در منابع مربوط به قيام امام حسين عليه السلام، از غلامى ترك يا رومى، سخن به ميان آمده است.
برخى او را واضح و برخى ديگر اسلم بن عمرو خوانده اند.
نيز، گروهى او را از آنِ امام حسين عليه السلام و گروهى از آنِ جنادة بن حارث سلمانى و ابن شهرآشوب وى را از آنِ حُرّ دانسته است.
نقل شده است كه وى قارى قرآن، داناى به زبان عربى و در مواقعى كاتب امام حسين عليه السلام بوده است.
هنگام هجرت امام حسين عليه السلام از مدينه به مكّه و از آنجا به كربلا، همراه آن حضرت بود. روز عاشورا از امام عليه السلام اذن ميدان گرفت و آهنگ پيكار كرد. سماوى رجز زير را به اين غلام نسبت داده است:
أَميرى حُسَيْن وَنِعْمَ الْامير سُرورُ فُؤادَ البَشيرِ النَّذير
فرمانده من حسين عليه السلام است؛ و چه خوب فرماندهى! [همانا او] مايه شادمانى قلب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است.
اما برخى ديگر از منابع رجز مذكور را از آنِ جوانى كه روز عاشورا پدرش شهيد شده بود و به تشويق مادرش وارد ميدان نبرد گرديده دانسته اند.
پاره اى از مآخذ رجزى را كه در پى مى آيد، براى اين غلام ذكر كرده اند:
الْبَحرُ مِنْ طَعنى وَضَربي يَصْطَلي وَالْجوُّ مِنْ سَهمي وَنَبلي يَمْتلي
اذا حِسامي فِي يَميني يَنْجَلي يَنشَقُّ قَلْبُ الْحاسِدِ المُبَجَّلِ
دريا از ضربت نيزه و شمشيرم مى جوشد؛ و آسمان از تيرم پر مى شود.
آنگاه كه تيغ در كفم آشكار شود؛ قلب حسود متكبر شكافته مى شود.
غلام پس از مبارزه اى شجاعانه و كشتن شمارى از آن قوم تبهكار، سرانجام بر اثر فراوانى جراحات بر زمين افتاد و با اندك توانى كه در بدن داشت، به سوى امام حسين عليه السلام اشاره كرد. حضرت به بالين وى آمد، و دست در گردنش انداخت، و صورت بر صورت او گذاشت. غلام چشم گشوده، با ديدن امام عليه السلام تبسّمى كرد و گفت: «مثل من [سعادتمند] كيست كه فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم صورتش را بر صورتم نهاده است!» و آنگاه به ديدار پروردگار شتافت.
منبع : منبع: پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، پژوهشکده تحقیقات اسلامی.