منابع مقاله: کتاب : عرفان اسلامی جلد ششم نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان
قرآن مجيد مسئله با عظمت سجود را در چند مرحله متذكر شده است:
1- سجود موجودات.
2- سجود اهل طاعت و عبادت.
3- تكبر ابليس از سجود و عاقبت شوم او.
4- تكبر انسان هاى بى معرفت از سجود به حق و عاقبت آن ها.
5- نهى از سجود به غير خدا.
بخواست حضرت حق، تا آنجا كه توفيق او رفيق راه باشد و مانعى در اين مسير دقيق و راه لطيف ايجاد نگردد به بررسى هر پنج قسمت به همان معنايى كه ذكر شد پرداخته مى شود.
1- سجود موجودات
قرآن كريم در آيات متعددى تمام موجودات عالم را در حال سجده بر حضرت حق معرفى مى كند و نظام احسن و اتقن عالم و گردش تمام موجودات را در مدار مخصوص به خود و پخش منافع بى شمار و عظيم را از موجودات عالم، اعم از سماوى و ارضى و بحرى و برى معلول سجود آنان در برابر حضرت رب العزه مى داند.
[أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ] «1».
آيا ندانسته اى كه هر كه در آسمان ها و هر كه در زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و كوه ها و درختان و جنبندگان و بسيارى از مردم براى او سجده مى كنند؟ و بر بسيارى [كه از سجده امتناع دارند] عذاب، لازم و مقرّر شده است و كسى را كه خدا خوار كند، گرامى دارنده اى براى او نيست؛ به يقين خدا هر چه را بخواهد انجام مى دهد.
خداوند عزيز در پايان اين آيه، تمرد از سجود يعنى سرپيچى از اطاعت و عبادت خودش را، سبك انگاشتن حق حساب كرده و سبك انگارى حق، سبك كردن شخصيت انسان به دست خويش است و هر كس به خفت و خوارى و سبكى كه معلول سرپيچى از فرمان خداست گرفتار شود، راهى براى مكرمت و بزرگوارى و شخصيت ندارد.
آرى، عزت و نظم و منفعت دهى و تداوم حيات موجودات غير انسانى عالم، گرچه خالى از اراده اند در پرتو سجده آنان به حضرت دوست است.
و چه زشت و قبيح و بدكردار و بدسيرت و شقى و پست و دنى و بدبخت اند آن دسته اى كه در پايان آيه شريفه مى فرمايد: به خاطر عدم سجده و اطاعتشان عذاب بر آنان حتمى گشته.
بياييد از باب شكر در برابر احسان ها و نعمت هاى او سر ذلت و انقياد در برابر حضرتش به خاك عبادت و مذلت بگذاريم.
و باز در قرآن مجيد درباره سجود موجودات مى فرمايد:
[أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ ءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ* وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِكَةُ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ* يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ ] «2».
آيا به سوى آنچه خدا آفريده ننگريستند كه سايه هاى آنان در حالى كه فروتنانه براى خدا سجده مى كنند، از راست و چپ برمى گردد؟* و آنچه در آسمان ها و زمين از جنبندگان و فرشتگان وجود دارد، فقط براى خدا سجده مى كنند و تكبّر و سركشى نمى ورزند.* از پروردگارشان كه بر فراز آنان است، مى ترسند و آنچه را به آن مأمور مى شوند، انجام مى دهند.
و نيز در قرآن مجيد مى فرمايد:
[وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ ] «3».
كسانى كه در آسمان ها و زمين هستند، از روى ميل و رغبت يا بى ميلى و كراهت و نيز سايه هايشان بامداد و شام گاه براى خدا سجده مى كنند.
[وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ ] «4».
و گياه و درخت همواره [براى او] سجده مى كنند.
2- سجود اهل طاعت و عبادت
آنان كه به وادى با عظمت معرفت قدم گذاشته و از نور بصيرت بهره مند شده اند و در نتيجه به الوهيت حضرت حق و به بندگى و مملوكيت خويش، با تمام وجود به اقرار و اعتراف برخاسته اند، بر خود لازم و حتم مى بينند كه از پى اوامر انبيا و امامان عليهم السلام به عبادت قيام كرده و از حضرت حق اطاعت نمايند و به پيشگاه او سجده به معناى حقيقى برند، يعنى كمال انقياد و خضوع و تذلل را نسبت به عظمت و فرامين او رعايت كنند، قرآن مجيد ياد آنان را گرامى داشته و از وجود مبارك آنان به عنوان بندگان با كرامت حق ياد مى كند و آنان را عباد شايسته و سارع در خيرات مى داند:
[لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ* يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ ] «5».
[همه اهل كتاب ] يكسان نيستند، از اهل كتاب گروهى درستكار [و رعايت كننده حقّ خدا و مردم ] هستند، آيات خدا را در ساعاتى از شب مى خوانند و [به پيشگاه حق از روى تواضع و فروتنى ] سجده مى كنند.* [در سايه قرآن و نبوّت پيامبر] به خدا و روز قيامت ايمان مى آورند و به كار شايسته و پسنديده فرمان مى دهند و از كار ناپسند و زشت بازمى دارند و در كارهاى خير مى شتابند و اينان از شايستگانند.
از اين دو آيه استفاده مى شود كه گروهى از اهل كتاب مانند دوستان و هم كيشان خود پافشارى بر باطل نكرده، بلكه تسليم پيامبر صلى الله عليه و آله و قرآن شدند و به راه راست و صراط الهى آمدند.
در قرآن مجيد درباره بندگان واقعى خود مى فرمايد:
[سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ] «6».
نشانه آنان در چهره شان از اثر سجود پيداست.
و نيز در قرآن مجيد درباره عباد مورد رضايت خود مى فرمايد:
[أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ ] «7».
