در مورد شیطان پرست بودن پائولو توجه به دو مطلب شایسته است:
اول این که وی مدتی عضو انجمن های جادویی و شیطان پرستی که کرولی دایر کرده بود بوده است که نکات زیر در مورد همین محور قابل تأمل است.
کوئلیو از جادو و جادوگری تجربیاتی دارد و دنیای معنوی را در عالم جادو خلاصه میداند و این تجربه را برای درک عالم معنا ضروری میشمرد. از این روی پدر شیطانپرستی مدرن، الیستر کرولی، کوئلیو را مسحور خود کرده و او کرولی را انسانی فوق العاده میداند. کرولی جادوگری را بهطور گستردهای ترویج نمود و انجمنی تاسیس کرد که کوئلیو چندی در آن فعالیت کرد. وی موفق شد از نزدیک کرولی را ملاقات کند و در این دیدار مجذوب او شد.
الیستر کرولی نفوذ زیادی بر بسیاری از جوانان داشته است. من با همسرم به دیدار وی رفتیم و او ما را مجذوب خود کرده بود.
کوئلیو شخصیت و ایده کرولی را چنین توصیف میکند:
« شخصیتی بسیار شگفتانگیز در تاریخ جادو. اگر به چهرهاش در اینترنت نگاه کنی، میبینی که او تجسم شر است. او شخصی شیطانی است... کتاب او قانون است که مدعی است توسط فرشتهای در قاهره بر او نازل شده است... نظام قدرت او به این شکل خلاصه میشود: « ضعیف وجود دارد و قوی. قانون هم قانون جنگل است. ضعفا بردهاند و اقویا قدرتمند وغالب...» من وارد انجمن سرّی او شدم که نامش را فاش نخواهم کرد... آن وقت من رائول (خواننده مشهور برزیلی) را به آن انجمن سرّی بردم که در آن آزادی کامل حکمفرما بود. هیچ قانونی نداشت. تو میتوانستی موجودی وحشتناک باشی یا آدمی دوست داشتنی. آزادی جنسی کامل، آزادی اندیشه کامل، هر جور آزادی، حتی آزادی ظلم کردن.
هر چند معلوم نیست که چرا کوئلیو نمیخواهد اسم این انجمن سرّی را فاش کند، اما خوشبختانه وی از مأموریت این فرقه پرده برمیدارد. آنچه در نگاه کوئلیو جذاب و جدید بود ادعایی بود که کرولی در مورد خودش داشت. این ادعا همان ادعای منجیگرایی است.
آن وقت من و رائول تصمیم گرفتیم کار هنری خود را در خدمت این انجمن سرّی بگذاریم. در ورای کلماتِ ترانهها، باورهای اساسی این فرقه را میگنجاندیم؛ هرچند بهطریق بسیار تصعید شده... این فرقه کاملا ضدّ مذهبی بود... کرولی خودش را مظهر گشایندة آخرالزمان میدانست و میگفت: «من زندگی هستم، من حیات منتظَر هستم. من آمدهام تا جامعه را تصعید کنم.
خبرنگار در مورد انجمن کرولی از کوئلیو میپرسد:
ـ آیا این انجمن از نوع انجمنهای شیطانپرستی بود؟
ـ در مقایسه با آنچه در آنجا انجام میشد، آیینهای شیطانپرستی که من خیلی خوب میشناسم، هیچ بود. این کارها خیلی خطرناک بود.
ـ خطرناک تر از کلیسای شیطان پرستان؟
ـ خیلی خطرناک تر ، چون فرقهای فلسفیتر، تشکّل یافتهتر، بهطور بنیادی خطرناک تر بود.
محور دوم این که نگاه وی به شیطان هم بسیار نزدیک به شیطان پرستان است:
پرداختن کوئلیو به پديده اي به نام «شيطان» سزاوار تحسين است؛ چون بسياري از آدميان توجهي به اين دشمن ندارند و از وسوسههای او غافلند. بازگشت کوئلیو به اين «حقيقت پنهان زندگي انسانها» از نقاط قوّت او است؛ اما بايد اذعان کرد تصويري که کوئلیو از شيطان و قدرت هاي او دارد، بازخواني اعتقاد شيطانپرستان است. سه محور در نوشتههای کوئلیو در باب شیطان قابل ذکر است. این سه در کنار هم به تقدس جایگاه شیطان و پذیرش نظام دو قطبی از عالم منجر میشود. وی از یکطرف حقیقت انسان را شرارت معرفی میکند و از طرف دیگر با معرفی خدای عاجز و منفعل، شیطان را در عرض خدا، در تدبیر هستی سهیم میداند؛ البته هستیای تاریک و سیاه که بیشتر با حاکمیت شیطان و تسلط او سازگار است.
