منابع مقاله:
کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه جلد ششم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
انبياى با كرامت حق وامامان بزرگوار، در سايه وحى خداوندى، راه خير و شر را به انسان نماياندند. اولياى عظام الهى هر آنچه را به خير آدميان بود و آنچه جز شرّ و بدى براى آنان نداشت بيان كردند. آنان جامعه انسانى را در برابر آراسته شدن به خوبى ها و پيراسته شدن از بدى ها، آن چنان هدايت كردند كه حجّت بر تمام مردم تا صبح قيامت تمام شد.
پيامبران و امامان عليهم السلام، رضوان و بهشت وسعادت و سلامت را در صورت صالح شدن مردم بشارت دادند و انسان را در مقابل آلوده شدن به شرور و منكرات، به غضب و سخط و عذاب جهنّم و خوارى دنيا و آخرت وعده فرمودند.
كانَ النّاسُ امَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ» «1»
مردم [در ابتداى تشكيل اجتماع ] گروهى واحد و يك دست بودند [و اختلاف و تضادى در امور زندگى نداشتند]، پس [از پديد آمدن اختلاف و تضاد] خدا پيامبرانى را مژده دهنده و بيم رسان برانگيخت، و با آنان به درستى و راستى كتاب را نازل كرد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند، داورى كند.
رُسُلًا مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلّا يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللّهُ عَزيزاً حَكيماً» «2»
پيامبرانى كه مژده رسان و بيم دهنده بودند تا مردم را [در دنيا و آخرت در برابر خدا] پس از فرستادن پيامبران، عذر و بهانه و حجّتى نباشد؛ و خدا همواره تواناى شكست ناپذير و حكيم است.
وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إلّامُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ فَمَنْ آمَنَ وَ أصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنُونَ» «3»
و پيامبران را جز مژده دهنده و بيم رسان نمى فرستيم؛ پس كسانى كه ايمان بياورند و [مفاسد خود را] اصلاح كنند نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مى شوند.
از جمله واقعيّت هايى كه انبيا و امامان بر اساس وحى، مردم را نسبت به آن، به رضوان حق و بهشت ابد بشارت داده، آن را عمل صالح و بلكه ريشه و مايه عمل صالح دانسته اند، مسأله با عظمت توبه است.
اگر درى تحت عنوان توبه به روى انسان باز نمى شد، آدمى هرگز از اسارت گناه نجات نمى يافت.
توبه پاك كننده انسان از آلودگى و نزديك كننده بشر به حضرت حق است.
پليدى گناه از پرونده انسان جز با برگشت به سوى محبوب و ترك معاصى ميسّر نيست.
حضرت سجّاد عليه السلام در ابتداى دعا يادآور مى شود كه «توبه محبوب خداست.»
به حقيقت كه توبه محبوب خداست؛ زيرا دارويى است كه قلب و نفس و اعضاى گنهكار را معالجه مى كند و او را از بند خطرناك هواى نفس و شيطان رهانيده، به عرصه گاه عشق و دوستى و محبّت حضرت حق رهنمون مى شود.
توبه، وسيله اى است كه باعث مى شود گنهكار دست از آلودگى و آلوده كردن ديگران بردارد و خود و خانواده و جامعه اش را از ظلم و پايمال شدن حقوق برهاند و به رعايت حق خداوند و انبيا و اوليا و پاكان و هاديان راه حضرت ربّ العالمين، توفيق يافته و به حصن حصين الهى راه يابد.
محبوبيّت توبه در پيشگاه وجود مقدّس حضرت حق به خاطر اين است كه آدمى را از چاه ضلالت بيرون آورده به شاهراه هدايت راهنمايى مى كند.
محبوبيّت توبه به علّت اين است كه انسان را از صف شياطين درآورده، در صف نيكان وپاكان مى برد.
محبوبيّت توبه، فلسفه اش در اين است كه راهزن راه مردم همچون فضيل را بر مسند عرفان قرار داده، وى را معلّم اخلاق و مهذّب نفوس مى نمايد.
محبوبيّت توبه نزد حق براى اين است كه رخنه اى سخت در صف ناپاكان و هواپرستان به وجود مى آورد و در برابر آن صف شيطانى، صف موحّدان و پاكان و نيكان را محكم تر مى نمايد.
محبوبيّت توبه، به خاطر اين است كه راه هاى نفوذ شياطين را در شؤون حيات آدمى بسته، طرق جلب رحمت دوست را به روى انسان باز مى كند.
محبوبيّت توبه، به خاطر اين است كه آدمى را از نظر آلودگان و پليدان مى اندازد و وى را مورد نظر اوليا و انبيا و امامان به خصوص در معرض نسيم عنايت حضرت حق قرار مى دهد.
محبوبيّت توبه براى آن است كه حضرت ربّ العزّه را خشنود و دل بندگان خالص خداوند را شاد مى نمايد.