[آيا چنين انسان كفران كننده اى بهتر است ] يا كسى كه در ساعات شب به سجده و قيام و عبادتى خالصانه مشغول است، از آخرت مى ترسد و به رحمت پروردگارش اميد دارد؟
و نيز در نشانه هاى عباد واقعى مى فرمايد:
[وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً] «8».
و آنان كه شب را براى پروردگارشان با سجده و قيام به صبح مى رسانند.
و باز در قرآن مجيد مى فرمايد:
[إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً] «9».
همانا كسانى كه پيش از [نزول ] آن معرفت و دانش يافته اند، زمانى كه بر آنان مى خوانند، سجده كنان به رو در مى افتند.
و در آيه اى ديگر مى فرمايد:
[إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا] «10».
هنگامى كه آيات [خداىِ ] رحمان بر آنان خوانده مى شد، سجده كنان و گريان به رو مى افتادند.
آرى، لذتى كه اينان از معرفت به حق و عظمت او و از معرفت به خود و كوچكى خويش مى يابند و از پى مستى اين لذت، كمال تواضع و خضوع و نهايت تذلل و سجده در پيشگاه او برند، براى غير اينان قابل وصف و درك نيست.
خصوصيت علمى و عملى سجده
و نيز در قرآن مجيد، سجده و بعضى از حقايق عالى الهى را از نشانه هاى بندگان حقيقى خود دانسته مى فرمايد:
[إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ* تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ ] «11».
فقط كسانى به آيات ما ايمان مى آورند كه وقتى به وسيله آن آيات به آنان تذكر داده شود، سجده كنان به رو در مى افتند و همراه با سپاس، پروردگارشان را از هر عيب و نقصى تنزيه مى كنند در حالى كه [از سجده و سپاس و تنزيه ] تكبّر و سركشى نمى ورزند؛* [ملازم بستر استراحت و خواب نيستند، بلكه ] پهلوهايشان از خوابگاه هايشان دور مى شود در حالى كه همواره پروردگارشان را به علت بيم [از عذاب ] و اميد [به رحمت و پاداش ] مى خوانند و از آنچه آنان را روزى داده ايم، انفاق مى كنند.
فيلسوف بزرگ اسلامى مرحوم صدر المتألهين شيرازى در توضيح اين دو آيه مى فرمايد:
در اين دو آيه سه خصوصيت علمى قلبى و سه خصوصيت عملى جسمى براى مؤمن ذكر شده، تا در پرتو اين شش برنامه روشن شود كه كلمه شهادت بدون معرفت برهانى يا كشفى موجب آزادى از شقاوت ذاتى علمى نيست و به عبارت ديگر علم تنها كه محصول يادگرفتن يك سلسله الفاظ است بدون تعمق برهانى يا كشفى در مفهوم و حقيقت آن علت نجات نيست و مجرد اعمال بدنى بدون تهذيب و تزكيه باطن موجب نجات از عذاب اليم نيست.
اما سه صفت علمى قلبى كه صاحبش به حقيقت آن رسيده عبارت است از:
1- ذكر خدا.
2- تسبيح و حمد به حقيقت.
3- آزادى از تكبر و در برابر حق.
اما سه صفت و سه خصوصيت عملى جسمى عبارت است از:
1- بيرون آمدن از رختخواب به وقت نيمه شب جهت عبادت.
2- دعا در دل تاريك شب.
3- انفاق از آنچه روزى شده در راه خدا.
اما شرح هر يك از اين سه خصوصيت علمى قلبى و عملى جسمى.
1- ذكر حقيقى باعث سجده واقعى است، به اين صورت كه عبد با درك معارف الهيه و فايده گرفتن از حقايق ايمانيه و موعظه شدن به تقوا و زهد حقيقى، داراى حالت تذكر دائم مى گردد و به طور مرتب نور مواعظ و امثال در دلش تجلى مى كند و در حقيقت عقل و روح او با معارف وحدت پيدا مى كند، در اين حال از مواعظ و نصايح و قرآن و تقوا فايده ها گرفته و به اين نتيجه مى رسد كه ظاهر دنيا بى ارزش و راه فقط راه خدا و صراط مستقيم است و در اين نقطه اى است كه بر اثر برخورد قلب صافش به معارف و فطرت پاكش به حقايق، با تمام هستى در برابر حضرت دوست به سجده افتاده و سر تواضع و انقياد و ذلت بر خاك پيشگاه ربوبى مى سايد و از نقشه حيوانيت، با كمك اين سجود به مقام انسانيت سفر مى كند.
و اين نتيجه دل دادن به معارف الهيه و حقايق ربانيه است و براى لقلقه زبان و علم بدون برهان و مكاشفه اين همه اثر نيست، اين مراتب از آثار و خواص علم عارفان باللّه و آيات خداست و اين علم اساس دين و ريشه بقيه حسنات و نيكى هاست.
2- پس از تجلى اين علم و آراسته شدن عبد به معرفت برهانى يا كشفى، در مقام تسبيح و تقديس و تحميد حضرت حق برخواهد آمد، چرا كه از طريق اين معرفت به اين حقيقت مى رسد كه وجود اقدس حق منزه از هر عيب و نقص و داراى كمال بى نهايت در بى نهايت است، پس فقط ذات او استحقاق تسبيح و تحميد دارد.
اين تسبيح و حمد در حقيقت عبارت از تنها نمودن ذات از اوصاف مادى و اتصاف به صفات ملائكة اللّه و تشبه و تخلق به اخلاق اللّه است و به حقيقت اين است تسبيح و حمد مؤمنان، چنانچه بزرگان از علم و عرفان اشاره فرموده اند.
آرى، كثرت تمرين تسبيح و حمد بر اساس معرفت و رسوخ در اتصاف به صفت كمال، آدمى را حقيقت آن تسبيح و جنس آن صفت مى كند.
