آیا ارتباطی میان عرفان انحرافی یهودی(کابالا)و شیطان گرایی دیده می شود؟
گروهی از بنیاسرائیل همواره دنبال دانش و معرفت بودهاند. اما این حقیقت را از راه درست نمیجستند. زمانی سحر و جادو را علم میدانستند و با اهداف و نیات شوم از آن استفاده میکردند و بعد در آغاز دورة مسیحی با رویکرد به دوگانهانگاری ماقبل گنوسی برای ربوبیت شیطان بر این جهان و اصالت شرارت نظریه پردازی کردند. (دوگانهانگاری در فلسفه و دین.ص1278) به قول تقیزاده اینها افرادی بودند که به طور کلی نسبت به دین یهود بیقید بودند. (مانیشناسی.ص17) و به راحتی تغییر دین میدادند و در دین جدیدشان هم بدعت گذاری و تغییر ایجاد میکردند. در تفکر گنوسی این جهان از آمیزش دو مبدأ نور و ظلمت ایجاد شده است. این اندیشه در تعالیم مانی به اوج و تکامل رسید و مانی در قرن سوم میلادی از بابل یعنی مهد یهودیان در آن زمان برخواست. (مانیشناسی.ص339)
عرفان یهود نخست از سنتهای ساحری و بخشی از تعالیم انبیای گذشته تشکیل شد، و همواره میکوشید تضاد میان آنها را که در واقع تضاد کفر و توحید بود، حل کند. این مشکل در تفکر توحیدی فیلون و ثنویت گنوسی ادامه پیدا کرد و یهودیان سعی کردند که از آنها سنتزی درست کنند که توحیدگرایی فیلونی و ثنویت گنوسی را با هم داشته باشند.
راه حل نهایی این بود که معتقد شوند: بقای عالم وجود تنها به خاطر همین تضاد دائمی میان خیر و شر است. و چون عالم وجود یکی است پس خیر و شر در ملکوت به یکدیگر پیوستهاند. این تفکر که در دورههای بدوی و باستانی ریشه داشت به تدریج تئوریزه شد و در قرون وسطا ادامه یافت. «پل کاروس» در کتابش با نام «تاریخچه شیطان» مینویسد: «خداوند وجود مطلق است و با توجه به قدرت غایی او در فرمانروایی، خود، نه شر است و نه خیر، اما او خیر است و در شر است.» (تاریخ جادوگری. ص336) بدین سان پای شر به عالم الوهیت و توحید کشیده شد.
در سبعینی (هفتادی: Septuagint ، ترجمة عهد عتیق از عبری به یونانی در 200تا100ق.م) واژة یونانی angelos ، معادل «مَلَک» مینشیند و دایمون به معنای «روحی کمتر از الوهی» به جای کلمة عبری «اصنام» به معنای ایزدان بیگانه، مخلوقات طبیعی و دشمن چهره و بدیهای طبیعی، قرار میگیرد. و تئوس برای خدای واحد به کار میرود. از این رو کلمة دایمون، که تا آن وقت به لحاظ اخلاقی دوگانه یا خنثی بوده، در بافت توحیدی معنای شر به خود میگیرد.