محبوبيّت توبه، به علّت آن است كه انسان را از افتادن در ورطه هلاكت ابدى حفظ مى كند و به سعادت ابدى و سلامت دائمى و سرمدى رسانده و انسان را در آغوش رحمت حضرت رحيم قرار مى دهد.
محبوبيّت توبه براى آن است كه زنگار گناه از قلب مى شويد و حالات و احوالات درون را تغيير مى دهد و حجاب هايى كه محصول معصيت است از برابر ديده دل بر مى دارد و آتش عشق به حبيب را در كانون باطن شعله ورتر مى سازد.
محبوبيّت توبه، به خاطر آن است كه به انسان لياقت تشرّف به محضر حضرت ربّ العزّه را ارزانى مى دارد و آدمى را به بارگاه قدس كشانده و در بساط انس مى نشاند و سفره مغفرت و رحمت او را در برابر جان و روح انسان مى گشايد.
توبه از آن جايى كه محبوب خداست، در ميدان وجود هر كس جاى گيرد او را به دنبال خود، محبوب حضرت جانان مى نمايد و بر فرش محبّت آن جناب مى نشاند.
قرآن مجيد كه سند تمام حقايق هستى از ظاهر و باطن است، بدين صورت كه در آيه زير آمده عشق و محبّت حضرت ربّ العزّه را به تائبان حقيقى اعلام مى دارد:
إنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ» «4»
يقيناً خدا كسانى را كه بسيار توبه مى كنند، و كسانى را كه خود را [با پذيرش انواع پاكى ها از همه آلودگى ها] پاكيزه مى كنند. دوست دارد.
بياييد پيمانه وجود خويش را از آلودگى گناه پاك كنيم و ظرف هستى خويشتن را از خبايث معصيت شستشو دهيم تا ساقى وجود، با ساغر وحى، شراب طهور توبه و انابه و تضرّع و زارى و بازگشت همه جانبه به سوى خود را در كام جان ما مى ريزد.
در تفسير:
وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» «5»
و پروردگارشان باده طهور به آنان مى نوشاند.
كلامى معجز نظام، از سلاله نبوت، صادق- آل محمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين- مروى است كه مسحه اى از علم الهى و قبسى از نور مشكات رسالت و نفحه اى از شميم رياض امامت است و امين الاسلام طبرسى آن را بدين صورت روايت كرده است:
أىْ: يُطَهِّرُهُمْ عَنْ كُلِّ شَىْ ءٍ سِوَى اللّهِ، إذْ لا طاهِرَ مَنْ تَدَنَّسَ بِشَىْ ءٍ مِنَ الْأَكْوانِ إلّااللّهُ، رَوَوْهُ عَنْ جعفر بن محمد عليهما السلام. «6»
آنان را از هرچه جز خداست پاك مى كند؛ زيرا پاك از آلودگى اشيا و عناصر جز خدا نيست.
استاد حسن زاده در مقدمه كتاب «مفتاح الفلاح» اثر عارف بزرگ شيخ بهائى، در ذيل اين روايت مى فرمايد:
من در امّت خاتم صلى الله عليه و آله از عرب و عجم كلامى بدين پايه كه از صادق آل محمّد- صلوات اللَّه عليهم- در غايت قصواى طهارت انسانى روايت شده است از هيچ عارفى نه ديده ام و نه شنيده ام.
حديث به صورت مفرد، يعنى «رُوِىَ» روايت نشده است، بلكه به صورت صيغه جمع يعنى «رَوَوْهُ» مروى است، پس حديث ريشه دار است كه جمعى آن را روايت كرده اند.
ربّ ابرار، ساقى ابرار است. و در اين ربّ و اضافه آن به «هم» نيز مطلبى است كه:
نهفته معنى نازك بسى است در خط يار |
تو فهم آن نكنى اى اديب من دانم |
|
(شيخ كمال خجندى)
«طَهور» درلغت عرب صيغه مبالغه طاهر است، يعنى «طاهر» پاك و «طهور» پاك پاك كننده است.
پس شرابى كه از دست ساقيشان مى نوشند، علاوه بر اين كه پاك است پاك كننده هم هست. آب مضاف ممكن است كه طاهر باشد امّا مسلّماً طهور نيست ولكن مطلق آن، هم طاهر است و هم طهور.
اين شراب، ابرار را از چه چيز تطهير مى كند؟ امام عليه السلام فرمود: از هر چه جز خدا؛ زيرا طاهر از دنس اكوان جز خدا نيست.
«دنس» چرك است و «اكوان» موجودات و مراد نقص امكان است كه خداوند از نواقص ممكنات طاهر است؛ زيرا كه صمد حقّ است.
