طول و عرض اتاق را پا میگذاشت و با خود اندیشه میکرد. دلش میگفت: برو و عقلش میگفت: نرو. دل میگفت: بروی؛ رفاه زن و فرزندانت را فراهم کردهای؛ مگر نه اینکه این همه سال کوشیدی تا آنان در آسایش و دور از هر سختی زندگی کنند. عقل میگفت: ...