آيا نديدى كثرت آتش گيرى آهن در مجاورت آتش او را به صورت يك پارچه شعله و آتش در مى آورد، پس تعجب ندارد كه مؤمن بر اثر معرفت و تسبيح و تحميد حق موجودى خالص از عوارض ظاهر دنيا شود و همانند ملائكه مقرب كه شأنى جز تسبيح و تقديس ندارند مسبح و حامد گردد!
آرى، مؤمن از بركت تداوم معرفت و ذكر و تسبيح و حمد حق، تبديل به يك موجود خالص الهى مى شود كه از وجود مقدس او جز انقياد و تسليم و سجده واقعى در پيشگاه با عظمت حضرت حق بروز نكند.
و اين اخلاق عرفا و حكماست كه حقايق را از زوايد و مشخصات خالص كنند و به تنقيح مقاصد از فضول و زوايد اقدام نمايند و بين ذاتى و عرضى را در هر باب جداسازى كنند.
چگونه با ذكر و معرفت و تسبيح و حمد اين عمل را نسبت به خود روا ندارند و خويشتن را از عوارض غير الهى و از فضول دنيا و زوايد مادى خالص ننمايند؟
اينان بر اثر كثرت برنامه تجريد و توحيد به مرتبه تجرد از خلائق مى رسند، تا جايى كه حقيقت را با نور بصيرت مى بينند و آنجاست كه با تمام هستى مسبح و منزه و حمدگو مى كردند.
الهى واقعى و متصفان به حقايق و معارف زبانيه اينانند، به قول عارف زنده دل، الهى قمشه اى:
گر پسندى غير او يارى الهى نيستى |
ور كشى جز عشق او بارى الهى نيستى |
|
غير آن زيباى مطلق غير آن معشوق كل |
گر ببازى دل به ديارى الهى نيستى |
|
چون نشينى طرف گلزارى به ياد گلرخى |
خاطرت گر رنجد از خارى الهى نيستى |
|
گر به گنجى دهى آن اشكى كه از شوقش شبى |
ريزى از چشم گهربارى الهى نيستى |
|
سينه اى بى كينه گر دارى تو از اهل دلى |
ور دلى از خود بيازارى الهى نيستى |
|
چون خليل عشقى اندر آتش نمروديان |
آتشت گر نيست گلزارى الهى نيستى |
|
زآتش نمرود كسى ترسد خليل پاك جان |
نورى ار بگريزى از نارى الهى نيستى |
|
3- محصول معرفت برهانى و كشفى اينان و تسبيح و حمدشان خلاصى از تكبر در برابر حق و شؤون حق است.
اينان در برابر خلق هم به صفات نفس و ظهور انانيت تكبر نمى كنند، چرا كه وقتى انسان در مقام فناى ذات و صفت نسبت به مولا باشد و غرق در شهود حضرت رب و صفات او، چگونه تكبر كند، در برابر چشم دل اينان وجود، منحصر به حق و صفات و افعال اوست، پس بر كه تكبر كنند، در حقيقت با اين معرفت و تسبيح و حمد بر مقام نيستى رسيده اند و آن كسى كه به نيستى رسيده و هر چه غير حق را نيست مى داند، در برابر كه تكبر نمايد؟!
اين بزرگواران در اخلاق خود آنقدر متواضع اند كه در ميان هر جمعيت يا در هر شهرى كه زندگى مى كنند، خود را از همه بدتر و از مقام انسانيت دورتر مى دانند.
4- تجافى از مضاجع در ظاهر، خالى گذاشتن رختخواب از بدن و رها كردن خواب براى نماز شب است، چرا كه مردم مؤمن و اهل معرفت داراى تهجد شبانه و قائم به صلاة در تاريكى شبند.
و در باطن آزاد كردن ارواح است، به حسب قواى عمليه از تاريكى هاى ماديت و شواغل جسمى پست و قيام از رختخواب بدن و خروج از عالم اجسام به قطع تعلقات غير الهى و محو آثار غير ربانى است، يا خروج از عالم امكان به محو صفات امكانى و منور شدن به نور الهى و فيض ربوبى است.
معاذ بن جبل مى گويد:
در غزوه تبوك خدمت رسول اللّه صلى الله عليه و آله بوديم، گرماى سختى بود، در حدى كه مردم از هم جدا شده بودند، من از همه به پيامبر نزديك تر بودم، نزديك تر شدم و گفتم: يا رسول اللّه! عملى به من بياموز كه داخل بهشت شوم و از آتش دوزخ دور گردم، فرمود: مسئله بزرگى پرسيدى، ولى آسان است در صورتى كه خداوند بر بنده اش آسان كند، آن گاه فرمود: خدا را عبادت كن و به او شرك نورز، نماز واجب را ادا كن و زكات مفروضه را بپرداز و روزه ماه رمضان را بگير.
آن گاه فرمود: تو را به درهاى بهشت آگاهى دهم؟ عرضه داشتم: آرى، فرمود:
روزه سپر است، صدقه كفاره عطا است و برخاستن مرد در دل تاريك شب جهت كسب رضايت حق، سپس آيه شريفه [تَتَجافى جُنُوبُهُمْ ] «12» را قرائت كرد «13».
5- و اما دعاى آنان توجه قلب ايشان است به توحيد حقيقى يعنى ليس فى الدار غيره ديّار و نظر به مقام عنديّت است و عبادت و دعاى آنان به مقتضاى خوف از سخط ربّ و بُعد از جناب دوست و طمع به عنايت و لطف و محبت و اجر و ثواب اوست.
6- و اما انفاق آنان مربوط به تمام نعمت هايى است كه حضرت رب العزه در اختيار آنان گذاشته از مال، علم، آبرو، قدرت، شخصيت.
