فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 1
100% این مطلب را پسندیده اند

تأخير مرگ به سبب حسن خلق

پدر و مادر متدّين و باصفا و پاكى به يكى از پيامبران خدا به نام يهودا مراجعه كردند و گفتند : ما از زمان ازدواج اشتياق به داشتن اولاد در قلبمان موج مى زد ولى تاكنون كه سال هاست از ازدواج ما گذشته از نعمت اولاد بى بهره مانده ايم ، از شما درخواست دعا و شفاعت نزد حق داريم تا اگر مصلحت باشد فرزندى به ما عطا شود . خطاب رسيد : به هر دو بگو من حاضرم پسرى به آنان عنايت كنم ولى شب عروسى او شب مرگ اوست ، اگر مى خواهند به آنان عطا نمايم !وقتى پدر و مادر چنين خبرى را شنيدند با يكديگر مشورت كردند و نهايتاً گفتند : قبول كنيم شايد ما پيش از او بميريم و حادثه ى تلخ مرگ او را نبينيم . فرزند به آنان عنايت شد . بيست و چند سال زحمت تربيت او را به دوش جان و دل كشيدند ، روزى به پدر و مادر گفت : جهت مصون ماندن از گناه نيازمند به ازدواجم . دخترى آراسته را از خانواده اى معتبر نامزد او كردند . شوهر به همسرش گفت : داستان عجيبى است از يك طرف بايد براى داماد لباس دامادى آماده كرد و از طرف ديگر كفن ، از جهتى بايد شربت و شيرينى مهيا نمود و از جهتى ديگر سدر و كافور .
در هر صورت مجلس عروسى آماده شد . داماد و عروس را دست به دست دادند ، مهمانان و پدر و مادر نيمه شب به خانه هاى خود بازگشتند . پدر و مادر در انتظار حادثه نشستند ولى از خانه ى داماد خبرى نيامد . هر دو به سوى خانه ى داماد رفتند تا جنازه ى او را از عروس تحويل بگيرند . هنگامى كه در زدند فرزندشان با كمال سلامت در را باز كرد ، چيزى نگفتند و به خانه ى خود باز گشتند .
مدتى گذشت ، خبرى از مرگ جوان نشد . نزد يهوداى پيامبر آمدند و سبب پرسيدند ، يهودا گفت : من از راز مطلب آگاهى ندارم ، بايد از حضرت حق بپرسم اگر راز مطلب گفته شود به شما خبر دهم .يهودا از حضرت حق سبب پرسيد ، خطاب رسيد شب عروسى هنگامى كه خلوت شد و داماد و عروس براى غذا خوردن كنار هم نشستند ، صداى ناله اى از بيرون شنيدند كه صاحب ناله مى گفت تهيدستم ، دستم دچار بيمارى فلج شده ، امشب گرسنه مانده ام و چيزى براى خوردن نصيبم نشده است . اى يهودا ! داماد با شوق فراوان ظرف غذاى خود را نزد آن تهيدست آورد و گفت : هرچه مى خواهى بخور . تهيدست وقتى سير شد سر به ديوار خانه گذاشت و گفت : خدايا ! من كه عوضى ندارم به اين جوان سخى مسلك و كريم دهم ، تو به عوض اين محبتى كه در حق من كرد به عمرش بيفزا . من كه صاحب دفتر محو و اثباتم ، مرگ جوان را در آن شب از دفتر محو و حوادث تعليقى محو كردم و هشتاد سال ديگر براى او ثبت نمودم .

بر گرفته از کتاب زیباییهای اخلاق استاد حسین انصاریان

0
100% (نفر 1)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

از هر ده انگليسى .....
مسدود شدن راه هدايت‏
مهرورزى موسى عليه السلام
توبه ى شخصى که جیب مردم را مى زد
ارادتمندان حضرت سیدالشهدا(ع)
سخن ناشر
اثرگذاری قاری قرآن
ساختمان توبه
مسیر درست خدیجه کبری(س)
مصون ماندن از عذاب سخت‏

بیشترین بازدید این مجموعه

توبه ى شخصى که جیب مردم را مى زد
غِشّ
سخن ناشر
داستان تجارت دوست امام صادق‏
نمونه‏ هاى تأثيرپذيرى مثبت‏
اهمیت و فضیلت اعتکاف
دید و بازدید ارحام
نعمت غریزه جنسی
جهان، خالی از خدا نیست
کمبود اخلاقی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^