در همان زمان نیز اندیشة مربوط به angelos در تفاسیر عبرانی به این صورت تکوین مییابد که منبع تبیین منشأ شر میشود. «پسران خدا»، در باب ششم سفر پیدایش، به این صورت تفسیر میشود که فرشتگانی بودهاند که به خواست خودشان هبوط کرده و به پایمردی زنان، نفوس شر را به دنیا آوردهاند. سردستة فرشتگان عاصی در باغ عدن شماعیل یا سمائیل است که وارد مار شده و آدم را وسوسه میکند. متعاقب آن در اسفار مجعول و مکتوبات مکاشفهای یهود، عصیان فرشتگان و هبوط به زمین و منشأ ارواح شر و درجه بندی سلسله مراتبی فرشتگان و نشیمن آنها و عقوبت دنیوی و غایی آنان و نیز عقوت ارواح شر مولود ازدواج با زنان به تفصیل میآید. (دیوشناسی.ص1312)
نگرش توحیدی و تعالیگرای فیلون باعث شده بود که واسطههایی را میان خدا و انسان تشخیص دهد که به نظر او «لوگوس» یا همان عقل یا کلمه بود.(تاریخ فلسفه جلد یکم.ص528) این واسطه بعداً در اندیشة عارفان یهودی متعدد شد و نظریة سفیراها (واسطههای فیض) را به وجود آورد و سفیراها به تجلیات خیر و شر خداوند تبدیل شد. سفيراها يا حجابهای نورانی پروردگار را تنها ظرف و مجرای نيت خداوند دانستهاند؛ هرچند که از او جدا نيستند.(نردبانی به آسمان. ص368)
این ایدهها به خصوص در جریان آشنایی یهودیان با عرفان اسلامی و نظریة تجلیات اسماء الاهی در اندیشه عارفان مسلمان به شکل نهایی خود نزدیک شد. اولین کسی که عرفان اسلامی را به اطلاع یهودیان رساند «ابویوسف یعقوب بی اسحاق قرقسانی» در قرن دهم بود. او در عراق، کانون برخاستن شخصیتهای عرفانی مسلمان سکونت داشت. بعد از او در قرنهای دوازهم و سیزدهم اسپانیا شاهد ترجمة آثار عرفانی عربی و شکل گیری عرفان اشراقی در یهود هستیم که به رهبری حاخام «اوراهام بن داوید» مشهور به «رَبَد» در پرووانس شکل گرفت. او به هلاخا (شریعت) میپرداخت ولی تعالیم رمزآمیزی داشت که به پسرش «اسحاق نابینا» (حدود1160-1235) که پدر قبالا نامیده میشود، رسید.
اسحاق نابینا نظریة سفیراها را پرورش داد). باورها و آیینهای یهود.ص156) و پس از او شخصی به نام موسی بن نحمان (1194-1270) که در دربار جیمز اول (از سرکردگان جنگهای صلیبی) نفوذ داشت، بر اساس اندیشههای اسحاق کور مبحث صدور سفیراها را دنبال کرد و کتابهای او تا قرن چهاردهم بسیار مورد توجه بود. (زرسالاران یهود جلد دوم.ص247)
در اواخر قرن سیزدهم کتاب زوهر که بازنگاری و توسعة یک کتاب قدیمی بود، توسط موسی لئونی عرضه شد. زوهر تفسیر عرفانی عهد عتیق است. توصيفات خداوند در كتاب مقدس و داستان پادشاهانی همچون داود و سليمان كه دست و دامن خويش را به گناه آلودند، خدا شناسي كابالايي را به مراحل جالبتري رساند. چنانكه در اين دين «عارف حتي از پذيرفتن اين كه احساس متعالي شرّ هم در خداست، روي برنميتابد.»(جريانات بزرگ در عرفان يهودي ص60) تورات همواره داستان سركشي قوم بني اسرائيل و مجازات و عذاب خداوند و بعد توبه و هدايت و دوباره سركشي بندگان و خشم خداست. اين سركشي و عصيان دامن پيامبران را نيز ميآلايد. گاهي خشم خدا بر بنیاسرائیل چنان بالا ميگيرد كه پيامبرانش او را اندرز ميدهند و آرام ميسازند.