3- تكبر ابليس از سجود در بيان قرآن
داستان تكبر ابليس از سجده بر آدم- كه امر حضرت حق به تمام ملائكه بود و در حقيقت انجام آن مأموريت، انجام خواسته امر بود و واقعيت آن سجده به فرموده حضرت صادق عليه السلام بر خدا بود «14»- در ده سوره قرآن ذكر شده:
بقره، نساء، اعراف، حجر، اسراء، كهف، طه، فصلت، فرقان، ص.
سوره اسراء
مفصل اين مسئله در سوره مباركه اسراء در آيات كريمه زير آمده:
[وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً* قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا* قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً* وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً* إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفى بِرَبِّكَ وَكِيلًا] «15».
و [ياد كن ] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد. پس همه سجده كردند مگر ابليس كه گفت: آيا براى كسى كه او را از گِل آفريدى، سجده كنم؟!* [سپس ] گفت: مرا خبر ده اين كسى كه او را بر من برترى دادى [سببش چه بود؟] اگر تا قيامت مهلتم بخشى، بى ترديد فرزندانش را جز اندكى لجام مى زنم [و به دنبال خود به عرصه هلاكت و نابودى مى كشم.]*
خدا فرمود: برو كه از آنان هر كس تو را پيروى كند، قطعاً دوزخ كيفرتان خواهد بود، كيفرى سخت و كامل.* از آنان هر كه را توانستى با آوازت [به سوى باطل ] برانگيز و [براى راندنشان به سوى طغيان و گناه ] با سواره ها و پياده هايت بر آنان بانگ زن و با آنان [از راه سوق دادنشان به حرام ] در اموال و [از طريق وسوسه كردنشان به زنا] در اولاد شريك شو و به آنان وعده [دروغ ] بده [كه از قيامت، حسابرسى، بهشت و دوزخ خبرى نيست ] و شيطان آنان را جز از روى باطل و دروغ وعده نمى دهد.* [ولى آگاه باش كه ] يقيناً تو را بر بندگانم هيچ تسلّطى نيست و كافى است كه پروردگارت نگهبان و كارساز [آنان ] باشد.
نتيجه اين آيات به شرح زير است:
1- سر تافتن ابليس از سجده بر آدم كه امر حضرت حق بود.
2- عجب و خودبينى شيطان نسبت به آدم كه حق او نبود.
3- اسائه ادب و جرأت و جسارت نسبت به حق درباره بنى آدم و مجادله با پروردگار.
4- بيرون شدن او از پيشگاه رحمت به خاطر اعراض از سجود.
5- حتميت به جهنم رفتن او و تمام پيروانش.
6- سرسختى او براى فريب انسان با تمام قوايش از طريق مال و اولاد و وعده هاى دروغ و فريبنده و غرورآور.
7- عدم توانايى او در حكومت بر بنى آدم و اين كه همه قدرت او فقط در وعده و نيرنگ و آرايش مال و اولاد است و اين كه خداوند بزرگ با قدرت نبوت، امامت، قرآن، عقل، فطرت، وجدان، توبه، انسان را مجهز فرموده و در قيامت نسبت به فريب خوردن از شيطان عذر موجهى در پيشگاه مقدس حضرت رب الارباب ندارند!!
سوره اعراف
و در سوره مباركه اعراف مى خوانيم:
[وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ* قالَ ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ* قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ* قالَ أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ* قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ* قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ* ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ* قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ ] «16».
و شما را آفريديم، سپس شما را صورت گرى كرديم، آن گاه به فرشتگان گفتيم:
بر آدم سجده كنيد؛ بى درنگ همه سجده كردند، جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود.* خدا فرمود: هنگامى كه تو را امر كردم، چه چيز تو را مانع شد كه سجده نكردى؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش پديد آورده اى و او را از گِل آفريدى.* خدا فرمود: از اين جايگاه و منزلتت [كه عرصه فروتنى و فرمانبردارى است ] فرود آى؛ زيرا تو را نرسد كه در اين جايگاه بلند، بزرگ منشى كنى پس بيرون شو كه قطعاً از خوارشدگانى.* گفت: مرا تا روزى كه [مردگان ] برانگيخته شوند، مهلت ده.* خدا فرمود: البته تو از مهلت يافتگانى.* گفت: به سبب اين كه مرا به بيراهه و گمراهى انداختى، يقيناً بر سر راه راست تو [كه رهروانش را به سعادت ابدى مى رساند] در كمين آنان خواهم نشست.* سپس از پيش رو و پشت سر و از طرف راست و از جانب چپشان بر آنان مى تازم و [تا جايى آنان را دچار وسوسه و اغواگرى مى كنم كه ] بيشترشان را سپاس گزار نخواهى يافت.* خدا فرمود: از اين جايگاه و منزلتت نكوهيده و مطرود بيرون شو كه قطعاً هر كه از آنان از تو پيروى كند، بى ترديد جهنم را از همه شما لبريز خواهم كرد.
نتايجى كه از اين آيات به دست مى آيد:
1- آفرينش انسان از نظر قواى ظاهرى و باطنى كامل است، بنابراين با اين قدرت كامل محكوم ضد خدا نيست، مگر خودش بخواهد محكوم باشد.
2- به خاطر كمالش به ملائكه امر به سجده و خضوع شد، ملائكه همه فرمان حق را اطاعت كردند، ولى ابليس از حكم خدا به خاطر كبر و عجب خوددارى كرد.
3- عجب و كبر ابليس علت محروميت او از دربار رحمت حضرت رب الارباب شد.
4- به خاطر مزد عبادات گذشته اش تا قيامت از خدا مهلت گرفت، تا از طول اين زمان جهت گمراهى فرزندان آدم استفاده كند.
5- مذهب فاسد و خطرناك جبر را پايه گذارى كرد، به اين صورت كه فرود آمدنش را از عزت و شخصيت به حضرت حق نسبت داد، در حاليكه خداوند بزرگ جز عزت موجودات چيزى نخواسته و از گمراهى و بدبختى آنان متنفر است.
