فارسی
يكشنبه 02 دى 1403 - الاحد 19 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

سلمان و ابودرداء

سلمان و ابودرداء از طريق مايه ايمانى، دو يار و دوستدار يكديگر بودند. سلمان روزى به ديدار ابودرداء رفت، همسر ابودرداء را بسيار ساده‌پوش و دور از زينت زنان و به صورتى خيلى عادى و معمولى ديد، به او گفت: اين چه وضعى است كه خود را در آن قرار داده‌اى؟ پاسخ داد: برادرت ابودرداء خود را از همه امور دنيايى بى‌نياز حس مى‌كند و گويا احتياجى به هيچ امرى از امور دنيا ندارد.
هنگامى كه ابودرداء وارد خانه شد به سلمان خوش آمد گفت و غذايى نزد او نهاد، سلمان به او گفت: اى ابودرداء! تو هم از اين غذا بخور، ابودرداء گفت: من روزه‌ام. سلمان گفت: تو را سوگند مى‌دهم كه از اين غذا بخور، زيرا تا تو دست به غذا نبرى من لقمه‌اى از آن نخواهم خورد، در هر صورت سلمان شب را نزد ابودرداء ماند، مشاهده كرد با فرا رسيدن شب ابودرداء براى عبادت آماده شد، سلمان او را نگه داشت و به او گفت:
اى ابودرداء! براى پروردگارت بر تو حقى است و براى بدنت نيز بر تو حقى است و براى خانواده‌ات هم چنان بر تو حقى است، در ايام معينى روزه بگير و ديگر ايام را بخور و نماز بگذار، به بستر خواب و استراحت هم برو و حق هر صاحب حقى را نيز ادا كن، اين بى‌ميلى به غذا و بى‌توجهى به همسرت و هزينه نكردن عشق و محبّت به او امرى ناپسند و عملى نامشروع و روشى غير متعارف و كارى دور از اخلاق انسانى است.
ابودرداء پس از اين جريان خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و پيامبر را از برخورد و گفتار سلمان خبر داد، نهايتاً پيامبر هم به همان صورتى كه سلمان ابودرداء را هدايت كرده بود، او را راهنمايى فرمود .

منبع: فرهنگ مهرورزى


منبع : پایگاه عرفان
  • سلمان
  • سلمان و ابودرداء
  • ابودرداء
  • 0
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب


    بیشترین بازدید این مجموعه


     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^