خداوند اکرم الاکرمین است
جوانى از کویى مى گذشت ، صیدى را بر شاخه درختى دید ، تیرى انداخت تا آن را شکار کند ، ولى تیر به قلب فرزند صاحب باغ نشست و او را کشت . عده اى را در اطراف باغ دستگیر کردند . جوان تیرانداز وارد معرکه شد و گفت : چه خبر است ؟ گفتند : این جوان به تیر تیراندازى کشته شده . گفت : تیر را نزد من آورید تا نظر دهم . تیر را آوردند ، گفت : اگر نظرم را بگویم اینان که دستگیر کرده اید رها مى کنید ؟ گفتند : آرى . گفت : براى شکار صیدى تیر از دست من رها شد ولى به قلب این جوان آمد ، قاتل منم ، هرچه مى خواهید انجام دهید . پدر داغ دیده گفت : جوان خطایت را دانستم ، اعتراف و اقرارت براى چیست ؟ گفت : به امید کرم تو که چون اقرار کنم از من گذشت مى کنى . گفت : از تو گذشتم . اکنون اى اکرم الاکرمین ما به امید این که با کرم بى نهایتت از ما گذشت مى کنى ، خاکسارانه به تمام گناهان و خطاهایمان اعتراف مى کنیم و به معاصى و خلاف کاریهایمان اقرار مى نماییم .
جز خدا را بندگى تلخ است تلخ *** غیر را افکندگى تلخ است تلخ
زیستن در هجر او زهر است زهر *** بىوصالش زندگى تلخ است تلخ
جز به عشقش نیست شیرین کام جان *** روح را افسردگى تلخ است تلخ
گر نبودى مرگ مشکل مى شدى *** در بلا پایندگى تلخ است تلخ
از گناه امروز اینجا توبه کن *** بر ملا شرمندگى تلخ است تلخ
عمر جز در طاعت حق مگذران *** باطلان را بندگى تلخ است تلخ
تا رسد در تو مدد کن « فیض » را *** در رهت واماندگى تلخ است تلخ