6- تهديد كرد كه تمام قواى بنى آدم، اعم از عقل، فطرت، وجدان، علم، شهوت، مشاعر، غرايز و احساسات آنان را به راه باطل مى كشم و اين گونه آيات هشدارى از جانب حضرت دوست به انسان است كه با كمال دقت و با تكيه بر قواعد الهى و ايمان به خدا و روز جزا، از خويشتن در برابر اين دشمن خطرناك محافظت كند.
7- ابليس در حاليكه در معرض مذمّت و شماتت و خوارى و سرافكندگى قرار گرفت از پيشگاه رحمت رانده شد.
8- به او وعده حتمى داده شد كه خود و پيروانش به خاطر سرپيچى از فرمان خدا اهل جهنم خواهند بود.
سوره ص
و در سوره مباركه ص اين داستان شگفت انگيز را با عنوان هاى شديدتر مى خوانيم:
[إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ* فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ* فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ* إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ* قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ* قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ* قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ* وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى يَوْمِ الدِّينِ* قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ* قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ* إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ* قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ* قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ* لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ ] «17».
[ياد كن ] هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من بشرى از گل خواهم آفريد.* پس زمانى كه اندامش را درست و نيكو نمودم و از روح خود در او دميدم، براى او سجده كنيد.* پس فرشتگان همه با هم سجده كردند؛* مگر ابليس كه تكبّر ورزيد و از كافران شد.* [خدا] فرمود: اى ابليس! تو را چه چيزى از سجده كردن بر آنچه كه با دستان قدرت خود آفريدم، بازداشت؟
آيا تكبّر كردى يا از بلند مرتبه گانى؟* گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفريدى و او را از گل ساختى.* خدا] گفت: از آن [جايگاه ] بيرون رو كه بى ترديد تو رانده شده اى؛* و حتماً لعنت من تا روز قيامت بر تو باد.* گفت:
پروردگارا! مرا تا روزى كه مردم برانگيخته مى شوند، مهلت ده.* خدا] گفت: تو از مهلت يافتگانى،* تا زمانى معين و معلوم.* گفت: به عزتت سوگند همه آنان را گمراه مى كنم،* مگر بندگان خالص شده ات را* [خدا] گفت: سوگند به حق و فقط حق را مى گويم* كه بى ترديد دوزخ را از تو و آنان كه از تو پيروى كنند، از همگى پر خواهم كرد.
آيات بالا ما را به اين مسائل آگاه مى كند:
1- عظمت و شخصيت آدم به خاطر نفخه الهى در اوست، كه از آن تعبير به روح الهى شده و همان روح است كه علت قرار گرفتن عقل و فطرت و قواى انسانى در انسان شد و آدمى به مقام علم الاسمايى و خلافة اللهى مشرف گشت.
2- اين عظمت و شخصيت اقتضا كرد كه ملائكه به امر حضرت رب العزه در برابر او سر تواضع و سجده فرود آرند.
3- اين عظمت و كرامت، سبب حسد ابليس به آدم و ظهور غرور و سر پيچى از فرمان حضرت حق شد.
4- عدم سجده او باعث رجم و طرد او از پيشگاه عزت ربوبى گرديد.
5- عدم سجده او باعث گرفتار شدنش به لعنت و سخط حق گشت.
6- تكبرش باعث ادامه نافرمانيش شد تا جائيكه قسم خورد و تهديد كرد تا روز قيامت، دست از گمراه كردن انسان برندارد!
7- با تمام شدت به او خطاب شد كه جهنم را از تو و پيروانت پر خواهم كرد.
عاقبت شوم ابليس
در هر صورت سر باز زدن ابليس از سجده باعث رجم و طرد او از پيشگاه حق و دچار شدنش به لعنت در دنيا و آخرت و به طور حتم جهنمى شدن او در قيامت گشت و صفت پليد كبر، به او اجازه توبه و بازگشت نداد و با علم به اين مسئله كه دورماندن از عنايت حق باعث عذاب آخرت و خزى دنياست، به علو و كبرش ادامه داد و با پى گرفتن گمراهى انسان دقيقه به دقيقه بر بار سنگين گناه و معصيت و طغيانش مى افزايد.
راستى چه درس ها و عبرت ها و پندها و موعظه ها كه در اين آيات براى تمام انسان ها جلوه گر است!
خدا كند ما را ديده بصيرت و گوش شنوا باشد، تا با ديدن اين آيات در قرآن مجيد با ديده عقل و قلب و شنيدن امثال و عبرت هاى قرآنى بخود آئيم و از صفات و اخلاق اين دشمن آشتى ناپذير، خود و اهل و عيال و اطرافيان خويش را پاك نگاه داريم.
خدا كند، فرامين حضرت حق را در قرآن با جان و دل قبول كرده و بر اين ديو رجيم و موجود پليد و لعين تا لحظه خروج از دنيا كفر ورزيم و در راه ايمان و عشق به خدا سير خود را ادامه دهيم و از غفلت و سهو و جهل و نادانى پرهيز كرده و دل، را به نور حق منور داشته و عقل و جان و نفس و دل، از دسترس شيطان دور نگاه داريم كه اگر مراقب و محاسب و مواظب و بيدار نباشيم، تمام هستى ما به وسيله اين دشمن غارتگر به غارت خواهد رفت.
تا كى اى مست خواب غفلت و جهل |
گوش سوى مقلد نا اهل |
|
تا به مقصد در اين طريق تو را |
كى رساند دليل نابينا |
|
لحظه اى درگذر از اين پس و پيش |
لمحه اى در نگر به عالم خويش |
|
چند مانى تو اين چنين خفته |
همره از راه منزلى رفته |
|
به طلب در جهان چه مى پويى |
چو تو گم گشته اى چه مى جويى |
|
ديده بگشاى اى كه در خوابى |
خويشتن را طلب مگر يابى |
|
هشدار قرآن پيرامون شيطان
قرآن مجيد شيطان و جنود او را دشمن آشتى ناپذير انسان دانسته و او را منبع هر شرى معرفى نموده و وى را مانع وصول انسان به رشد و كمال و لقاى حضرت او مى داند و به طور مرتب آدمى را از خطرات و جنايات و خرابكارى هاى او برحذر داشته و هشدار مى دهد كه هدف اين موجود پست و پليد، اين است كه شما را از رفتن به بهشت منع كرده و به عذاب الهى بكشاند.
