روز اول؛ یکشنبه (14-1-1401)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- سه محور اصلی دعوت پیامبران
- دعوت به توحید
- دعوت به عبادت معبود حق
- دعوت به تقوا
- ارادهٔ پروردگار بر خیررسانی به بندگان
- پیامبران الهی، نمونهٔ واقعی عبدالله
- عالیترین مقام پیامبر اکرم(ص)
- گنجهای نهفته در روزهٔ ماه رمضان از منظر امام هشتم
- قبولشدن هر کار خیر از بندگان روزهدار
- آمرزیدهشدن گناهان
- خواندن یک آیه برابر با ختم قرآن
- مژدهٔ بهشت بر لبخند مؤمن روزهدار به برادر مؤمن
- کمک پروردگار به یاریدهندگان مؤمنین گرفتار
- مصونیت از خشم پروردگار با فروخوردن خشم
- نصرت پروردگار به نصرتدهندگان بر ستمدیدگان
- ماه توبه و انابه به درگاه احدیت
- کلام آخر؛ شستوشوی دل با گریهٔ بر ابیعبدالله(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
سه محور اصلی دعوت پیامبران
سر لوحهٔ دعوت 124هزار پیغمبر سه مسئله بود:
دعوت به توحید
مسئلهٔ اول، توحید بود. علت تمام فساد امتها، داشتن معبودهای باطل و گوناگون بود. اینها بتپرستی، شخصپرستی، مالپرستی، دنیاپرستی و شهوتپرستی میکردند. همهٔ این پرستشها عامل فساد در فکر، اخلاق و عمل بود. امتها راحت نبودند، گرفتار بودند، مشکلات زیادی داشتند و خوشی واقعی در زندگی نداشتند. انبیای الهی مردم را به توحید، یعنی یکتاپرستی دعوت کردند و به مردم هم ثابت کردند که این بتهایی که شما میپرستید، نهتنها سودی برای زندگی شما ندارد، بلکه زیان همهجانبه و خسران مطلق دارد. همهٔ این معبودهای شما باطل هستند و ریشه، قدرت و ارزش ندارند. معبود حق یکی است که همهٔ ارزشها از او و نزد اوست. اتصال به این معبود هم اتصال به همهٔ خیرات، خوبیها و ارزشهاست. این اتصال، هم دنیا و هم آخرت شما را آباد میکند.
دعوت به عبادت معبود حق
این یک محور دعوت انبیا بود. محور دوم دعوتشان، چنانکه در آیات مربوط به پیغمبران ذکر شده، دعوت به عبادت معبود حق بود، نه فقط قبولداشتن و باورداشتن. اینکه خدا را باور داشته باشند، ولی او را عبادت نکنند و بندهٔ او نباشند، کار کامل و جامعی نبود؛ هم دعوت میکردند که معبود حق را قبول کنید و مؤمن به او بشوید، هم از خواستههای او اطاعت کنید و عبادتش کنید.
دعوت به تقوا
اما محور سومی که انبیا به آن دعوت میکردند، تقوا بود. معنای واقعی تقوا، «خودنگهداری» در مقابل خطراتی است که متوجه دین، مال، اخلاق، دنیا و آخرت انسان است. این خطرات از زمان شروع زندگی بوده، الآن هم هست و فردا هم خواهد بود.
هر 124هزار پیغمبر مردم را به تقوا دعوت کردند؛ یعنی خودتان را در برابر خطراتی که متوجه دین شماست، متوجه مال شماست که مال را تبدیل به مال حرام میکند، همچنین متوجه باطنتان است (مثل حسد، کینه، حرص و بخل)، حفظ کنید و نگه دارید.
ارادهٔ پروردگار بر خیررسانی به بندگان
وقتی انسان به این شکل به پروردگار مؤمن شد که همهٔ بتها را در زندگی دفع و طرد کرد و بتی نماند و فقط یک معبود در زندگی جلوه داشت، آنهم وجود مقدس پروردگار مهربان عالم؛ ارادهٔ او هم بر این است که هر خیری در دنیا و آخرت هست، به انسان برسد. این ارادهٔ حق است! اینکه پیغمبر(ص) اوایل بعثتشان در مکه به مردم فرمودند: «إِنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِخَیْرِ الدُّنْیَا وَ الآخِرَةِ»[1] من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردم. این خیر دنیا و آخرت را از کجا آورده بود؟ از پیشگاه خدا آورده بود. این یعنی اگر شما با او پیوند داشته باشید، محبت، عشق، لطف و ارادهٔ او بر این است که کل خیر دنیا و آخرت را به شما برساند.