در جايي از كتاب مقدس ميخوانيم كه وقتي موسي به خلوت عبادت رفته بود و مردم گوساله پرست شدند، خداوند به موسي ميگويد: «ميدانم اين قوم چقدر سركشاند بگذار آتش خشم خود را بر ايشان شعلهور ساخته، همه را هلاك كنم. به جاي آنها از تو قوم عظيمي به وجود خواهم آورد. ولي موسي از خداوند، خداي خود خواهش كرد كه آنها را هلاك نكند و گفت خداوندا چرا بر قوم خود اين گونه خشمگين شدهاي؟ مگر با قدرت و معجزات عظيم خود آنها را از مصر بيرون نياوردي؟ آيا ميخواهي مصريها بگويند:خدا ايشان را فريب داد و از اينجا بيرون برد تا آنها را در كوهها بكشد و از روي زمين محو كند؟... (سفر خروج باب 32(
صفات خشم و سخط كه از صفات برجستة يهوه در تورات است، در قبالا تأثير بسزايي گذاشت، به طوري كه در مراتب تجلي ذات يكتا سفيرایي كه بازوي چپ تجليات خداوند است و گورا (جبروت) نام دارد، منشأ خشم و شرور شناخته ميشود و «اين جهانِ عاصيِ پليدِ شرّ كه جنبة تاريك هر چيز زنده را تشكيل ميدهد و او را از درون تهديد ميكند براي نويسندة كتاب زوهر جنبة بسيار سحرانگيز و جذابي دارد.» (جريانات بزرگ در عرفان يهودي ص308) زيرا اينها نيز جلوة خداست و براي رسيدن به او بايد خطا و گناه را نيز تجربه كرد.
در زوهر سفیراهای دهگانه به صورت مذکر و مؤنث معرفی میشوند. تجلیات مذکر حامل رحمت و خیر اند و تجلیات مؤنث حامل قهر و سطوت و بنابراین شر هستند. خداوند یگانگی مطلق است که خیر و شر و مذکر و مؤنت در آن متحد میشود. این قدرت نمادین توجیهگر آیینهای جنسی در عرفان یهود شد. که در بزرگان کابالا نظیر شبتای و یعقوب فرانک آشکار گردید. (باورها و آیینهای یهودی. ص159 و160) بنابر نظریه نحمان هر سفیرا جلوهای از وحدانیت است (نردبانی به آسمان.ص368) و خیر و شر و مذکر و مؤنث دارد. با این توضیح «هر صفتي مرتبهاي خيالي را نشان ميدهد كه شامل صفت اقتدار و عدالت و سخط الاهي است و در آن تأمل و درك عرفاني با سرچشمة شرّ در خداوند مرتبط ميگردد.»(جریانات بزرگ در عرفان یهودی،ص60(
سفیراهای شر در عالم الاهی سیترا احرا نام دارند «یهودیان میتوانند با مراعات قوانین و توصیههای تورات به مهار کردن سیترا احرا کمک رسانند و توازن را در عالم حفظ کنند. این توازن یا هماهنگی همچنین لازم میآورد که برخی کارها به سود نیروهای ناپاکی انجام گیرند: گویا شر نوعی رشوة دینی میگیرد. به طور کلی گناهان اسرائیل نه تنها زندگی و نشاط به سیترا احرا میبخشند بلکه برای سمائیل نیز، که جنبة مذکر امور خبیثه است، امکان تسلط یافتن بر شخینا را، که جنبة مؤنث سفیراهای پاکی و قداست است، فراهم میآورند. آنگاه که چنین شد شخینا از شوهر حقیقی خود، تیفِرِت که جنبة مذکر سفیراهای نیک است، جدا میافتد.» (باورها و آیینهای یهود.ص161(
بر اساس آموزه سفیراها، آموزة دیگری به نام شِمیطاها در عرفان یهود تعریف میشود. شمیطاها یا ادوار تاریخ میگوید که سفیراهای گوناگون متناوباً بر جهان حکومت میکنند. (باورها و آیینهای یهود. ص159) در دورههایی سفیراهای خیر و در دورههایی سفیراهای شر. از زمان ظهور حضرت مسیح تجلیات خیر در زمین به اوج خود خواهد رسید و تا پیش از آن اوج تجلیات شر است. دورة تجلیات شر را عصر آکواریوس مینامند که انعکاس سیترا احرا در زمین است. این دورههای گوناگون قوانین و تورات خاص خود را دارد. زوهر از این مضامین اباحهگرایانه سربسته سخن گفته است.(همان.ص159) این تعالیم به طور سینه به سینه منتقل میشده و در محافل سری کابالایی مورد عمل قرار میگرفته است. مراسم بلک مس کاترین مدیچی در قرن شانزده، آیین سری جنسی شبتای و پیروانش که او را مسیح میدانستند در قرن هفده و آیین جنسی یعقوب فرانک در قرن هجده که از آن پس با شکل گیری فراماسونری سازماندهی شد؛ و سایر اعمال شبکههای سری مافیایی نمونههایی از قوانین توراتی عصر آکواریوس است.
