الهى تو به اين ديو زيانكار
كه او همچون سگى آمد به بازار
ز محراب عبادتهاى ما دور
به سنگ و با عصا چشمش نما كور
و آن خورشيد عشقت را به دلها
درخشان كن به ما اى حى دانا
كه تا آن چشم ناپاكش شود كور
ز كوريش شود اطراف ما دور
الهى بين ما و اين خطاكار
از اين عنصر خبيث و هم جفاكار
فرو آويز پرده بهر چاره
كه او هرگز نگردد چاك و پاره
و گوهر را ز ايمان عبادت
ز ماها در حصارى ده پناهت
چنان جا ده و بنما استوارش
نريزد بر فرو هرگز حصارش
استاد انصاریان این فراز را همراه با فرازهای قبل شرح کرده اند، برای مشاهده لطفا «اینجا» را کلیک کنید.