فارسی
يكشنبه 04 آذر 1403 - الاحد 21 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 4 از دعای 5 ( ناتوانی دیده‌ها از مشاهدۀ پروردگار )

وَ يَا مَنْ تَنْقَطِعُ دُونَ رُؤْيَتِهِ الْأَبْصَارُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَدْنِنَا إِلَي قُرْبِكَ
اى كه ديده از ديدن تو، و چشم از تماشاى تو ذليل و ناتوان و عاجز و گريان است، درود تو بر «محمد» و خاندان او باد. محتاج نوازا، ما را در درياى مهر خويش، جائى نزديك ببخش.

2- مسأله با عظمت قرب‌

مقام قرب مقامى بس بزرگ و موقفى بس سترگ است كه خداوند مهربان براى عباد و بندگانش مقرّر فرموده و زمينه رسيدن به اين مقام را براى همه فراهم آورده است. انسان با جمع كردن شرايطى كه در آيات قرآن و معارف اسلامى گوشزد شده، مى‌تواند در حدّ استعداد و قدرتش به اين مقام برسد.


مقام قرب در قرآن مجيد

قرآن مجيد در آيات كريمه‌اش به اين مقام و دارندگان اين منصب اشاره فرموده است، باشد كه ديگران نسبت به اين مقام توجه نموده، خود را براى به دست آوردنش آماده سازند.

﴿إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ‌ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ﴾«1»

[ياد كنيد] زمانى كه فرشتگان گفتند: اى مريم! يقيناً خدا تو را به كلمه‌اى از سوى خود كه نامش مسيح عيسى بن مريم است مژده مى‌دهد كه در دنيا و آخرت داراى مقبوليّت و آبرومندى و از مقربّان است.

﴿كِتابٌ مَرْقُومٌ* يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾«2»

قضا و سرنوشتى حتمى [براى نيكان‌] است.* مقربان آن را مشاهده مى‌كنند.

﴿عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ﴾«3»

[آن‌] چشمه‌اى كه همواره مقربان از آن مى‌نوشند.

﴿وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ* اولئِك الْمُقَرَّبُونَ﴾«4»

و پيشى گيرندگان [به اعمال نيك‌] كه پيشى گيرندگان [به رحمت و آمرزش‌] اند،* اينان مقربان‌اند.

﴿فَأمّا إنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ* فَرَوْحٌ وَ رَيْحَانٌ وَ جَنَّتُ نَعِيمٍ﴾«5»

پس اگر [جان به گلو رسيده‌] از مقربان باشد.* راحت و آسايش و بهشت پرنعمت [خواهد بود.]


تفسير آيه «فمنهم ظالم لنفسه .. در كلام ائمه معصومين (عليهم السلام)‌

از آنجا كه سوره مباركه واقعه سابقون را به عنوان مقرّبون معرفى مى‌كند، لازم است به آيه زير هم كه همين معنا را دنبال مى‌كند توجه نماييد:

﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ﴾«6»

سپس اين كتاب را به كسانى از بندگانمان كه برگزيديم به ميراث داديم؛ پس برخى از آنان [در ترك عمل به كتاب‌] ستمكار بر خويش‌اند، و برخى از آنان ميانه‌رو، و برخى از آنان به اذن خدا در كارهاى خير [بر ديگران‌] پيشى مى‌گيرند، اين است آن فضل بزرگ.

در ذيل اين آيه مسائل مهمّى از ائمّه (عليهم السلام) نقل شده است كه عنايت به برخى از آن مسائل ضرورى است.

«معانى الاخبار»از حضرت صادق (عليه السلام) روايت مى‌كند:

الظّالِمُ يَحُومُ حَوْمَ نَفْسِهِ، وَالْمُقْتَصِدُ يَحُومُ حَوْمَ قَلْبِهِ، وَالسّابِقُ يَحُومُ حَوْمَ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ.«7»

ستمگر كسى است كه دور نفس مى‌گردد و مقتصد كسى است كه به تزكيه و تطهير قلب اشتغال دارد و سابق كسى است كه در طريق اخلاص و توجّه تام به حضرت حق است.

ستمگر كسى است كه دور نفس مى‌گردد، به اين معنا كه تابع هواى نفس و شهوات و غرايز غلط است و كوششى جز براى به دست آوردن رضاى نفس ندارد.

مقتصد به تزكيه و تطهير قلب به وسيله زهد و عبادت اشتغال دارد.

