فارسی
يكشنبه 04 آذر 1403 - الاحد 21 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

انسان اسلامى

  
انسان در فرهنگ اسلام يعنى احسن تقويم، خليفه خدا، ظرف علم اسماء، عرصه گاه هدايت، منبع كرامت، سزاوار رشد و كمال، مسجود فرشتگان، و بالقوّه يعنى: متقى، طاهر، شاكر، صابر، ذاكر، عادل، محسن، مجاهد، مهاجر، مؤمن، زاهد، تائب، سليم، اصيل، شريف، كريم. انسان اسلامى موجودى است كه براى شكوفايى اصول انسانيت، و حقايق وجودى او انبياء الهى مبعوث به رسالت شدند، و وظيفه باغبانى اين نهال بى نظير هستى بر عهده آنان قرار گرفت. انسان اسلامى وجود باعظمتى است كه كتب آسمانى، براى رساندن او به كمال مطلوب، از جانب حق براى او فرستاده شد. انسان اسلامى انسانى لايق حريم قرب، و شايسته اى براى مقام لقاءاللّه و وجودى سزاوار بهشت ابد و رضوان الهى است. انسان اسلامى، انسانى است داراى چراغ فطرت، نور و وجدان، عقل نظرى، و مستعد بدست آوردن بزرگى و عظمت بى نهايت. انسان هايى كه در پرتو اسلام خود را يافتند، و به خويشتن خويش آگاه شدند، و از بركت برنامه هاى اسلامى در جهت عقايد و اخلاق و عمل به مقامات ملكوتى رسيدند كم نيستند. شماره كردن اين منابع فضيلت، و نشان دادن چهره همه آنان براى اين اوراق محدود ميسّر نيست، در اين زمينه تنها به چند نمونه مى توان اشاره كرد، تا دورنمايى از شخصيت انسان و تأثير اسلام و هدايت الهى در او روشن شود. سلمان ايرانى روح انسانى و فطرت الهى اش با آيين زردشتى سيراب نشد، به اشاره كسى به كليسا روى آورد، آنجا هم خبرى از حقيقت و شكوفايى مايه هاى انسانيت نديد، با هدايت و راهنمايى كسى به مدينه آمد، و محضر نورانى آخرين فرستاده حق را درك كرد، خود را لب چشمه آب حيوان ديد، و كنار گنجى بى پايان يافت، از آن چشمه عشق وضو گرفت و از آن گنج بى پايان كسب بهره كرد، قلبش از پرتو اتصال به حق و قيامت روشن شد، نفسش به مقام تزكيه رسيد، اعضاء و جوارحش در مدار عمل صالح قرار گرفت، درخت شخصيت او ميوه داد، تبديل به كلمه طيبه شد، به مراحل عالى ايمان رسيد، خورشيد حقيقت از افق وجودش طلوع كرد، بجايى رسيد كه پيامبر اسلام درباره او فرمود:     سَلْمانُ مِنّا أَهْلَ الْبَيْتِ، يَمْنَحُ الْحِكْمَةَوَيُؤْتِى الْبُرْهانَ. سلمان از ما اهل بيت است، حكمت مى بخشد، و برهان مى نماياند. و درباره او فرمود: بَحْرٌ لا يُنْزَفُ وَ كَنْزٌ لا يَنْفَدُ. سلمان دريايى است كه كشيده نمى شود،وگنجى است كه پايان نمى پذيرد. و فرمود: ايمان را ده مقام است، و سلمان داراى آن ده مقام مى باشد. خداوند پيامبر را به محبت چهار نفر دستور داد، يكى از آن ها سلمان بود. او در دنيا از تحفه هاى بهشتى بر اثر يكى شدن با اهل بيت تناول كرد، و بهشت عاشق او بود. منصور بن برزخ مى گويد به حضرت صادق(عليه السلام) عرضه داشتم از سلمان فراوان ياد مى كنيد، فرمود: آرى به سه علت: اختيار خواسته اميرالمؤمنين برخواسته خودش در تمام شؤون حيات، دوستى با تهيدستان، عشقش به علم و دانش و دانشمندان. زمانى كه عبداللّه بن يعفور از دنيا رفت حضرت صادق(عليه السلام) درباره عظمت و شخصيت آن انسان رشد يافته به مفضل بن عمر كوفى نوشت: عبد اللّه بن يعفور كه صلوات خدا بر او باد از دنيا رفت، در حالى كه به عهدى كه از خدا و پيامبر و امام خود