: «آنچه را گفتى از من نیست، بلکه عنایت و الطاف الهى به این بنده درگاه حقّ است، جلوه اى است از تایید و توفیق حضرت دوست; به من بگو با کدام قدرت و با چه قوّت به اداى شکر این همه نعمت برخیزم؟ رسول خدا آنقدر به عبادت و نماز ایستاد تا قدمهایش ورم کرد. چنان در مدار روزه قرار گرفت که آب دهانش خشک شد. به حضرت عرضه داشتند: یا رسول اللّه مگر نه این است که گذشته و آینده ات بر اساس خبر حضرت حق در قرآن غرق در مغفرت است، پس این همه زحمت در عرصه عبادت چیست؟

پاسخ داد: نمى خواهید بنده شاکرى باشم؟ خدا را شکر و سپاس که مرا به عبادت و اطاعت برگزیرده، و در دایره امتحان توفیقم داد، در دنیا و آخرت سپاس را مختصّ او مى دان. به خدا قسم اگر اعضایم قطعه قطعه شود، و پیه چشمم به سینه ام بریزد، قدرت اِقدام به عُشرى را اعشار از یک نعمت از تمام نعمت هاى عنایت شده او را، که شماره کنندگان از شمارشش عاجزند، و حمد حامدان به آن نمى رسد، ندارم. نه بخدا قسم که ترک شکرش نکنم، به اندازه اى که روز و شب، و در خلوت و آشکار مرا در این حال ببیند.

اگر حقوق واجبه اهل بیتم و خاصّ و عام مردم نبود، و من ور به ادایش نبودم، هر آینه به چشم به آفرینش مى نگریستم و به قلب به حضرت اللّه، تا وجود مقدّس او بر من قضاوت کند که او بهترین حاکم است ا» آنگاه حضرت سجاد گریه کرد و عبدالملک هم به گریه حضرت گریست، سپس فرمود: «چقدر فاصله است بین کسیکه در طلب آخرت است و براى به دست آوردن آن مى کوشد، و کسیکه متوجّه دنیاست و برایش مهم نیست مال و مقام از کجا مى آید، و در آخرت هیچ نصیبى ندرد»!!(9)

عبداللّه مبارک مى گوید: به مکّه مى رفتم، کودکى را بین هفت تا هشت سال دیدم که سبکبال و سبکبار، به سوى حرم روان است. پیش خود گفتم: طفلى خردسال این بیابانها را تا مکّه چگونه سپرى مى کند. به نزدش شتافتم و بدو گفتم: از کجا مى آئى جواب داد: از نزد خدا. گفتم: کجا مى روى؟ گفت: به سوى خدا. گفتم: این بیابان مخوف را با چه کسى طى کردى؟ گفت: با خداى نیکوکار. گفتم: راحله ات کو؟ گفت: زادم تقوى، راحله ام قدم، و قصدم حضرت مولاست. گفتم: از چه طایفه اى؟ گفت: مطلّبى. گفتم: فرزند که هستى؟ گفت: هاشمى ام. گفتم: واضحتر بگو. گفت: علوى فاطمى ام. گفتم: شعر سروده اى؟ گفت: آرى. گفتم: بخوان. اشعارى به مضمون زیر خواند:

«مائیم که واردین بر چشمه کوثریم; تشنگان لایق را از آن آب سیراب کرده و درصحراى محشر از آنان حمایت مى کنیم; هیچ کس جز از طریق ما به رستگارى نرسیده; و آنکس که زادش رابطه با ماست بیچاره و بدبخت نشد; آن که با ایمان و عملش ما را خوشحال کرد، از جانب ما مسرور مى شود، و هر کس با ما به دشمنى و مخالفت برخاست، در اصل و ریشه اش خلل است، و آنکس که حقّ مسلّم ما را غصب کرد، در قیامت سروکارش با حضرت ربّ العزّه است»!!

او پس از خواندن آن اشعار از نظرم ناپدید شد. به مکّه رفتم، حجّم را بجا آوردم. در بازگشت، جمعى را در بیابان دیدم دایره وار نشته اند. سرکشیدم ناگهان آن چهره پاک و با عظمت را دیدم. پرسیدم: این موجود والا کیست؟ گفتند: علىّ بن الحسین.

