شكوفه ها بر شاخه مى نشينند و گل ها در گلستان بساط مى گسترانند ، مرغزارها سبز مى شوند ، باغ ها جلوه گرى مى نمايند تا به زندگى انسان طراوت و زيبايى ببخشند . درختان در فصل ميوه از ميوه هاى رنگارنگ پر مى شوند و با زبان حال به انسان مى گويند : خود ما يك عدد آن را براى خود مصرف نمى كنيم ، تو اى انسان بيا و آن چه مى خواهى از ما ميوه ببر و مصرف كن و بفروش و بدن و زندگيت را اداره كن .
خورشيد هر روز ميليون ها تن از وجود خود را بى دريغ هزينه انسان مى كند و ماه گردون با ايجاد جزر و مد ، نخلستان ها و مزارع ساحل درياها را از باب مهرورزى به انسان آبيارى مى كند . اعضا و جوارح بدن با وحدتى كه در كارگردانى آن ها حاكم است بدن را اداره مى كنند و چون عضوى به درد آيد ديگر اعضا به يارى او مى شتابند تا از درد نجاتش دهند .
دندان درد مى گيرد ، مغز از طريق فرمان دادن به مراكز عصبى سبب مى شود آنان درد را حس كنند و شعور و مغز از پى راه علاج به حركت مى افتند و پا ، انسان را به طبيعت مى رساند و زبان درد را بيان مى كند و گوش هدايت طبيب را مى شنود و نهايتاً درد به درمان مى رسد .
خدمتت كى مى توان جبران نمودن چشم من چون به هر عضوم رسد دردى تو گريان مى شوى
منبع : برگرفته از کتاب با کاروان نور استاد حسین انصاریان