در گام سوم نه تنها، تصویری بیضرر از شیطان ، به مخاطب نشان میدهد، که او را امین و یاور آدمی معرفی میکند. شیطان هرچند بیضرر است، اما میتواند سرنوشت انسانها و جوامع را تغییر دهد و قدرت حلول و تصرف در جان و روان دیگران را دارد.
از نگاه کوئلیو ، شيطان (که از او به پيام آور تاريکي تعبير مي کند) موجودي است که قدرت شگرف دارد و البته تهدیدی برای حیات معنوی انسانها محسوب نمیشوند؛ چرا که آنها موجوداتي بيمنطقند و هدف خاصي ندارند. وي مي گويد:
شيطان براي زيان رساندن، به زمان احتياج ندارد؛ درست مانند طوفان، گردباد و بهمن که مي توانند در عرض چند ساعت درخت هاي دويست ساله را از جا بکنند ... هميشه جهان را مي پيمايند، گاهي فقط براي خبر گرفتن؛ اما هوسبازند و بي هيچ منطقي خيلي ساده؛ به خاطر لذتِ نَبردي که ارزشش را داشته باشد، هدفشان را تغيير ميدهند.
از منظر کوئلیو گويا شيطان موجودي است که اگر او را پذيرفتي، براي هميشه مهمان توست و اگر او را رد کردي، براي هميشه قهر کرده، تو را رها مي کند. متون اسلامي از جمله قرآن کريم اين مطلب را قاطعانه رد و اثبات مي کند شيطان هميشه مشغول وسوسه است و نزد همة افراد به ايفاي اين نقش شوم مشغول است. خلاصه اینکه مطلب چنان که کوئلیو تصوير نموده، نيست و برداشت وی از شيطان مثل رمانهايش غير واقعي و تخيّلي است؛ چون اگر کسي تصميم بگيرد شيطان را براي هميشه از زندگي خود براند، اين اراده، دست شيطان را براي وسوسه و تزئين نميبندد و شيطان تا آخرين لحظات عمر آدمي، از اين «مسئوليت ذاتي» خود دست نميکشد.
کوئلیو صحنه ای از نبرد را به تصوير مي کشد که گويا طرفين نزاع، فرشتگان و شيطانند و در اين ميان انسان ها فقط «ميدان جنگ» اند و اين نزاع به آدمی ربطی ندارد. اين بيان از کوئلیو پذيرفته نيست که شيطان را وارد زندگي انسان ها ميکند اما آدمی را «قرباني مظلوم» ماجرايي تعريف مي کند که در آن ماجرا، نور به جنگ تاريکي رفته (نبرد ازلي شيطان و فرشته ها) و اين نزاع تاريخي فقط بايد در محيطي شکل بگيرد و محيط نبرد، «نفس انسان» باشد.
از منظر قرآن، در صحنة هستي، انسان صحنهگردان تاريخ است و جدال واقعی بين قوای معنوی انسان از یک سو و گرایشهای دون از سوی دیگر در جریان است. به عبارت دقيق تر نزاع بین گرایشهای متعالی و نفس اماره است. البته نفس اماره کمککار دارد و آن هم وسوسههای شیطان است. گرایشهای متعالی نیز همکاری دارد به نام ملائکه. پس نزاع بین شیطان و فرشته ها نیست، بلکه بین ساحتهای وجود انسان است و آن دو عامل دیگر ـ ملائکه و شیطان ـ مدد رسانِ یکی از این دو قوّه است.
از منظر قرآن، انسان تلاشگرِ عرصة سعادتِ خويش است و شيطان و فرشته، هر دو نقش «الهام دهنده» نسبت به انسان دارند؛ شياطین تلقين شرارت ميکنند و فرشتهها، الهامگر خوبي ها و فضايلند. نتیجه اینکه تصور درگيري ميان شيطان و فرشتهها، تغيير دادن محل نزاع است و فريب دادن خود. بنابراين برخلاف آنچه کوئيلیو در رمانهايش به تصوير مي کشد، نزاع (اگر تعبير نزاع دقيق باشد) بين فرشته ها و شيطان نيست، بلکه فرشتگان «مُلهِم» (الهامبخش) انسانند. البته در متون اسلامي نقش هايي در «تدبير عالم» هستي در سایة اذن الهی، براي ملائکه ذکر شده است.