سابق در طريق اخلاص و توجه تام به جضرت حق است و با تمام حركات و افعالش غير محبوب را نفى و در تمام شؤون حيات جز به خداوند عزيز نظرى ندارد، و اين است آن كه خداوند در قرآن مجيد از وى به عنوان مقرّب ياد كرده‌ است.

امام باقر (عليه السلام) در اين زمينه مى‌فرمايد:

السَّابِقُ بِالْخَيْراتِ: الْإمامُ، وَالْمُقْتَصِدُ: الْعارِفُ لِلإمامِ، وَالظّالِمُ لِنَفْسِهِ: الَّذى لا يَعْرِفُ الْإمامَ.«8»

منظور از سابق به خيرات امام معصوم، و مقتصد، عارف به امام معصوم، و ظالم كسى است كه در حقّ امام معرفت ندارد.

و نيز مى‌فرمايد:

أمَّا الظّالِمُ لِنَفْسِهِ مِنّا فَمَنْ عَمِلَ صالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً. وَأمَّا الْمُقْتَصِدُ فَهُوَ الْمُتَعَبِّدُ الْمُجْتَهِدُ. وَأمَّا السّابِقُ بِالْخَيْراتِ فَعَلِىٌّ وَالْحَسَنُ وَالحُسَيْنُ: وَمَنْ قُتِلَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ شَهيداً.«9»

ظالم به نفس از ما كسى است كه داراى عمل صالح و نيز معصيت است، و مقتصد عبادت كننده كوشا، و سابق به خيرات على (عليه السلام) و حضرت حسن و حسين و شهيد از آل محمّد: است.


مقام قرب در روايات‌

مَكْتُوبٌ فِى الْإنْجيلِ ... طُوبى‌ لِلْمُصْلِحينَ بَيْنَ النّاسِ، اولئِك هُمُ الْمُقَرَّبُونَ يَوْمَ الْقِيامَةِ.«10»

در انجيل عيسى (عليه السلام) است: خوشا به حال اصلاح كنندگان بين مردم؛ اينان روز قيامت داراى مقام قربند.

امام على (عليه السلام) درباره قرب الهى مى‌فرمايد:

عَلَيْكُمْ بِصِدْقِ الإخْلاصِ وَحُسْنِ الْيَقينِ، فَإنَّهُما أفْضَلُ عِبادَةِ الْمُقَرَّبينَ.«11»

بر شما باد به درستى در اخلاص و نيكى يقين، كه اين هر دو از برترين عبادات بندگان مقرّب است.

و نيز فرمود:

أقْرَبُ النّاسِ مِنَ اللّهِ سُبْحانَهُ أحْسَنُهُمْ إيماناً.«12»

مقرّب‌ترين مردم به حضرت حق، بهترين آنان از حيث ايمان است.

و نيز فرمود:

أقْرَبُ الْعِبادِ إلَى اللّهِ تَعالى‌ أقْوَلُهُمْ لِلْحَقِّ وَإنْ كانَ عَلَيْهِ، وَأعْمَلُهُمْ بِالْحَقِّ وَإنْ كانَ فيهِ كُرْهُهُ.«13»

نزديكترين بنده به خدا كسى است كه حقگوتر باشد گر چه گفتارش به ضرر خودش تمام شود، و عامل‌ترين افراد به برنامه‌هاى حق باشد گر چه از آن عمل كراهت داشته و ميلى به آن برايش نباشد.

فيما أوْحَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إلى‌ داوُدَ (عليه السلام): يا داوُدُ كَما أنَّ أقْرَبَ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَواضِعُونَ، كَذلِك أبْعَدُ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَكَبِّرُونَ.«14»

در وحى حضرت حق به داود آمده: اى داود! چنانكه نزديكترين بندگان به من متواضعان و فروتنانند، دورترين آنان متكبّران مى‌باشند.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از جبرئيل از خداوند تبارك و تعالى نقل مى‌كند:

ما يَتَقَرَّبُ إلَىَّ عَبْدى بِمِثْلِ أداءِ مَا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَلا يَزالُ عَبْدى يَبْتَهِلُ إلَىَّ حَتّى‌ احِبَّهُ، وَمَنْ أحْبَبْتُهُ كُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَبَصَراً وَيَداً وَمَوْئِلًا، إنْ دعانى أجَبْتُهُ، وَإنْ سَأَلَنى أعْطَيْتُهُ.«15»

بنده‌ام به چيزى مانند اداى واجبات به من تقرّب نمى‌جويد؛ او با زارى و گريه دائمش محبوب من است، هر كس محبوبم باشد گوش و چشم و دست و پناهگاهش هستم، چون دعا كند اجابت نمايم و چون بخواهد عطا كنم.