 

اخلاق و رفتار و صفات زین العابدین(ع)

امام علیه السّلام همچون سلف صالح و خلفت پاکش از تمام محاسن و محامد اخلاقى بهره جامع داشت، و ازهرگونه عیب و نقصى در زیمنه اخلاقو سائر شئون حیات پاک بود.

هیچ برخورد و حادثه و مصیبتى آن حضرت را از تجلّى دادن حسنات الهى بازنداشت، و وى را به سیّئات اخلاقى آلوده نکرد.

1. برخورد آن مایه الهى با مردى تندخو

مردى از نزدیکانش به آن حضرت دشنام داد و ناسزا گفت، حضرت جواب وى را نداد تا به بدگوئیش پایان داد و رفت. آنگاه آن منبع فیض به دوستانش رو کرد و فرمود: شنیدید به من چه گفت؟ من دوست دارم مرا همرهى کنید تا پاسخ مرا به وى بشنوید.

عرضه داشتند: با تو مى آئیم. حضرت حرکت کرد و در حالى که قدم بر مى داشت این آیه را قرائت مى کرد:

وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُـحْسِنِینَ.(10)

... و آنانکه خشم را فرو مى خورند، و از مردم گذشت کننده اند; و خداوند نیکوکاران را دوست مى دارد.

براى ما معلوم شد که حضرت کارى به دشنام دهنده ندارد. چون به در خانه آن مرد رسیدیم، حضرت فرمودند: به صاحب خانه بگوئید على بن الحسین است. صاحب منزل در حالیکه نگران تلافى بود و در این داستان شکّى نداشت، به در خانه آمد. حضرت به او فرمودند: لحظاتى قبل مطالبى را درباره من گفتى، اگر در من وجود دارد، به خاطر آن از حضرت حق طلب مغفرت مى کنم، اگر در من نیست و تو اشتباه کردى، براى تو عفو و بخشش مى خواهم!!

صاحب خانه پیشانى حضرت سجّاد را بوسید، و عرضه داشت: یابن رسول اللّه آنچه گفتم در تو نبود، این منم که باید مورد عفو حقّ قرار بگیرم.

2. رفتار با آسیب دیدگان از جذام

در حال سواره بر جمعى گذشت که گرفتار بیمارى خطرناک و مهلک جذام بودند و کسى حاضر نبود با آنان نشست و برخاست کند!!

آنان سفره غذا انداخته و مى خواستند مشغول خودرن شوند، تا حضرت را دیدند وى را با غذا خوردن با خود دعوت کردند.

فرمود: اگر روزه نبودم پیاده مى شدم و کنار سفره شما مى نشستم. چون به منزل رسید دستور داد غذائى مخصوص آماده کنند، سپس همه جذامیان را به خانه خواست و همراه آنان سر یک سفره نشست، و از آنان بدینگونه دلجوئى فرمود.

3. گذشت عجیب امام از استاندار معزول

هشام بن اسماعیل از طرف عبدالملک مروان به استاندارى مدینه منصوب شد.

مقام ریاست او را به دایره غرور و کبر و ستم و ظلم کشید، حقّ را ناحقّ کرد، و هر چه در توان داشت به میدان آورد. از افرادى که ازاو رنج بسیار و آزار فراوان دیدند حضرت زین الابدین علیه السّلام بود.

پس از مدّتى از مقامش عزل شد. استاندار جدید مدینه به نام وَلید، ماموریّت یافت استاندار قدیم را در برابر مردم به ستونى ببندد، تا هر کس بخواهد آزارهاى او را تلافى کند بتواند!

در چنان حالى مى گفت تمام وحشت من از برخورد با زین العابدین است، زیرا وى را زیاد آزار داده ام.

امام در آن هنگام به یاران و دوستانش فرمود، به هیچ صورت متعرّض وى نشوید، آنگاه به دیدن هشام بن اسماعیل رفت و فرمود: پسر عمو از آنچه برایت پیش آمده ناراحتم، آنچه دوست دارى از من بخواه که من در اجابت درخواست تو مضایقه ندارم. هشام بن اسماعیل فریاد زد: اَللّهُ اعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ(11)

4. از تو درامانم

وجود مقدّسش، روزى یکى از خدمتکارانش را دوبار صدا زد، از پاسخ دادن خوددارى کرد. چون بار سوّم جواب داد، حضرت فرمود: صداى مرا در دوبار گذشته نشدنیدى؟ عرضه داشت: چرا، فرمود: چرا جوابم را نمى دادى؟ گفت: یابن رسول اللّه از سیاستت در امان بودم. امام چهارم زبان به شکر گشود و به پیشگاه حقّ عرضه داشت: خدا را سپاس که مملوکان من خودشان را از این بنده ربّ در امان مى بینند.