از همان زمانيكه آدم و حوا به فضل حضرت حق به بهشت مذكور در قرآن رفتند، خداوند عزيز به آنان هشدار داد كه شيطان، دشمن حتمى شماست و تمام هدف وى بيرون راندن شما از بهشت است، به آيه اى از آيات كتاب الهى توجه كنيد:
[فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى ] «18».
پس گفتيم: اى آدم! مسلماً اين [ابليس ] دشمنى است براى تو و همسرت، پس شما را از بهشت بيرون نكند كه در مشقت و رنج افتى.
به آدم گفتيم، اى آدم! به حقيقت بدان كه اين شيطان با تو و جفت تو دشمن است و هشيار باش كه مبادا شما را از بهشت بيرون آرد كه از آن پس به ناراحتى و بدبختى دچار مى شويد.
و در جاى ديگر به تمام فرزندان آدم هشدار مى دهد كه همان بلايى كه سر پدر و مادر شما آورد قصد حتمى دارد بر سر شما هم بياورد، در اين آيه دقت كنيد:
[يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ ] «19».
اى فرزندان آدم! شيطان، شما را نفريبد چنان كه پدر و مادرتان را [با فريبكاريش ] از بهشت بيرون كرد، لباسشان را از اندامشان بر مى كشيد تا شرمگاهشان را به آنان بنماياند، او و دار و دسته اش شما را از آنجا كه شما آنان را نمى بينيد مى بينند، ما شياطين را سرپرست و ياران كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند.
لغت شيطان اسم جنس است و ابليس و جنود و هر مانعى در راه خدا، از مصاديق آن است.
شما هر موجود ذى شر و هر جن و انسى كه با وسوسه يا با خناسى خود، يا با آرايش ظاهر دنيا بخواهد شما را از حضرت حق جدا كند شيطان و دشمن حقيقى خود بدانيد.
وسايل شيطان براى فريب انسان
شيطان براى فريب انسان داراى اعوان و انصارى است كه اعوان و انصارش اعم از جماد و حيوان و انسان است.
او از هر طريقى كه بتواند به فريب انسان اقدام كرده و آدمى را به ظواهر زندگى مغرور نموده و از راه خداى بزرگ باز مى دارد.
پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
شيطان پس از هبوط از مقام عزت و نورانيت براى فريب انسان متوسل به وسائلى شد از جمله:
1- حمام هاى عمومى «كنايه از اين كه گاهى افراد آنجا را براى معصيت انتخاب مى كنند».
2- محل كسب و كار «جهت پر كردن جيب مردم از حرام».
3- طعامى كه بر آن نام خدا برده نشده.
4- كليه مسكرات.
5- موسيقى.
6- اشعار بيهوده و باطل از قبيل تصنيف هاى مجالس لهو.
7- كتب ضلال.
8- دروغ گويى.
9- سحر و شعبده و جادو و ساحران.
10- خطرناك ترين دام او زنان طناز و عشوه گرند كه هر قدرتمندى را كه در برابر شهوت ضعيف است به زانو درآورد «20».
قرآن مجيد درباره اقوامى كه هلاك شدند مى فرمايد:
[وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ كانُوا مُسْتَبْصِرِينَ ] «12».
و شيطان عمل هاى [زشت ] آنان را برايشان آراست، در نتيجه آنان را از راه [خدا] باز داشت در حالى كه [براى تشخيص حق از باطل ] بصيرت داشتند.
بياييد به هشدارهاى حضرت حق كه محب و عاشق و دوستدار واقعى ماست توجه كنيم، بياييد سخن خداى خود را باور كنيم، بياييد به دلسوزى هاى حضرت او ارج نهيم، فريب دشمنان خدا را نخورده و از صراط مستقيم حضرت اللّه منحرف نشويم، مدت عمر كوتاه و مرگ هم چون سايه به دنبال ماست، سعى كنيم در تمام لحظات بيدار باشيم، تا بيدار بميريم، اگر در غفلت بسر بريم، ممكن است به طور ناگهانى و بى خبر مرگ ما فرا رسد و دست ما از همه برنامه هاى حق كوتاه باشد!
وقت كوچ است الرحيل اى دل از اين جاى خراب |
تا زحضرت سوى جانت ارجعى آيد خطاب |
|
بال و پر ده مرغ جان را تا ميان اين قفس |
بر دلت پيدا شود در يك نفس صد فتح باب |
|
عقل را و نقل را هم چون ترازو راست دار |
جهد كن تا در ميان نه سيخ سوزد نه كباب |
|
چون زعقل و نقل ذوق عشق حاصل شد تو را |
از دل پر عشق خود آتش زن اندر نان و آب |
|
گر چه عالم مى نمايد ديگران را آب خضر |
تو چنان گردى كه گردد پيش تو هم چون سراب |
|
گر چنان گردى جدا از خود كه بايد شد جدا |
ذره اى گردد به پيش نور جانت آفتاب |
|
گر صواب كار خواهى اندرين وادى صعب |
از خطاى نفس خود تا چند بينى اضطراب |
|
آخر اى شهوت پرست بى خبر گر عاقلى |
يك دمى لذت كجا ارزد به صد ساله عذاب «22» |
|
4- تكبر انسان هاى بى معرفت از سجده
قرآن مجيد، انسان هايى كه از طاعت و عبادت و انقياد و تسليم و سجود در برابر حضرت حق روى گردانند دنباله رو شيطان و مطيع ابليس دانسته و براى آنان عاقبتى جز خزى دنيا و عذاب آخرت نمى داند.