امام على (عليه السلام) فرمود:

تَقَرُّبُ الْعَبْدِ إلَى اللّهِ تَعالى‌ بِإخْلاصِ نِيَّتِهِ.«16»

راه مقرّب شدن عبد به حضرت رب، اخلاص نيّت است.

امام باقر (عليه السلام) فرمود:

كانَ فيما ناجَى اللّهُ بِهِ مُوسى‌ (عليه السلام) عَلَى الطُّورِ أنْ يا مُوسى‌، أبلِغْ قَوْمَك أنَّهُ ما يَتَقَرَّبُ إلَىَّ الْمُتَقَرِّبُونَ بِمِثْلِ الْبُكاءِ مِنْ خَشْيَتى، وَما تَعَبَّدَ لِىَ الْمُتَعَبِّدُونَ بِمِثْلِ الْوَرَعِ عَنْ مَحارِمى، وَ ما تَزَيَّنَ لِىَ الْمُتَزَيِّنُونَ بِمِثْلِ الزُّهْدِ فِى الدُّنْيا عَمَّا بِهِمُ الْغِنا عَنْهُ.

فَقالَ موسى‌ (عليه السلام): يا أكْرَمَ الأكْرَمين، فَماذا أثَبْتَهُمْ عَلى‌ ذلِك؟ فَقالَ يا مُوسى‌، أمَّا الْمُتَقَرِّبُونَ إلَىَّ بِالْبُكاءِ مِنْ خَشْيَتى فَهُمْ فِى الرَّفيقِ الأعْلى‌ لا يَشْرَكُهُمْ فيهِ أحَدٌ.«17»

در مناجات خداوند با موسى در كوه طور اينچنين خطاب شد: به قومت بگو، متقرّبان به برنامه‌اى مانند گريه از خشيت من به حضرتم تقرّب نجويند، و عبادت كنندگان به چيزى مانند خوددارى از محرمات به عبادت من برنخاستند، و آرايش كنندگان به چيزى مانند بى رغبتى در دنيا به آنچه كه از آن بى‌نياز هستند براى من آرايش نكردند.

موسى (عليه السلام) عرضه داشت: اى اكرم الاكرمين، چه اجرى براى ايشان قرار داده‌اى؟ جواب آمد: اى موسى، امّا آنان كه به گريه از خشيت من به من تقرّب جستند، در رفيق اعلايند و در چنين مزدى احدى با آنان شركت ندارد.

يا الهى و سيّدى و ربّى:

گر جدا سازى به تيغ جور بند از بند من‌

از تو قطعاً نگسلد سررشته پيوند من‌

تلخ كامم، زان لب شيرين كرم كن خنده‌اى‌

چيست چندين زهر چشم اى شوخ شكّر خند من‌

غمزه خونخواره‌ات را گر سر عاشق كُشى است‌

عاشق ديگر نخواهى يافتن مانند من‌

(هلالى جغتايى)

سفارش لقمان حكيم در قرب به حق‌

عَنْ لُقْمانَ الْحَكيمِ أنَّهُ قالَ فى وَصِيَّتِهِ لِابْنِهِ: يا بُنَىَّ أحُثُّك عَلى‌ سِتِّ خِصالٍ لَيْسَ مِنْها خَصْلَةٌ إلّاوَتُقَرِّبُك إلى‌ رِضْوانِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَتُباعِدُك عَنْ سَخَطِهِ.

الْأوَّلَةُ: أنْ تَعْبُدَ اللّهَ لا تُشْرِك بِهِ شَيْئاً: وَالثّانِيَةُ: الرِّضا بِقَدَرِ اللّهِ فيما أحْبَبْتَ أوْ كَرِهْتَ. وَالثّالثَةُ: أنْ تُحِبَّ فِى اللّهِ وَتُبْغِضَ فِى اللّهِ. وَالرّابِعَةُ: تُحِبُّ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِك. وَالخامِسَةُ: تَكْظِمُ الْغَيْظَ، وَتُحْسِنُ إلى‌ مَنْ أساءَ إلَيْك. وَالسّادِسَةُ: تَرْكُ الْهَوى‌ وَمُخالَفَةُ الرَّدى‌. «18»

لقمان حكيم در سفارشش به فرزند خود فرمود: اى پسرم! تو را به شش خصلت تشويق مى‌كنم كه به هر كدامش مى‌توانى به رضوان حق نزديك شده و از سخطش دور گردى:

اوّل: خدا را عبادت كن و براى حضرتش شريك قرار مده.