5. اینهمه عنایت از کجاست

خانواده هاى فقیرى در مدینه بودند که از وسائل زندگى و خورد و خوراک آنچه کم داشتند تامین مى شد، ولى نمى دانستند اینهمه لطف و مرحمت و اینگونه مهر و عنایت از کجاست. چون زین العابدین علیه السّلام شهید شد و تمام آن برنامه ها به تعطیلى رسید، دانستند که منبع آنهمه فیض و فضیلت حضرت سجّاد علیه السّلام بود!

6. دیونت بر عهده من است

زید بن اُسامه بن زید به وقت مشاهده آثار مرگ به سختى گریست. حضرت سجّاد در حالى که ناظر وضع او بود، سبب گریه و ناله او را پرسید. عرضه داشت: پانزده هزار درهم بدهکارم، آنچه از من مى ماند خلا قرضم را پُر نمى کند. حضرت فرمود: تمام دیونت بر عهده من است، از گریه خوددارى کن که هم اکنون به هیچ کس بدهکار نیستى. آنگاه به اداى دَین زید اقدام کرد و او را از سختى حقّ النّاس نجات داد.


7. در مسیر مسجد

در شبى سرد غلامى از غلامانش آن حضرت را در مسیر مسجد دید در حالیکه جبّه و لباس و عمامه اى از خز بر سر داشت و با خوشبوترین عطرخود را زینت داده بود. عرضه داشت: مولاى من در این ساعت با این وضع و شکل کجا مى روى؟ فرمود: مسافر مسجد جدّم رسول خدایم، تا برنامه ازدواج با حورالعین را براى خود فراهم آورم...

چه نیکوست که تمام مسلمانان براى رفتن به مسجد جهت انجام نماز جماعت علاوه بر نیّت خالص، از بهترین لبس و خوشبوتریت عطر استفاده کنند، تا در برخورد با یکدیگر غرق در نشاط و انبساط گشته، و محلّ عبادت هم بطور دائم از بهداشت و طهارت برخوردار باشد.


8. روزى حلال صدقه خدا بر بندگان است

براى کسب معاش اوّل صبح از خانه بیرون مى رفت. چون به آن حضرت مى گفتند: این وقت روز کجا مى روى؟ مى فرمود: جهت صدقه دادن به عیالاتم مى روم. با تعجّب عرضه مى داشتند؟ صدقه پاسخ مى داد: آرى آنچه از حلال به دست مى آید، صدقه حقّ بر بندگان است.


9. دوست دارم تسلیم محض باشم

امام چهارم علیه السّلام مى فرماید: به بیمارى سختى دچار شدم. پدرم حضرت حسین علیه السّلام به من فرمود: چه میل دارى؟ عرضه داشتم: میل دارم نسبت به خود براى حضرت حقّ تعیین تکلیف نکنم; او آنچه به نفع من است از باب لطف و مهرش تدبیر مى کند، من علاقه دارم در پیشگاه حضرتش تسلیم محض باشم. پدرم فرمود: آفرین، با ابراهیم خلیل هماهنگ شدى، به هنگامى که مى خواستند او را در آتش بیندازند، جبرئیل به او گفت: چه حاجتى دارى؟ پاسخ داد براى حقّ تعیین تکلیف نمى کنم; او مرا کفایت مى فرماید که بهترین وکیل من در تمام شئون حسات است.


10. سرگذشتى عاشقانه

روزى از روزها کنیزش از ابریقى گلین به روى دستش جهت وضو آب مى ریخت، از بى توجّهى کنیز آفتابه رها شد و پیشانى حضرت را مجروح کرد!

حضرت سربلند کرد; کنیز عرضه داشت: خداوند عزّوجلّ مى فرماید: وَ الْکاظِمینَ الْغَیظَ

حضرت فرمود: خشمم را فرو خوردم.