روزی امسلمه همسر پیغمبر(ص) در پیشامدی از پیغمبر اکرم(ص) پرسید: وضع من را چگونه میبینید؟ حضرت فرمودند: من تو را در خیر میبینم.[2] بهخاطر اینکه زنی بود واقعاً اهل ایمان، اهل تقوا و اهل اطاعت از خدا و پیغمبر(ص). برایناساس هم، پیغمبر(ص) فرمودند من تو را در خیر میبینم.
پیامبران الهی، نمونهٔ واقعی عبدالله
این مجموعه مسائل (توحید، اطاعت از خدا و پیغمبران و ائمه و تقوا)، انسان را به عبدالله واقعی تبدیل میکند. شما در قرآن مجید ملاحظه میکنید که خداوند هر 124هزار پیغمبرش را به بنده و عابد بودن تعریف کرده است: «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلاَةِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَ کَانُوا لَنَا عَابِدِینَ».[3]
عالیترین مقام پیامبر اکرم(ص)
این عالیترین مقام است. ما در تشهد نمازها، قبل از اینکه نبوت و رسالت پیغمبر(ص) را ذکر کنیم، عبدبودن پیغمبر(ص) را ذکر میکنیم و میگوییم «عَبْدُهُ وَ رَسُولُه». همهٔ شئون مبارک رسول خدا(ص) «عَبْدُهُ» بود؛ قلبش، نفسش، عقلش و اعضا و جوارحش بندگی داشت. همین امسلمه نقل میکند و میگوید: من یک شب در نیمههای شب بیدار شدم، دیدم پیغمبر(ص) در اتاق نیست. بیرون آمدم، دیدم یک گوشهٔ خلوت حیاط روی خاک افتاده است و زارزار گریه میکند. چند درخواست از پروردگار عالم دارد که آخرینش این بود: «اللَّهُمَّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً»[4] خدایا! برای یک چشم بههمزدن هم من را به خودم واگذار نکن؛ یعنی مرا از رشته و مدار بندگی بیرون ننداز.
قلب بندگی دارد که بندگیاش ایمان است. نفس بندگی دارد که بندگیاش اخلاق است. عقل بندگی دارد که بندگیاش داشتن اندیشهٔ خوب است. بدن هم بندگی دارد که بندگی بدن همین واجبات و مسائلی است که پروردگار عالم بندگانش را به عمل به آنها دعوت کرده.
گنجهای نهفته در روزهٔ ماه رمضان از منظر امام هشتم
یک رشته از مجموعهٔ بندگی، روزهٔ ماه مبارک رمضان است. حالا این روزه که چه معدن باعظمتی است، امام هشتم گنجهای این معدن را در روایتی بیان فرمودهاند؛ چون ائمهٔ طاهرین(علیهم السلام) به حقیقت، باطن و واقعیات عبادات آگاهی کامل داشتند. آنها میدانستند روزه چیست، چهچیزی دارد، برای انسان چهکار میکند و چه سودی برای دنیا و آخرتش دارد. حضرت همهٔ این حقایق را در یک جلسه بیان کردند و این بیان از وجود مبارک حضرت رضا(ع) واقعاً شنیدنی است! من فکر میکنم که همهٔ ما این روایت را کمتر شنیده باشیم یا امثال من که گویندهٔ مسائل الهی هستند، در روایات کمتر دیده باشند.