قرآن مجيد انسان را موجودى برتر مى داند و برترى او را از بركت فطرت و عقل مى داند.
قرآن مجيد انبيا را براى هدايت بشر مبعوث كرده و بهشت را جايگاه انسان مى داند.
قرآن مجيد در برابر اين همه وسايل هدايت، از انسان سخت انتقاد مى كند كه چرا متوسل به وسايل هدايت نمى شود و در برابر حق واضح و روشن چرا تسليم نشده و اطاعت نمى كند و سجده بر خداوند و عبادت او را بر خود روا نمى دارد؟!
قرآن مجيد درباره متكبران از سجود مى فرمايد:
[فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ* وَ إِذا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ* بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ* وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ* فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ ] «23».
پس اينان را چه مى شود كه ايمان نمى آورند؟!* و هرگاه قرآن را بر آنان خوانند، خاضع و تسليم نمى شوند؟!* بلكه كافران همواره انكار هم مى كنند!
* و خدا به آنچه [از انكار، كفر، نفاق، حسد و...] در دل خود جمع مى كنند، داناتر است.* پس آنان را به عذابى دردناك بشارت ده.
آرى، اگر انسان در دنيا تا وقت مرگ به طاعت و عبادت و به ركوع و سجود بپردازد ملكه او گشته و با همان حال در قيامت محشور شود و اگر به كبر و نافرمانى مشغول باشد تا بميرد و كبر و تكبر از حق، ملكه او گردد با همان حال وارد محشر شده و به عذاب اليم دچار مى شود!
5- نهى از سجود به غير خدا
در زندگى انسان دو مسئله مهم مطرح است كه پايه هاى سعادت يا شقاوت را تشكيل مى دهند:
1- بهره دهى
2- بهره برى
انسان بر اثر پيروى از فرامين حضرت رب العالمين كه به وسيله پيامبران بزرگ و انبياى الهى و امامان عليهم السلام اعلام شده و با صحيح بكار گرفتن عقل و فطرت و تمام نعمت هايى كه به انسان عطا شده، مى تواند كمال منفعت را در اين عالم كسب كرده و در آخرت از آن منفعت ها لذت ابدى ببرد، ولى در صورت تسليم شدن به غير خدا و عبادت شيطان و تواضع و خضوع و انقياد در برابر غير اللّه و در يك كلمه به فرموده قرآن مجيد در صورت سجده به غير خدا تبديل به يك موجود بهره دهى خواهد شد كه تمام منافع وجودى او را ديگران به نفع شكم و شهوت خود برده و در پايان كار جز دستى خالى و بدنى عريان و پرونده اى سياه و بارى از گناهان هم چون كوه ها چيز ديگرى براى او نخواهد ماند.
عمله هاى فرعون و نمرود و شداد و نرون و هيتلر و آتيلاها، در هر لباسى و عمله هاى طاغوت هاى زمان در انواع لباس ها، وزارت، وكالت، مقامات نظامى، اقتصادى و... از همين قبيل هستند، اينان با روح انقيادى كه از شياطين بزرگ به صورت دولت هاى ظالم و طاغوتى جلوه گرند، تمام منافع وجودى خود، اعم از منافع فطرى، عقلى، عاطفى، انسانى، علم و قدرت را در اختيار دستگاه بهره كشى ستمگران گذاشته و آنان با قدرت ايشان در سطح كره زمين به هر جنايت و خيانتى مشغول و روز و شب با ظلم بى حد و ستم بى پايان خود، بلايى نيست كه بر سر ملت هاى مظلوم و اموال و نواميس آنان در نياورند!
امروز نزديك به پانصد سال است از عمر استثمار غرب مى گذرد و نزديك به هزاران سال است از عمر استعمار بعضى قدرت هاى شرقى و دولت هاى ستمگر نسبت به ملت هايشان مى گذرد، در طول اين مدت ستمگران و زورگويان خائن و جنايت پيشگان حرفه اى به وسيله قدرت همين سجده كنندگان بر خويش و منقادان و مطيعان و متملقان و چاپلوسان، بر سر اين انسان هاى مظلوم چه بلاها آورده اند.
اين كه قرآن و آيين پاك الهى در هر زمان، پافشارى بر سجده به خدا و عدم سجده بر ديگران و بر غير خدا اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان دارد، به خاطر اين است كه انسان تبديل به حيوان باركشى براى اهل ستم نگردد و به وسيله قدرت او بر ديگران و بر مظلومان ظلم نرود.
اينان كه وجودشان جز بهره دهى براى زورگويان چيزى ندارد، بفرموده قرآن در شب و روز برزخ دچار آتش غضب حق و در قيامت گرفتار عذاب شديدند:
[النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ* وَ إِذْ يَتَحاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِنَ النَّارِ* قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبادِ] «24».
[عذابشان ] آتش است كه صبح و شام بر آن عرضه مى شوند و روزى كه قيامت برپا شود [ندا رسد:] فرعونيان را در سخت ترين عذاب در آوريد.* و [ياد كن ] هنگامى را كه در آتش با يكديگر نزاع و كشمكش مى كنند، پس ضعيفان به مستكبران مى گويند: ما [در دنيا] پيرو شما بوديم، آيا مى توانيد بخشى از اين آتش را از ما دفع كنيد؟* مستكبران مى گويند: هم اكنون همه ما در آتش هستيم، بى ترديد خدا [به عدالت و انصاف ] ميان بندگان داورى كرده است.
خداوند مهربان به مصلحت بندگان و براى نجات ايشان از عذاب فردا و براى رهايى از بردگى نسبت به غير كه جز بهره دهى به نفع ظلم سودى ندارد، در قرآن مجيد انسان را از پرستش غير خود و سجده بر هر شيئى و هر كسى نهى اكيد فرموده كه سجده بر غير جز نكبت و خزى در دنيا و عذاب شديد در آخرت سودى ندارد!
[وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ ] «25».
از نشانه هاى [ربوبيت و قدرت ] او شب و روز و خورشيد و ماه است؛ نه براى خورشيد سجده كنيد و نه براى ماه، براى خدايى كه آنان را آفريد، سجده كنيد، اگر مى خواهيد فقط او را بپرستيد.
و در جاى ديگر درباره عبادت غلط و بى ثمر آنان كه تواضع به غير و اطاعت از بيگانه است، مى گويد:
[وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِيراً] «26».
و به جاى خدا چيزهايى مى پرستند كه نه سودشان مى دهد ونه زيانشان مى رساند و كافر همواره بر ضد پروردگارش پشتيبان و يار [شيطان ] است.
و نيز مى فرمايد:
[وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً] «27».
و هنگامى كه به آنان گويند: براى رحمان سجده كنيد، مى گويند: رحمان چيست؟! آيا براى چيزى كه تو فرمان مى دهى، سجده كنيم؟ و [دعوت تو] بر رميدگى و نفرتشان مى افزايد.
سجده قوم سبأ
در قرآن مجيد آمده كه:
وقتى هدهد از مملكت سبا به بارگاه سليمان بازگشت از قومى خبر داد كه به خورشيد سجده مى كردند و از اين راه مسخر شيطان پليد بودند و به خاطر سجده بر غير خدا به راه بدبختى و پستى مى رفتند.
[وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ* أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْ ءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ ] «28».
او و قومش را يافتم كه به جاى خدا براى خورشيد سجده مى كنند و شيطان، اعمال [زشتشان ] را براى آنان آراسته و در نتيجه آنان را از راه [حق ] بازداشته است به اين سبب هدايت نمى يابند،* [و شيطان آنان را اين گونه فريب داده ] تا براى خدا سجده نكنند، همان كه نهان در آسمان ها و زمين را بيرون مى آورد و آنچه را پنهان مى داريد و آنچه را آشكار مى كنيد، مى داند.
ضرر و ضربه هاى پرستش غير خدا، هر چه كه باشد براى حسابگران عالم قابل ارزيابى نيست.
خداوند مهربان به ما توفيق نجات از شرك خفى و جلى عنايت كند و ما را به راهى كه رضا و خشنودى و عشق او در آن است هدايت كرده و سپس ثابت قدم بدارد.
در روايات اسلامى آمده:
منفورترين معبودى كه در زمين عبادت شده، هواى نفس است و همين هواى نفس است كه منشأ گرفتار كردن انسان به عبادت انواع بت هاست و شديدترين مبدأ براى وقوع سجده بر غير خدا مى باشد «29».
خوشا به حال آنان كه در حد ظرفيت و استعداد خود، حقايق را شناختند و از عبادت و پرستش غير رسته، دل به عبادت حضرت حق بستند.
از رهن شيطان درآمده و به بندگى حق پيوستند، از خزى دنيا و عذاب آخرت رستند و جان و دل از بندهاى شيطانى گسستند و براى هميشه به تواضع و سجده بر در دوست نشستند و دست از غير حضرت او با همه وجود شستند.
عشقى جز عشق او نخواستند و پيشانى جز به خاك بندگى او نگذاشتند، تمام درهاى رحمت حق را به روى خود باز كرده و هر در شرى را به روى خويش بستند و با تمام هستى خود به پيشگاه حضرت او عرضه داشتند:
زنده عشق تو آب زندگانى كى خورد |
عاشق رويت غم جان و جوانى كى خورد |
|
جان چو باقى شد زخورشيد جمالت تا ابد |
ذره اى اندوه اين زندان فانى كى خورد |
|
گر فصيح عالمى باشد به پيش عشق تو |
گرنه لال آيد زلال جاودانى كى خورد |
|
دل كه عشقت يافت بيرون آمد از بام دوكون |
هر كه سلطان شد قفاى پاسبانى كى خورد |
|
گر كسى گويد شرابى خورده ام از دست دوست |
پادشا با هر گدايى دوستگانى كى خورد |
|
جان ما خوش نوش دارى غم عشق تو خورد |
با يقين عشق زهر بدگمانى كى خورد |
|
چون دل عطار در عشقت غم صد جان نخورد |
پس غم اين تنگناى استخوانى كى خورد «30» |
|
پی نوشت ها:
______________________________
(2)- نحل (16): 48- 50. (3)- رعد (13): 15. (4)- الرحمن (55): 6. (5)- آل عمران (3): 113- 114. (6)- فتح (48): 29. (7)- زمر (39): 9. (8)- فرقان (25): 64. (9)- اسرا (17): 107. (10)- مريم (19): 58. (11)- سجده (32): 15- 16 اين آيه شريفه حاوى سجده واجبه است. (12)- سجده (32): 16. (13)- بحار الأنوار: 84/ 123، باب 6. (14)- سفينة البحار: 4/ 68، باب السين بعده الجيم. (15)- اسراء (17): 61- 65. (16)- اعراف (7): 11- 18. (17)- ص (38): 71- 85. (18)- طه (20): 117. (19)- اعراف (7): 27. (20)- بحار الأنوار: 60/ 281، باب 3، حديث 172، با كمى اختلاف. (21)- عنكبوت (29): 38. (22)- عطار نيشابورى (قصايد). (23)- انشقاق (84): 20- 24. (24)- غافر (40): 46- 48. (25)- فصلت (41): 37 (در ضمن آيه شريفه حاوى سجده واجبه است). (26)- فرقان (25): 55. (27)- فرقان (25): 60. (28)- نمل (27): 24- 25. (29)- الدر المنثور: 5/ 72. (30)- عطار نيشابورى (غزليات). |
منبع : پایگاه عرفان