عرضه داشت: وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ

فرمود: از تو گذشت نمودم.

گفت:  وَ اللّه یُحِبُّ الْمُحْسرنینَ

فرمود: برو در راه خدا آزادى!


11. داستانى بسیار عجیب

امام صادق علیه السّلام مى فرماید: مرد هرزه اى در مدینه بود که مردم از اطوار و افعال و حرکات و اداهاى او مى خندیدند.

روزى در حالى که حضرت علىّ بن الحسین با دو نفر از خادمانش در حرکت بود، به دنبال آن جناب آمد و قصد کرد کارى خنده دار انجام دهد; در برابر دیدگان مردم عباى حضرت را از گردن آن جناب کشید، سپس دور شد; دوباره آمد عبا را برداشت و فرار کرد; آنگاه بازگشت و عبا را به طرف آنجناب انداخت. حضرت بدون آنکه به وى التفات کند، فرمودند: این شخص کیست؟ عرضه داشتند: دلقکى است که مردم مدینه را مى خنداند، حضرت فرمودند: به او بگوئید: براى خداوند روزى است که در آن روز اهل باطل غرق در خسارتند.


12. واقعه اى حیرت آور

امام صاق علیه السّلام مى فرمایند: حضرت سجّاد در سفرهاى خود با کسانى همراه مى شدند که آن حضرت را نشناسند، و با آنان شرط مى کرد در تمام امور قافله را خدمت کند!

همراه با قافله به سفر رفت; از هیچ خدمتى نسبت به آنان مضایقه نفرمود. شخصى در برخورد به کاروان حضرت را شناخت. از اهل قافله پرسید، این انسان والا را مى شناسید؟ گفتند: نه!

گفت: او حضرت علىّ بن الحسین علیه السّلام است. به جناب حضرت هجوم بردند و دست و پایش را غرق بوسه کردند و آن مقام بزرگ عرضه داشتند: مى خواستى دچار عذاب حقّ شویم! اگر ترا نمى شناختم و خداى ناخواسته با دست و زبان به آزارت بر مى آمدیم چه مى کردیم! بى شک به هلاکت ابدى دچار مى شدیم.

حضرت سجّاد فرمودند: من یک بار با قافله اى همفسر شدم; آنان مرا مى شناختند; محض رسول خدا به آنچه شایسته آن نبودم از من پذیرائى و احترام کردند; من به آن خاطر از کار خیر باز ماندم; اینبار با شما آمدم که مانند گذشته گرفار نشوم، که اینگونه سفر براى من محبوب تر است!!


13. این است محبّت و عدالت

حضرت زین العابدین به وقت وفات، به فرزندش حضرت باقر علیه السّلام فرمود: با شترى که دارم بیست مرتبه به حجّ خانه حقّ رفتم، و براى یک باراین حیوان را تازیانه نزدم.چون شتر بمیرد، او را در زمینى دفن کن تا پیکرش نصیب درندگان نشود، که رسول الهى صلّى اللّه علیه و آله فرمود: شترى که هفت بار در سفر حج
  


منبع : پایگاه استاد حسین انصاریان
  • امام زین العابدین
  • امام سجاد
  • سیره امام سجاد
  • 0
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    داستان اسب امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا
    شریح قاضی و واقعه ی کربلا
    حضرت سيدالشهداء(ع) و نماز
    كربلا و وجه تسميه آن
    عوامل سرنوشت ساز انسان
    شناسنامه يزيد ابن معاويه
    چگونه امام زمان(عج)را یاری کنیم؟(2)
    هفتاد و دو گل از محمد روحانی (نجوا کاشانی)
    سر مطهر شهيدان در دمشق
    همه در معرض امتحان هستیم

    بیشترین بازدید این مجموعه

    نعمت اعضاء بدن
    مال حلال و حرام در قرآن و روايات‏
    حضرت ابراهيم‏ علیه السلام
    روزانه چقدر قرآن بخوانیم؟
    سه فرشته نجات یافته امام حسین(علیه السّلام)  
    سوره ای از قران جهت عشق و محبت
    دعایی برای نجات از بلا و گرفتاری ها
    کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
    ویژگی‌های قرآن
    متن دعای معراج + ترجمه

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^