بر عهده داشت وفا كرد، از دنيا رفت، صلوات خدا بر روح او، اثرش نيكو بود، سعى و كوشش او مشكور شد، غفران الهى او را دريافت، از بركت رضاى خداوند و پيامبر و امام واجب الاطاعه اش به رحمت حق پيوست. به حق فرزنديم در رابطه به رسول خدا، در زمان ما احدى نسبت به خداوند و رسول حق و امامش مطيع تر از او نبود، اين پيروى را در برنامه زندگى خود داشت، تا خداوند او را به جانب رحمتش سوق داد، و وى را با رسول خدا و اميرالمؤمنين در بهشت ساكن نمود، منزلش را بين منزل پيامبر و اميرالمؤمنين قرار داد، گر چه آن منازل و درجات در آن جايگاه رفيع يكى است خداوند به رضايتى كه از او دارم رضايت و مغفرتش را بر او بيفزايد.عبد اللّه بن مسعود مى گويد، تنها يك آرزو دارم كه رسيدن به آن آرزو بر من محال شده: در جنگ تبوك در دل شب از خواب بيدار شدم، شعله آتشى در گوشه اردوگاه ديدم پيش رفتم ببينم چه خبر است، ديدم عبد اللّه مزنى جان سپرده، پيامبر و دو نفر از مسلمانان براى دفن او آتش افروخته اند، من وقتى كه اين منظره را ديدم ايستادم تا ببينم چه مى شود؟ قبر آماده شد پيامبر ميان قبر رفت و فرمود: برادرتان را نزديك بياوريد، آن دو نفر عبداللّه را بدست رسول خدا دادند، حضرت او را در ميان قبر گذاشت و گفت: خداوندا من از او راضى هستم، تو هم از او راضى باش آرزو دارم اى كاش صاحب آن قبر من بودم، ولى پيامبر از دنيا رفته و من از عاقبتم بى خبرم، و آن آرزو بر دلم مانده، و رسيدن به آن برايم غير ممكن است! مدرسه هاى جهان، و مكتب هاى شرق و غرب از تعاليم لازم براى انسان سازى خالى است، انسان ها در آن مدارس و مكتب ها تغذيه روحى و فكرى و اخلاقى نمى شوند، به ناچار پس از مدتى از آن منابع بى خير روى گردانده، به آزادى بى قيد و شرط، روى مى آورند و يك پارچه بنده و برده شهوات و اميال مى شوند، و چون حيوانات و بلكه بى بند و بارتراز آنان اسير شكم و شهوت مى شوند و فرهنگ و تمدن و علم و صنعت و همه مواهب و نعمتها را در خدمت شكم و غريزه جنسى مى گيرند. جوامع غربى در اين روزگار حيات و زندگى را در كار مادى، و شكم چرانى و شهوت رانى معنا مى كنند. و جز اين سه برنامه براى بشر برنامه اى ديگر نمى شناسند. و با كمال تأسف چنانكه از گفتگوهايم با آنان در اروپا شنيده ام مرگ را پايان همه چيز و خاموش شدن چراغ حيات و فرو رفتن در عدم مطلق مى دانند، به اين خاطر توجهى به عقايد حقه، و اخلاق حسنه، و اعمال صالحه، و امور مثبته، و حالات انسانى، و فضايل روحى، و كمالات نفسى ندارند، زيرا براى پياده كردن اين امور، در وجود خويش انگيزه اى حس نمى كنند. آنان از اهداف مثبته و انگيزه هاى حقيقى، به تمام معنى خالى هستند، از اين جهت براى ادامه حيات و رسيدن به لذّات چاره اى جز كار و كوشش و خوردن و آشاميدن و ارضاى غريزه جنسى به هر شكلى كه ممكن باشد براى خود نمى بينند. آنچه من در اروپا ديده ام و در رابطه با ملّت آمريكا شنيده ام از نوشتن و بيانش شرم دارم، تنها چيزى كه مى توانم در رابطه با غربيان اظهار كنم، اين است كه غربيان با تمام وجود از هويت انسانى خالى شده، و تبديل به حيواناتى غير از حيوانات صحرا و دريا و هوا شده اند، حيواناتى كه در ميان تمام حيوانات اعم از وحشى و اهلى نمونه ندارند. اين حقيقت را هم ناگفته نگذارم كه از نظر علمى و حاكميت