کوئلیو در نوشتههایش بهسان بازی شطرنج، مهرههای داستانش را خود چینش میکند؛ با این تفاوت که در دو طرف صفحة بازی، خود وی نشسته و مهرهها را به نفع مفهوم دست ساختة خود جابجا میکند. جابجاییها، همه به سود افسانه شخصی صورت میگیرد. وی در مواردی از لفظ «شيطان» هم استفاده نمي کند؛ اما «کارکرد شيطان» یعنی اعمال شرارت را براي هدف زندگي (تحقق افسانة شخصی) مفيد و حتی «لازم» مي داند. وي از طرفي تحقق «افسانه شخصي» را وظيفة هر فرد مي داند و از سوی ديگر معتقد است کسي که در صدد عملي کردن «افسانه شخصي» خود برآيد، تمام جهان در خدمت او قرار مي گيرد و وی را براي رسيدن به افسانة شخصي مدد مي رساند؛ حتي «نيروهاي شر» در جهان. بنابراین شیطان و قوای شیطانی هم در خدمت کسی است که افسانه شخصی خویش را تعقیب میکند.
وي مي گويد: «نيروهايي هستند که به نظر شر مي آيند، ولي در واقع به تو مي آموزند که چگونه افسانه شخصي ات را محقق کني.»
جاي ديگر مراد از شيطان را چنين توضيح دهيد:
شيطان هم يك فرشته است، ولي نيرويي آزاد و طغيانگر. ترجيح مي دهم او را پيام آور بنامم؛ چون مهمترين راه ارتباط تو با جهان است ... تنها راه رويارويي با پيامآوران، پذيرش او به عنوان يك دوست است ... و شنيدن توصيه هاي او در هنگام لزوم و درخواست كمك از او.
کوئلیو بر همین مبنا معتقد است که باید شیطانِ خویش را یافت، در زندگی با او مشورت کرد و حتی اجازه داد گاهی اوقات در زندگی تصرف کند؛ چنانكه کوئلیو در سفر زیارتی خود از جادة سانتیاگو تمرینی را از استاد خویش فرا میگیرد که به واسطة آن، شیطانش ظاهر شده، با او گفتوگو و مشورت میکند.
منبع:
1. همان، ص 124.
2. همان، صص 124 تا 128.
3. همان، صص 128 تا 130.
4. همان، ص 132.
5. ر.ک: شیطان و دوشیزه پریم، مقدمه کتاب و همین طور متن کتاب (سیر نبرد خیر و شر در داستان و نقش پریم در داستان).
6. چهره ای که کوئیلو از جهان به نمایش می گذارد، چهره ای تاریک است که با چیرگی شرارت و ظهور پلیدی ها همراه است. قواعدی که بر هستی حاکم میداند، نشان از تسلط نیروهای بی منطق و به دور از حکمت، بر جهان دارد که نوعی جبر تاریخی را با خود به جریان انداخته است. ناتوانی قوای خیر که از طرف خداوند برای اداره جهان گسیل شدهاند باعث افتادن سایه ترس و یأس و وحشت بر هستی گشته و اتفاقات ناگوار و تصادفات ناخوشایند را به عنصر ثابت و مورد انتظار در هستی تبدیل کرده است. از جمله تفرجگاههایی که کوئيلو از پرسه درآن خسته نمی شود «نمایشگاه جلوه های جبرگرایی» است. به همین سبب از تکرار و پردازش مفاهيم این عرصه لذت می برد. گويا يکي از مأموريت هاي کوئيلو، جا انداختن اين گونه مفاهيم است به گونه اي که در رفت و برگشت داستان ها، اين دسته از مفاهيم به صورت هاي مختلف تبيين میشوند:
... نشان دادن اين که سرنوشت هر کس از پيش رقم خورده است، فاجعه هميشه رخ مي دهد و هيچکدام از تلاش هاي ما نمي تواند صف پليدي را که منتظر ماست تغيير دهد.»
پي گيري قسمتهايي که کوئيلو به تکرار اين گونه مفاهيم ـ اتفاق، تصادف، تقدير محتوم ـ پرداخته است، پرده از اين حقيقت برمي دارد که تکرار اين مفاهيم تصادفي نيست، بلکه نويسنده درصدد جا انداختن و تثبيت آنها، در ذهن و روح مخاطب است. رگه هاي اين تفکر را در کتاب شیطان و دوشيزه پريم مي توانيد از صفحات 92 ، 106 ، 146 ، 188 ، 189 ، 210 بيابيد.
7. شيطان و دوشیزه پریم، ص 16.
8. خاطرات يك مغ، ص84.
9. همان، ص 112و 113.
نویسنده: شریفی دوست