اين شراب انسان را از ما سوى اللَّه شستشو مى دهد و اين چنين انسان به تماشاى نور شهود راه مى يابد كه:
هُوَ الْأوَّلُ وَ الْآخِرُ، وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ» «7»
اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به همه چيز داناست.
و حقيقت:
فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ» «8»
پس به هر كجا رو كنيد آن جا روى خداست.
در عبارات اهل دل كه خطاب به ساقى مى شود و شراب طلب مى كنند مراد همين:
سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» «9»
و پروردگارشان باده طهور به آنان مى نوشاند.
است.
و شراب اين آيه و خمر در آيات ديگر را به فارسى تعبير به «مى» مى كنند و «كأس» را گاهى به قدح و گاهى به جام و پيمانه و پياله تعبير مى نمايند. «10» ملّا مهدى نراقى مى گويد:
بيا ساقيا من به قربان تو |
فداى تو و عهد و پيمان تو |
|
ميى ده كه افزايدم عقل و جان |
فتد در دلم عكس روحانيان |
|
شنيدم زقول حكيم مهين |
فلاطون مه ملك يونان زمين |
|
كه «مى» بهجت افزا و اندوه زداست |
همه دردها را شفاء و دواست |
|
نه زان مى كه شرع رسول انام |
شمرده خبيث و نموده حرام |
|
از آن كه پروردگار غفور |
نموده است نامش شراب طهور |
|
بيا ساقى اى مشفق چاره ساز |
بده يك قدح زان مى غم گداز |
|
(ملّا مهدى نراقى)
عشق به توبه در اولياى الهى
انبياى عظام الهى و امامان با كرامت و اولياء اللّه با تمام وجود عاشق دلباخته توبه بودند، چنانكه اين معنا از كلمات و دعاهاى روايت شده مشهود است.
محدث قمّى در اعمال ماه رجب روايت مى نمايد:
الْحَمْدُلِلّهِ الَّذى لا تَنْفَدُ خَزائِنُهُ، وَ لا يَخافُ آمِنُهُ، رَبِّ ارْتَكَبْتُ الْمَعاصِىَ فَذلِكَ ثِقَةً بِكَرَمِكَ، انَّكَ تَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِكَ، وَ تَعْفُو عَنْ سَيِّئاتِهِمْ وَ تَغْفِرُ الزَّلَلَ، فَانَّكَ مُجيبٌ لِداعيكَ وَ مِنْهُ قَريبٌ، وَ أنَا تائِبٌ إِلَيْكَ مِنَ الْخَطايا، وَ راغِبٌ إلَيْكَ فى تَوْفيرِ حَظّى مِنَ الْعَطايا .... «11»
ستايش خداى را كه گنج هايش پايان نمى پذيرد و اطمينان يابنده اش وحشت نكند. اى مالك و صاحبم، اگر دچار گناهان شدم ناشى از اعتماد محكم به بزرگوارى تو بوده؛ تويى كه بدون ترديد پذيرنده توبه اى از بندگانت و گذشت كننده از بدى هاى آنان و آمرزنده لغزش هاى عباد خود و تويى اجابت كننده دعاى خوانندگانت و هم نزديك به ايشانى و منم توبه كننده به درگاهت از تمام خطاها و ميل كننده به سويت در كامل كردن بهره ام از بخشش هايت ....
حضرت فيض مى گويد:
چاره ها رفت زدست دل بيچاره من |
تو بيا چاره من شو كه تويى چاره من |
|
دربيابان طلب بى سر و پا مى گردد |
كه تو را مى طلبد اين دل آواره من |
|
در طلب پا نكشم در رهش از سربرود |
تا نيايد به كف آن دلبر عيّاره من |
|
پخت در بوته سوداش دل خام طمع |
سوخت در آتش هجرش جگر پاره من |
|
شاد و خّرم خورد از شهد و شكر شيرين تر |
هر غمى كز تو رسد اين دل غمخواره من |
|
گر تو صد بار برانى ز در خود دل را |
باز سوى تو گرايد دل خودكاره من |
|
پاره هاى دل صد پاره به صد پاره شود |
گر تو يكبار بگويى دل صد پاره من |
|
ياد حق چون نكنى شاعريت آيد فيض |
بار بيكار بكش اى دل بيكاره من |
|
(فيض كاشانى)
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بقره (2): 213.
(2)- نساء (4): 165.
(3)- انعام (6): 48.
(4)- بقره (2): 222.
(5)- انسان (76): 21.
(6)- مجمع البيان فى تفسير القرآن: 10/ 223، ذيل آيه 21 سوره انسان؛ تفسير الثعلبى: 10/ 105.
(7)- حديد (57): 3.
(8)- بقره (2): 115.
(9)- انسان (76): 21.
(10)- مقدمه مفتاح الفلاح: 83.
(11)- بحار الأنوار: 95/ 382، باب 22، ذيل حديث 2؛ إقبال الأعمال: 633.
منبع : پایگاه عرفان