باز میخواند کسی در شیهة اسبان مرا
باز میخواند کسی در شیهة اسبان مرا
منتظر استاده در خون، چشم این میدان مرا
رنگ آرامش ندارد این دل دریاییام
میبرد سیلابها تا شورش توفان مرا
خون خورشید است یا زخم جبین عاشقان
مینشاند اینچنین در آتش سوزان مرا
بسته بودم در ازل عهدی و اینک شوقِ دار
میکشد تا آخرین منزلگه پیمان مرا
غرقِ خون، بسیار دیدی عاشقان را صف به صف
هان ببین اینک به خون خویشتن رقصان مرا
شورهزاران را دویدم پابرهنه، تشنهلب
سعیِ زمزم میکشاند تا صفای جان مرا
قصد دریا دارد این مُرداب، ای دریادلان!
گر کرامت را پسندد غیرت باران، مرا
منبع : حسین اسرافیلی