گروهى از مورخان و رجالنويسان بزرگ از علماى شيعه و اهل تسنن اين بانوى با فضيلت و دانشمند و مجاهد را از راويان حديث از رسول خدا (ص) نوشته اند و او را مورد تمجيد و تكريم قرار داده اند.
شيخ طوسى در رجال خود، علامه مامقانى در تنقيح المال و ملاعلى عليارى در بهجة الآمال و علامه اردبيلى در جامع الرواة و ابن اثير در اسد الغابة و ابن حجر عسقلانى در الاصابة او را از ياران و اصحاب ممتاز رسول خدا و راوى حديث از آن بزرگوار شمرده اند و عبدالله بن عباس را يكى از شاگردان او به حساب آورده اند، مرحوم امين در كتاب اعيان الشيعه مى نويسد:
«و روت ام سليم عن النبى احاديث و كانت من عقلاء النساء:»
ام سليم از پيامبر احاديثى روايت كرده و از زنان خردمند بوده است.
او در مرتبه اى از فضل و تقوا بود كه گاهى پيامبر به منظور تفقد و احوال پرسى به خانه او مى رفت، و او براى حضرت غذا فراهم مى كرد و آن حضرت مى فرمود: من نسبت به اين زن بايد لطف و مهربانى داشته باشم زيرا علاوه بر موقعيت علمى اش، برادر و پدرش با من در جهاد شركت كرده و به شهادت رسيده اند.
همسر او ابوطلحه زيد بن سهل انصارى است كه در همه جنگ ها مانند بدر، احد، خندق، خيبر و حنين شركت داشته و از مجاهدان و شجاعان زمان پيامبر بود، او زمانى كه به خواستگارى ام سليم آمد و آن موقع كافر و بت پرست بود و از ثروت و شهرت برخوردارى داشت، ام سليم در پاسخ او گفت: من با اين شرط با تو ازدواج مى كنم كه اسلام اختيار كنى و مهريه و صداق من هم همان اسلام آوردن توست و از تو درهم و دينارى نمى خواهم، و ابوطلحه پذيرفت و اين ازدواج با مهريه ى مسلمان شدن كافر تحقق يافت!
ام سليم بانوى شجاع و دلاورى بود، در جنگ هاى اسلام با كفر در ركاب پيامبر شركت مى كرد، در جنگ احد به تشنگان آب مى داد و مجروحين جنگى را مداوا مى كرد، در جنگ حنين در حالى كه فرزندى در رحم داشت شركت نمود، و خنجرى در دست گرفته مى گفت: اين اسلحه را به دست گرفته ام تا اگر كسى از مشركين نزديك من بيايد شكم او را پاره كنم و نهايتاً رفتار او در اين جنگ به گونه اى بود كه مورد تحسين پيامبر قرار گرفت.
فرزند نوجوانش ابو عمير كه به شدت مورد علاقه او و شوهرش ابوطلحه بود بيمار شد، و زمانى كه ابوطلحه در خانه نبود بر اثر سختى مرض از دنيا رفت، هنگام شب كه ابوطلحه به خانه آمد و خواست كنار بستر نوجوانش به احوال پرسى برود ام سليم گفت: او آرميده و در حال استراحت است، و سپس براى شوهر خسته از كار برگشته سفره غذا پهن كرد، و پس از صرف شام با شوهرش به بستر رفتند در ضمن گفتگو به شوهرش گفت: اگر كسى به يكى از همسايگان خود امانتى بدهد و پس از مدتى امانت خود را پس بگيرد آيا كسى كه امانت را گرفته بود از اين كه همسايه امانت را پس گرفته است ناراحت شود و سر و صدا و گريه سر دهد صحيح است؟!
ابوطلحه گفت: نه اين كار صحيحى نيست و پس دادن امانت آه و ناله ندارد.
ام سليم در اين موقعيت گفت: حال كه چنين است توجه داشته باش كه خداوند فرزندى به عنوان امانت به ما داده بود و اكنون او را پس گرفته و فرزند نوجوان ما از دنيا رفته، و حال بايد حوصله و صبر پيشهسازى و مرگ فرزند را به حساب خدا گذارده با صبر و تسليم او را به خاك بسپارى.
سپس ابوطلحه آمد و داستان صبر و تدبير همسر بزرگوارش را براى رسول خدا توضيح داد، آن حضرت به درايت و مقاومت ام سليم آفرين گفت و درباره اش دعاى خير كرد و گفت: پروردگارا شب اين زن و مرد را مبارك گردان.
ام سليم همان شب باردار گرديده بود و پس از به دنيا آمدن او را در پارچه اى پيچيد و براى كام برداشتن و نامگذارى به حضور رسول خدا آورد، آن حضرت در حق نوزادى كه عبدالله ناميده شد دعاى خير كرد.
در اثر دعاى آن حضرت، عبدالله انسان موفق و با منفعتى شد، تا آنجا كه ده فرزند از او به وجود آمدند فرزندانى كه همه قارى قرآن و حاملان علم و دانش شدند.
منبع : پایگاه عرفان