خدايا تو گفتى و فرمان نبرد
تو گفتى مرو باز هم ره سپرد
خدايا تو گفتى مكن باز كرد
از اينها ز گردنكشى نيست درد
نبودست اينها خود از دشمنى
كه دشمن در اين ره كند رهزنى
ز احسان و لطفت چون آگاه بود
در افتاده مسكين در اين راه بود
سزد؟ داشت بر لطف تو چون اميد
ره ناروا را به خود مىبريد