دوّم: به آنچه خداوند برايت مقرّر كرده راضى باش چه دوست داشته باشى يا مكروهت باشد.

سوّم: براى خدا دوست داشته باش و به خاطر او دشمن باش.

چهارم: آنچه براى خود دوست دارى براى ديگران هم دوست داشته باش.

پنجم: خشمت را فرو خور و به كسى كه به تو بدى كرده نيكى كن.

ششم: هواى نفس را ترك كن و با امور پست مخالفت بورز.

در هر صورت راه قرب به حق، اداى واجبات به اخلاص و ترك محرّمات و آراسته شدن به حسنات و قرار گرفتن در مدار يقين به حق و ايمان به روز قيامت است، كه براى تقرّب به جز اين مراحل راهى نيست.

«عارفان بيداردل كه راه قرب را پيموده و به خاك حرم محبوب سر سوده، براى طىّ اين طريق، رعايت اصولى را دستور مى‌دهند:

اوّل: جوع: و به عبارت ديگر كم خورى، چنانكه از سيّد انام رسيده:

سَيِّدُ الأعمالِ الْجُوعُ.«19»

آقاى همه اعمال، گرسنگى است.

در فضايل جوع و كم خورى از انبيا و ائمّه (عليهم السلام) روايات نابى رسيده كه ذكر آن از حوصله اين وجيزه بيرون است.

سفر كرده‌ها فرموده‌اند:

جوع و كم خورى مورث نورانيّت دل و علّت نشاط در عبادت و نردبان ترقّى براى رسيدن به مقام وصال و لقاى حضرت ربّ- جلّ و علا- است.

گر چه پر خوردن بود شيرين و چرب‌

ليك شمس عمر را آرد به غرب‌

زان كه كم خوردن به قول مصطفى‌

مى‌دهد دل را صفا، جان را ضيا

گفت در قرآن خدا گر چه «كُلُوا»

از پى آن كرد امر «وَاشْرَبُوا»

ليك بعد از هر دو اى جان عمو

نهى سيرى كرده با «لاتُسْرِفُوا»

پرخوران رادل مكدّر مى‌شود

پرخوران را عقل از سر مى‌رود

هر كه كم خور گشت پر ادراك شد

جانش از لوث قساوت پاك شد

وان كه پرخور گشت پر آزار شد

در كسالت اوفتاد از كار شد

دوّم: صَمْت است: يعنى كم گويى و كم حرفى، كه قيمت كم گويى آن چنان است كه حضرت مولا فرمود:

يا بُنَىَّ لَوْ انَّ الكلامَ كانَ مِنْ فِضَّةٍ كان ينبغى‌ لِلصَّمْتِ ان يَكُونَ مِنْ ذَهَبٍ.«20»

اى فرزندم! اگر گفتن به منزله نقره باشد، هر آينه خاموشى طلاست.

و نيز فرمود:

مَنْ سَكَتَ فَسِلمَ.«21»

آن كه ساكت زيست به نجات رسيد.

حضرت شيخ اجلّ، بهاءالدين محمّد عاملى مى‌گويد:

گوش بگشا لب فرو بند از مقال‌

هفته هفته ماه ماه و سال سال‌

صَمْت عادت كن كه از يك گفتنك‌

مى‌شود زُنّارت اين تحت الحنك‌

اى خوش آن كو رفت در حصنِ سكوت‌

بسته دل در ذكر حىّ لا يموت‌

خامشى باشد زبان اهل حال‌

گر بجنبانند لب گردند لال‌

رو نشين خاموش چندين اى فلان‌

كه فراموشت شود نطق و بيان‌

چند با اين ناكسان بى فروغ‌

باز پيمايى دروغ اندر دروغ‌

(شيخ بهايى)
سوّم: كم خفتن است، و قسمتى از شب را به عبادت و گريه و زارى و تضرّع و ابتهال گذراندن، چنانكه از رسول انام (صلى الله عليه و آله) رسيده:

كُلُّ عَيْنٍ باكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيامَةِ إلّاثَلاثَةَ أعْيُنٍ: عَيْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ، وَعَيْنٌ سَهَرَتْ فى طاعَةِ اللّهِ، وَ عَيْنٌ بَكَتْ فى جوف اللَّيل مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ.«22»

هر چشمى در قيامت گريان است مگر سه چشم: ديده‌اى كه از نامحرم فرو افتد، چشمى كه در طاعت خدا بيدار بماند، چشمى كه از خشيت خدا بگريد.