قوانين مربوط به امور مادى، و رعايت نظم و انضباط كارى براى زنده ماندن و شكم چرانى و شهوت رانى بى قيد و شرط در سطح بالايى قرار دارند. شما نمونه مسائل تربيتى و اخلاقى اسلام را در جهت رشد و تكامل انسان، در هيچ مكتبى از مكاتب موجود جهان حتى اديانى كه در ادعاى آسمانى بودن آن را دارند نمى يابند. دراين زمينه به گوشه اى از واقعيات و حقايق اسلامى كه براى شكوفا كردن شخصيت انسان و رسانيدن او به اوج كمال و عظمت است اشاره كرده، باشد كه دل مشتاقان بيش از پيش متوجه اين مدرسه الهى گردد، و اين هديه حق را غنيمت دانسته وجود خود را به آن حقايق بيارايند. معاذ مى گويد از جانب رسول خدا مأمور به برنامه اى در يمن شدم، به وقت وداع مرا نصيحت كرد، و به آراسته شدن به مسائلى دعوت نمود، در قسمتى از آن سفارشات آمده: أُوصيكَ بِتَقْوَى اللّهِ، وَصِدْقِ الْحَديثِ، وَالْوَفاءِ بِالْعَهْدِ، وَاَداءِاْلاَمانَةِ، وَتَرْكِ الْخِيانَةِ، وَحِفْظِ الجار،ورحمة اليتيم،ولين الكلام،وبذل السلام،وحسن العمل،وقصرالامل،ولزوم الايمان،والفقه فى القرآن،وحب الاخرة،والجزع من الحساب،وخفض الجناح، واياك ان تسب حكيماً،اوتكذب صادقاً،اوتطيع آثماً،اوتعصى اماماًعادلا:توراسفارش مى كنم به تقواى الهى يعنى خوددارى ازهمه گناهان،وراستى درگفتار،ووفاى به پيمان،واداى امانت،وترك خيانت،حفظ حقوق همسايه،ومهربانى بايتيم،ونرمى گفتار،وسلام به مردم،ونيكى عمل،وكوتاهى آرزو،وپاى بندى به ايمان،وفهم قرآن،وعشق،به آخرت،ووحشت ازحساب روزقيامت،وفروتنىوخاكسارى ازاين كه حكيمى راناسزاگويى،وراستگويى راتكذيب كنى،وزشت كارى راپيروى نمايى،وازامام عادل سرپيچى كنى بپرهيز. در معارف اسلامى براساس آيات قرآن و روايات انسان تشبيه به درخت شده،كه دانه اوليه و مايه اصلى آن درخت لطف حق،وباغبان وبرزگر آن نبى و امام،ومالك درخت خداوند،وسرزمين آن روح انسان است. براى آن درخت عروقى در هفت مقام،و شاخى در هفت مرحله،و هفت برگ و هفت ميوه،شمرده اند كه از هفت آب و از هفت بر سيراب مى شود، وچون به لقاء حق رسد هفت جايزه نصيب او مى گردد:
1 - عروق: يقين،توكل،رضا،صبر،خوف از مقام حق،رجا،تسليم.
2 ـ شاخه:طهارت،نماز،صدقات،روزه، جهاد، حسن خلق،امر به معروف.
3 ـ برگ:صفا،حمد،ثناءالهى،اخلاص،خضوع،حرمت،وفا.
4 ـ ميوه:انابت، حيا، تجريد،قلب از ماسوى اللّه، تفريد، زهد، محبت - شوق.
5 ـ باران:كفايت، ولايت، هدايت، رعايت، قرب، نعمت، عنايت.
6 ـ ابر:رحمت، كرامت، جود، لطافت، احسان، امتنان، مغفرت.
7 ـ تعهد بر:فقر، مسكنت، زهد، جوع، ذلّت، انكسار، افتقار.
اين امور كه همه و همه در ظرفيت انسان است،وهر مرد و زنى از نظر اسلام لياقت آراسته شدن به آنها را دارند، اگر بخواهد تفسير شود، بدون ترديد كتاب مفصّلى خواهد شد. انسان غربى دچار حجاب هاى سنگينى است كه آن حجاب ها مانع از تابيدن نور حق در وجود آنها شده، حجاب جسم، حجاب شهوات، حجاب غرائز، حجاب مال و منال، حجاب دانش و صنعت، حجاب منيت و غرور، ولى انسان اسلامى با اتصال به اسلام مهاجر از همه حجاب هاست. انسان اسلامى هر حجابى را كه از پيش روح جان برمى دارد، نورى در دلش مى تابد، و آن نور با رفتن هر حجابى هوى تر مى شود،تا جايى كه تمام فضاى جان و دل را فرا مى گيرد، و براى او شرح صدر حاصل مى شود، پس از شرح صدر حقايق براى