قبولشدن هر کار خیر از بندگان روزهدار
حضرت میفرمایند: «الْحَسَناتُ في شَهْرِ رَمَضانَ مَقْبُولَةٌ»[5] خیلی مهم است! ارزش و عظمت ماه رمضان در پیشگاه خدا بهحدی است که حضرت میفرماید هر کار خوبی مطلق است و اگر کسی کم و زیاد، مالی، اخلاقی، عاطفی، خانوادگی و اجتماعی انجام بدهد، بدون شک، خداوند مهربان به آن عمل نیکش مُهر قبولی میزند. ممکن است آدم در غیر از ماه رمضان یک کار خوب کند و یک مقدار هم آب در آن کار خیر کند، اما خدا قبول نکند. درحالیکه اینگونه که از کلام حضرت رضا(ع) استفاده میشود، در ماه رمضان خداوند متعال ارادهٔ قبولکردن همهٔ خوبیهای روزهداران و مردم مؤمن را دارد. کسی هم که حسناتش قبول شود، شایستهٔ نجات، بهشت، رحمت و مغفرت است.
چنانچه عملی هم قبول شود، این قبولی باید آثاری داشته باشد. وقتی خداوند قبول بکند، الطاف و احسان و نیکیهایش را برای عبدش مقرر میکند.
آمرزیدهشدن گناهان
«وَ السَّيِّئاتُ فيهِ مَغْفُورَةٌ» گناه در این ماه آمرزیده است. حالا چه گناهانی که من قبل از ماه رمضان توبه نکردهام، یادم رفته است و تدارک نکردهام و وارد ماه رمضان شدهام، چه گناهانی که غیر از عمد در ماه رمضان از من سر میزند. عمدی ندارم که با دین و با خدا مخالفت بکنم، بلکه پیش میآید و غفلت میکنم، یادم میرود و گناهی را مرتکب میشوم. خدا نمیگذارد به شب برسد و میآمرزد. پروردگار چقدر مهربان است!
خواندن یک آیه برابر با ختم قرآن
«مَنْ قَرَأ في شَهْرِ رَمَضانَ آيَةً مِنْ کتابِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ» کسی که در ماه رمضان (روز یا شب) یک آیه از قرآن را بخواند. ما همین امروز در نماز ظهر و عصرمان، دو رکعت ظهر و دو رکعت عصر (رکعات اول نماز چهاررکعتی)، 28 تا آیهٔ قرآن خواندیم. در رکعت اول و دوم نماز ظهر هفت آیهٔ سورهٔ حمد را دوبار خواندیم و دو بار آیهٔ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را خواندیم. در نماز عصر هم همینطور. امام جماعت میخوانده و ما موظف بودیم سکوت بکنیم که آن سکوت ما هم در جماعت، همان قرائت است. چهبسا اگر در جماعت نبودیم، نیتمان این بود که خودمان بخوانیم. حالا دین اجازه داده است که یک نفر جلو بایستد و 28 تا آیه، به انضمام آیات سورهٔ توحید از جانب ما بخواند.
حضرت رضا(ع) میبینند و میگویند: کسی که در ماه رمضان یک آیهٔ قرآن بخواند، «کانَ کمَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ في غَيْرِهِ مِنَ الشُّهُورِ». اگر انسان در ماه شعبان، رجب، ربیعالأول، ربیعالثانی، محرّم و صَفر بنشیند و یک ختم قرآن کند، یعنی از اول تا آخر قرآن را بخواند، خواندن یک آیه در ماه رمضان، مساوی با خواندن کل قرآن در غیر ماه رمضان است.
مژدهٔ بهشت بر لبخند مؤمن روزهدار به برادر مؤمن
«و مَن ضَحِکَ فیهِ فی وَجهِ أخیهِ المُؤمِنِ» کسی که در ماه مبارک رمضان با برادر دینی و مؤمنش روبهرو میشود و تبسم میکند، به روی او لبخند میزند، از چهرهٔ خودش شادی به او نشان میدهد و دل او را با یک تبسم[6] خوش میکند، «لَم یَلقَهُ یَومَ القِیامَةِ إلاّ ضَحِکَ فی وَجهِهِ» در قیامت هیچچیزی را نمیبیند، مگر اینکه هر کس او را میبیند، به او لبخند میزند و تبسم میکند. ملائکه او را میبینند و نشان میدهند که ما از تو شاد هستیم. ائمه و انبیا او را میبینند و نشان میدهند که ما از تو شاد هستیم. اولیای خدا او را میبینند و نشان میدهند که ما از تو شاد هستیم. کسی که به چهرهٔ برادر مؤمنش لبخند بزند، روز قیامت چیزی جز لبخندی که به او زده میشود، نخواهد دید. آن لبخند قیامت چقدر قیمت دارد؟
داستان این لبخند قیامت داستان خیلی مفصّلی است! فکر کنید یک لبخند و تبسم از وجود مقدس ابیعبدالله(ع) در قیامت به ما چقدر میارزد؟ یک لبخند که با این لبخند اعلام میکند من از تو راضی، شاد و خوشحالم. «و بَشَّرَهُ بِالجَنَّةِ» به این آدمی که در دنیا به چهرهٔ برادرانش تبسم میکرده، مژدهٔ بهشت میدهند.