در کنار این انحرافات اخلاقی که در آیینهای شیطانی دیده میشود، انحرافات بینشی و اعتقادی بسیار خطرناکتر است. اسحاق لوریا در قرن شانزدهم که دورة فشار شدید بر یهودیان و اخراج آنها از اسپانیا بود، اندیشة مسیحگرایی را در قبالا تئوریزه کرد. آموزة «تیقون» به معنای تکمیل پروژة آخرالزمان و رسیدن هرچه زودتر مسیح و بازگشت یهودیان به اورشلیم(فلسطین) که از قبالای لوریایی بر آمد، هم جنبش صهیونیسم را ایجاد کرد و هم شور ادعای مسیحایی را در یهودیان برافروخت. از دل عرفان یهود تا کنون صدها مسیح و موعودِ مدعی به وجود آمده است.(انتظار مسیحا در یهود.بخش6) این مسأله به قدری شایع شده و به خصوص دامنگیر زائران اورشلیم میشود، که دکتر یاییر بارال (Yair Bar-El) رئیس بیمارستان روانپزشکی اورشلیم نام آن را «سندروم اورشلیم» گذاشته است. (نشانههای پایان.ص359(
در طول تاریخ مدعیانی که دیگران را در برابر ادعای خود متقاعد کردند، با تغییر دین از یهودیت به ادیان دیگر، همواره تحریفاتی را در ادیان دیگر رقم زدهاند. از تحریف دین توحیدی زرتشت به ثنویت(تاریخ فلسفه شرق و غرب.ج2.ص8) که شاید در اثر نفوذ یهودیان در زمان خشایارشاه و بعد از آن روی داد(عهد عتیق. استر باب2و3.) و نیز فرقههای گنوسی در قرون اولیه مسیحیت نظیر والنتاینیسم و مرقیون(تاریخ ادیان و مذاهب جهان. ج2ص819) تا مسلمان شدن شابتای و پاشیدن بذر مدعیان مهدویت و انحرافات اخلاقی در بین مسلمین که بعدها بابیت و بهائیت از آن برآمد(زرسالاران یهود، جلد دوم.ص332) و مسیحی شدن یعقوب فرانک و ایجاد فرقهای سرّی بین کاتولیکها که بعدها در خدمت آرمانهای صهیونیسم قرار گرفت(همان.ص354) همه و همه حاصل نگرشی است که شیطان را برادر خدای پسر و فرزند خدای پدر میداند. یا به بیان دیگر شیطان را تجلی یهوه دانسته و ریشة شر را در عالم الاهی میبیند.
از این روی شباتای صوی در سال 1666 ادعای مسیحایی و بعد خدایی میکند، سپس به اسلام رو میآورد و بعد از مدتی مسیحی میشود. و امروز در دایره المعارف یهود میخوانیم که او به قول «ناتان غزهای» یک «خاطی قدیس» بود. زیرا هر جا که رفت شور و وجد عرفانیاش را که همراه با لاابالیگری و هوسرانیهای عجیب و غریب بود، گسترش میداد. که امروز این اعمال را در پارتیهای شیطان پرستی میبینیم. پس از او نیز در قرن هجدهم یعقوب فرانک با همان ادعاها در ابعاد گسترده و پلیدتری آیینهای شباتای را توسعه داد.(رک:زرسالاران یهود.جلد2ص331-355) و امروز «مادونا» هرزهای که شهرت جهانی دارد، کابالیست بودن خود را علنی کرده و از سوی مقامات صهیونیست به عنوان سفیر عرفان یهود معرفی میشود.
منبع : porsemani.ir