او كشف مى گردد، و براى او يقين حاصل مى شود، كه هر چه را خداوند و انبيا و امامان به آن دعوت كرده اند نظام اتمّ تشريعى و باعث خير دنيا و آخرت انسان است، و نتيجه اين انشراح پاك شدن دل و جان از لوث صفات ضميمه است، صفاتى كه هر كدامشان مى تواند علت خذلان انسان در دنيا و آخرت گردد. اين ذمائم عبارتند از: شرك، كفر، نفاق، عجب، ريا، غرور، حسد، حرص، طمع، تكبر، كينه، خودبينى، خودپسندى و... وقتى قلب و جان به نور حق روشن شود، نتيجه آن اطاعت از تمام اوامر حق و انبياء و امامان، و اجتناب از محرمات و معاصى و آلودگى ها است. امام على (عليه السلام) در رابطه با اينگونه انسان ها مى فرمايد: قد خلع سرابيل الشهوات، و تخلى من الهموم الا واحداً، انفرد به، فخرج من صفة العمى، و مشاركة اهل الهوى، و صار من مفاتيح ابواب الهدى، و مغاليق ابواب الردى قد ابصر طريقه، و سلك سبيله، و عرف مناره، و قطع غماره، واستمسك من العرى باوثقها و من الجبال بامتنها، فهو من اليقين على مثل ضوء الشمس.(1) جامه شهوات را از وجودش بدر آورد، و از تمام انديشه ها جز انديشه رسيدن به مقامات ملكوتى جالى شد، از گردونه كوردلى در آمد، و از مشاركت در شكل زندگى اهل هوا دورى گزيد، ابواب هدايت را كليد بازگشايى شد، و ابواب ضلالت و گمراهى را قفل بستن شد، راهش را شناخت، مسيرش را پيمود، نشانه هدايت را يافت، سختى ها را پشت سر گذاشت، از دستگيره ها به محكم ترينش چنگ زد، از ريسمان ها به قوى ترينش متصل شد، او در يقين بهحقايق همانند نور آفتاب است. اگر چه من در اين نوشتار قصد نشان دادن گوشه اى از حيات حضرت لقمان حكيم را كه از چهره هاى برجسته مكتب الهى است دارم، ولى بيان و تفسيراين واقعيت را لازم مى بينم كه انسان داراى مايه ها و استعدادهاى شگرفى است كه اگر اين مايه ها در سايه آفتاب هدايت حق قرار بگيرد، از انسان موجودى برتر از تمام موجودات و حتى بالاتر از فرشته مقرب مى سازد، و اگر دور از خورشيد هدايت بماند، گر چه در عمل و صنعت و تمدن و مدنيت پيشرفت چشمگيرى كند از او موجودى پست تر از تمام حيوانات بوجود مى آيد! دليل بر وجود آن مايه ها و استعدادهاى اعجاب انگيز و رشد و كمالش در سايه هدايت حق وجود انسان هاى باعظمتى است كه در گردونه نبوت و امامت و ايمان و عمل صالح ظهور كردند و صفحات تاريخ حيات را به نور خود روشن نموده و به انسانيت و تمدن آبرو دادند.

بر گرفته از کتاب لقمان حکیم استاد حسین انصاریان

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

فرود آمدن حضرت آدم (ع) بر زمین
امام سجاد(علیه السلام) میراث دار قافله عشق و حماسه
آیینه شدند و تابناک افتادند از جعفر رسول ‌زاده
بي احترامي به تربت کربلا
حركت فرهنگي و سياسي امام جواد (علیه السلام)
رعایت حقوق همسایه از نظر قرآن
اهميت امر به معروف و نهى از منكر در جامعه اسلامى
واقعه حرّه و اهل بيت ( عليه‌السّلام )
مقام حضرت عباس (ع)
امام حسین و مظلومیت

بیشترین بازدید این مجموعه

سپردن تعلقات به حق
تاريخچه پيدايش نماز
هفت نمونه‌ از احیای مردگان در کلام قرآن
مال حلال و حرام در قرآن و روايات‏
هشداری حسینی درباره نعمت های الهی
حركت فرهنگي و سياسي امام جواد (علیه السلام)
روزگار حضرت عبدالعظیم (ع)
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^