کمک پروردگار به یاریدهندگان مؤمنین گرفتار
«وَ مَن أعانَ فیهِ مُؤمِناً أعانَهُ اللّه تَعالى عَلَى الجَوازِ عَلَى الصِّراطِ یَومَ تَزِلُّ فیهِ الأَقدامُ» و هر کسی در این ماه رمضان کمک فکری، مشورتی، مالی و آبرویی کند و وقتی کار مؤمنی گیر است، دنبال رفع گرفتاری مؤمن میرود، این کمککردن باعث میشود که روز قیامت خود پروردگار برای عبور از صراط به بندهاش کمک کند. قدیمها پدران و مادران ما میخواندند:
تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز[7]
یک داستان هم دراینزمینه نقل میکنند و میگویند: فرزند یکی از بزرگان دنیایی به کنار یک رودخانهٔ خروشان آمده بود تا شنا بکند؛ ولی آب اینقدر سنگین بود که نتوانست خودش را در شناکردن نگه دارد و آب او را برد. آب که او را داشت میبُرد، سعی کرد خودش را از وسط آب به کنار بکشد. یک جای این رود پرخروش، طاقچهمانندی بالای آب بود، دستش را گرفت و در آن طاقچه نشست؛ اما نمیتوانست بالا بیاید. محل هم محل رفتوآمد نبود! پدرش پول داد تا سه شبانهروز بهدنبال او در مناطق مختلفی که این آب جاری است، بگردند؛ حتی اگر زنده پیدا نکردند، مردهاش را پیدا کنند. بَلَمهای متعددی را روی آب فرستادند و گشتند. یکی از این بلمها این جوان را پیدا کرد که بالای رود خروشان در یک طاقچه نشسته بود که روی دیوار ساخته شده. او را گرفت و برگرداند و سالم تحویل پدرش داد.
بعد پدر از او پرسید که این سه شبانهروز برای غذا چهکار میکردی؟ گفت: آنجا کسی نبود که غذا بیاورد. من فقط میدیدم شبانهروز یکیدو تا نان از روی آب رد میشد، من این نان آبخوردهٔ خمیر را میگرفتم و میخوردم. این مرد ثروتمند گفت: بگردید و ببینید که چه کسی این نان را داخل رودخانه میانداخته! دوباره گشت دوم را شروع کردند و رسیدند به دهی که نزدیک رودخانه بود. آنجا دیدند مردی لب آب نشسته است، سهچهار تا نان درمیآورد و دانهدانه در آب میاندازد. به او گفتند: این نانها را برای چه داخل آب میاندازی؟ گفت: این رودخانه ماهی و انواع حیوانات شناگر را دارد. من این نان را برای خدا در آب میاندازم. بیشتر از این از دستم برنمیآید که کمک بکنم. بالاخره بخورند و دعایی هم برای من بکنند.
این مرد را پیش پدر این جوان بردند. پدر جوان به او گفت: هرچه میخواهی، بگو تا من به تو بدهم؛ زمین، خانه، مزرعه، دهِ شش دانگ یا پول نقد.
تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
تو اینجا به یک مؤمن کمک کن، روز قیامت و وقت عبور از صراط، پروردگار بزرگ عالم خودش به تو کمک میکند. حالا نه اینکه به یک فرشته بگوید دستش را بگیر و از روی صراط ردش کن. امام هشتم(ع) میفرمایند: « أعانَهُ اللّه تَعالى» خود پروردگار کمکش میکند. روزی که خیلی از قدمها روی صراط میلغزد و در جهنم میافتند، خدا به این آدمی که در دنیا به مؤمنی کمک کرده است، کمک میکند تا سالم از صراط رد بشود.