عارف عاشق، حضرت راز شيرازى در اين مقوله مى‌گويد:

دلى كز عشق مست آمد سحر بيدار و هشيار است‌

چه عاشق را به بزم حق سحرگه نوبت بار است‌

صفير مرغ عشق حق سحر در گوش دل ايد

به درب حق درآ عاشق كه وقت وصل دلدار است‌

سحر خيزى گزين اى دل چه صبح دولتت بايد

شب معشوق بيدار است و شب خفتن تو را عار است‌

نشان عشق و مستى دان سحرگه ديده گريان‌

دل عشّاق آتش جان به شب در ذكر جبّار است‌

اگر گويد تو را زود است نفس دون خلافش كن‌

كه اندر راه حق نفست بسى سست است و مكّار است‌

(راز شيرازى)
چهارم: عزلت و كناره‌گيرى از مردمى است كه نفس آنان براى انسان از زهر خطرناك‌تر است، كه چنين عزلتى غير رهبانيت است. رهبانيت در اسلام ممنوع، و عزلت از شياطين و دزدان طريق انسانيت ممدوح است. شيخ بهايى در مدح عزلت مى‌گويد:

هر كه را توفيق حق آمد دليل‌

عزلتى بگزيد و رست از قال و قيل‌

عزّت اندر عزلت آمد اى فلان‌

تو چه جويى ز اختلاط اين و آن‌

پا مكش از دامن عزلت به در

چند گردى چون گدايان در به در

گر ز ديو نفس مى‌خواهى امان‌

رو نهان شو چون پرى از مردمان‌

گر تو خواهى عزّت دنيا و دين‌

عزلتى از مردم دنيا گزين‌

(شيخ بهايى)
پنجم: ذكر است، يعنى قلب را با ياد خدا منوّر كردن و زبان را به ذكر حضرت محبوب وادار نمودن و تكرار اين برنامه برابر با دستورى كه از منابع وحى رسيده تا جايى كه حقيقت و نورانيت ذكر در قلب استقرار يابد و به تمام جوانب هستى انسان پرتو اندازد تا غير دوست در وادى جان نماند و عملى جز براى محبوب از اعضاى انسان سر نزند. در قرآن مجيد در پنجاه و پنج آيه به طور صريح امر به ذكر شده و در اين زمينه رواياتى بسيار مهم از معصومين (عليهم السلام) در مهم‌ترين كتب حديث وارد شده است«23»

______________________________

(1)- آل عمران (3): 45.

(2)- مطفّفين (83): 20- 21.

(3)- مطفّفين (83): 28.

(4)- واقعه (56): 10- 11.

(5)- واقعه (56): 88 و 89.

(6)- فاطر (35): 32.

(7)- بحار الأنوار: 23/ 214، باب 12، حديث 2؛ معانى الاخبار: 104، حديث 1.

(8)- الكافى: 1/ 214، حديث 1؛ بحار الأنوار: 23/ 223، باب 12، حديث 35.

(9)- بحار الأنوار: 23/ 223، باب 12، حديث 34؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 4/ 130.

(10)- بحار الأنوار: 14/ 304، باب 21، حديث 16؛ تحف العقول: 392.

(11)- غرر الحكم: 198، حديث 3906.

(12)- غرر الحكم: 87، حديث 1458.

(13)- غرر الحكم: 69، حديث 961.

(14)- وسائل الشيعة: 15/ 273، باب 28، حديث 20494؛ الكافى: 2/ 123، حديث 11.

(15)- بحار الأنوار: 5/ 283، باب 12، حديث 3؛ علل الشرايع: 1/ 12، باب 9، حديث 7.

(16)- غرر الحكم: 93، حديث 14.

(17)- بحار الأنوار: 13/ 349، باب 11، حديث 37؛ ثواب الاعمال: 172.

(18)- مستدرك الوسائل: 11/ 178، باب 4، حديث 12684؛ بحار الأنوار: 75/ 457، باب 33.

(19)- جامع السعادات: 2/ 5.

(20)- بحار الأنوار: 90/ 332، باب 19، حديث 21؛ الزهد: 77، باب 13، حديث 206.

(21)- بحار الأنوار: 14/ 35، باب 3، حديث 8؛ وسائل الشيعة: 12/ 186، باب 117، حديث 16039.

(22)- غرر الحكم: 217، حديث 4268.

(23)- مفصّل اين پنج برنامه در كتاب «جواهر الكلام در روش و آداب سلوك» آمده است.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - سید احمد فهری - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد تقی خلجی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^