مصونیت از خشم پروردگار با فروخوردن خشم
امام هشتم در ادامهٔ روایت میفرمایند: «ومَن كَفَّ فيهِ غَضَبَهُ» کسی که در این ماه مبارک رمضان، مخصوصاً وقتی که روزه است، خودش را از خشم نگه بدارد و عصبانی و تلخ نشود، «كَفَّ اللّهُ عَنهُ غَضَبَهُ يَومَ القِيامَةِ» خدا روز قیامت خشم خودش را از او بازخواهد داشت. این روزه تجارت خیلی عجیبی است و روزهٔ ماه رمضان آثار عجیبی دارد! ما یک ناهار نمیخوریم، کار دیگری که نمیکنیم! این ناهارنخوردن هم به حکم پروردگار است. خدا فرموده سی روز نخور و نیاشام. همین عبادت و اطاعت کردن این آثار عظیم را دارد.
نصرت پروردگار به نصرتدهندگان بر ستمدیدگان
«ومَن نَصَرَ فيهِ مَظلوماً» اگر به ستمدیدهای در این ماه مبارک رمضان کمک کند؛ حالا کسی به او ستم کرده (استادش، شوهرش، زنش یا پدرش) و مورد ستم واقع شده، این شخص برود و این چتر ستم را از بالای سر این ستمدیده بردارد. آن فرد ظالم را نصیحت کند، متوجه ظلمش کند، بیدارش کند و به خدا، قیامت و روزی توجه بدهد که خودش هم ممکن است مورد ستم قرار بگیرد. وقتی این بار ستم را از روی دوش این ستمدید ه بردارد، خداوند نیز اینگونه به او نصرت میدهد: «نَصَرَهُ اللّهُ عَلى كُلِّ مَن عاداهُ فِي الدُّنيا» خدا او را به کسانی که با او مخالف و دشمن هستند، یاری میدهد. «ونَصَرَهُ يَومَ القِيامَةِ عِندَ الحِسابِ وَالميزانِ» این خیلی عجیب است که یک نفر یک ستمدیده را از ستم ستمکار نجات میدهد، خداوند در روز قیامت، هنگام محاسبهٔ پرونده، میزانکردن و ارزیابی پرونده به او کمک میدهد.
در روایاتمان آمده است (من همین چند روز پیش هم این روایت را در جلد هشتم «محجةالبیضاء» نوشتهٔ فیض کاشانی دیدم) که حضرت میفرمایند: شخصی بوده که به مردم جنس میفروخته. خانوادهها هرچه جنس نیاز داشتند، در مغازهاش بوده و میفروخته. خیلیها هم پول نداشتند و نسیه میفروخته. بعد به شاگردانش در روز معیّنی میگفته این آدرس مشتریهایمان است، بروید و قسطهایشان را بگیرید. یک بار هم به آنها بگویید و اگر گفتند که این هفته نداریم، نایستید و برگردید. اگر دوسه بار رفتید و گفتند نداریم، دیگر به در خانهٔ مردم نروید. من آنها را بخشیدم. من بخشیدم و عشقم این است که ندار را ببخشم! و لذت میبرم!
روز قیامت که پروندهٔ این آدم را مینویسند، میبینند در معنویت و عبادت آنقدر ندارد که سبب نجاتش شود. به او میگویند: تو دوزخی هستی، راه بیفت! او هم راه میافتد. عجب آدم باادبی است که با خدا چونوچرا نمیکند و راه میافتد. خطاب میرسد: او را برگردانید! این شخص در دنیا از بندگان ندار من گذشت کرده است. حالا که خودش ندارد، من گذشت نکنم؟! یعنی من کمتر از این هستم؟! این از ندار گذشت کرده، حالا خودش دست من افتاده است و ندارد، من گذشت میکنم. خیلی عجیب است! کسی که مظلومی، بیپولی یا گرفتاری را یاری بدهد، خدا او را در قیامت به هنگام حساب و میزان یاری میدهد.
ماه توبه و انابه به درگاه احدیت
حضرت دوسه جملهٔ دیگر هم دارند و میفرمایند: «شَهرُ رَمَضانَ شَهرُ البَرَكَةِ وشَهرُ الرَّحمَةِ وشَهرُ المَغفِرَةِ وشَهرُ التَّوبَةِ وَالإِنابَةِ» ماه رمضان ماه توبه و رویآوردن به پروردگار است. خدایا! اشتباه کردیم، غلط کردیم، ما را ببخش. «مَن لَم يُغفَر لَهُ في شَهرِ رَمَضانَ فَفي أيِ شَهرٍ يُغفَرُ لَهُ» کسی که در ماه رمضان خودش را به آمرزش نرساند، دیگر چه زمانی میخواهد خودش را برساند؟ «فَاسأَلُوا اللّهَ أن يَتَقَبَّلَ مِنكُم فيهِ الصِّيامَ» پس این ماه را غنیمت بدانید، دعا کنید و بخواهید خدا این عبادت باارزش را از شما قبول کند. «وَلَا يَجعَلَهُ آخِرَ العَهدِ مِنكُم» از خدا بخواهید که این آخرین ماه رمضانتان نباشد و از اینهمه بهره محروم نشوید. «وأن يُوَفَّقَكُم فيهِ لِطاعَتِهِ ويَعصِمَكُم مِن مَعصِيَتِهِ» توفیق به شما بدهد که عبادت کنید و از افتادن در گناه حفظتان کند. «إنَّهُ خَيرُ مَسؤولٍ» همانا پروردگار بهترین وجود مقدسی است که از او گدایی میکنند.
کلام آخر؛ شستوشوی دل با گریهٔ بر ابیعبدالله(ع)
چقدر مهم است که روزهٔ روزهدار به گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) وصل شود.
شستوشویی کن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده[8]
چه آبی در این عالم بالاتر از اشک دیده بر ابیعبدالله(ع)!
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ».
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة».
«اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة و یٰا بٰابِ نِجٰاةِ الاُمّة».
بیشتر مردم اول افطار وقتی لقمه را برمیدارند، میگویند: «اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا وَ عَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْنا»[9] خدایا! برای تو روزه گرفتیم و از رزق تو افطار میکنیم؛ اما زینالعابدین(ع) این دعا را نمیخواندند! وقتی در آن اتاقی که عبادت میکردند، به حضرت خبر میدادند که افطار شده است، میآمدند و سر آن سفره مینشستند. اول ظرف آب را برمیداشتند، اینقدر گریه میکردند و دم میگرفتند و میگفتند: «قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ الله عَطْشَاناً»[10] من چگونه این آب را بخورم، درحالیکه پدرم را با لب تشنه سر بریدند؟! «قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ جَائِعاً» من چگونه این غذا را بخورم، درحالیکه پدرم را با شکم گرسنه سر بریدند؟! چگونه با آب افطار کنم، من که دیدم و شنیدم این بچهها پرپر میزدند و میگفتند عمو، آب!
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا[11]
دعای پایانی
«اللّهم اْغفر لنا و لِوالِدَینا و لِوالِدَی والِدَینا و لِمَن وَجَب لَهُ حَقٌ عَلَینا».
«اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ».
«اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِحَيِّنَا وَمَيِّتِنَا وَ شَاهِدِنَا وَ غَائِبِنَا وَ صَغِيْرِنَا وَكَبِيْرِنَا وَ ذَكَرِنَا وَاُنْثَانَا».
«اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً».
بِرَحْمَتِکَ یٰا أَرْحَمَ الرَّاحِمین.
[1]. تفسیر اهلبیت(علیهمالسلام)، ج10 ص630 بحارالأنوار، ج18، ص191؛ امالی شیخ طوسی، ص581.
[2]. کشفالغمه، ج1، ص66.
[3]. سورهٔ انبیاء، آیهٔ 73.
[4]. تفسیر علیبنابراهیم قمی، ج2، ص74؛ بحارالأنوار، ج16، ص217.
[5]. بحارالأنوار، ج96، ص341.
[6]. معنای تبسم این است که من تو را دوست دارم، از تو نفرت ندارم و تو را میخواهم.
[7]. شعر از سعدی.
[8]. شعر از حافظ شیرازی.
[9]. مفاتیحالجنان، بخشی از دعای افطار.
[10]. لهوف، ص233.
[11]. شعر از محتشم کاشانی.