امام عليه السلام با اين پيامها در روز عاشوا به مردم و لشكريان بنى اميه كه كه قصد جنگ با آن حضرت را داشتند، به صورت عام و گاهى به طور خاص و انفرادى ، موعظه و نصيحت و اتمام حجت نموده و عواقب خطرناك دنيوى و مجازات سخت اخروى جنايت هولناك آنان را گوشزد و ياد آورى فرموده است . و اين اتمام حجت گاهى به مرحله استغاثه و استمداد و دعوت و درخواست ، جهت حمايت از آن حضرت و دفاع از خاندان پيامبر (ص ) رسيده است و احيانا چنين استمدادى در كنار درخواست توبه و بازگشت از گناه نسبت به بعضى از افرادى كه با آن حضرت قصد خصومت و جنگ و منازعه نداشتند و داراءى شرارت و سابقه جنايت بودند آن هم قبل از عاشورا و پيش از رسيدن به كربلا، به وقوع پيوسته است .
در اينجا ممكن است اين سؤ ال مطرح شود كه آيا اين دو نوع پيام با هم متضاد و متناقض نيستند؟ آن اجازه مرخصى و برداشتن بيعت و پيمان شهادت از افراد متعهد و از جان گذشته و اهل بيت و ياران باوفا و اين استغاثه و استمداد و دعوت به يارى از دشمنان و افرادى خونخوار!!
پاسخ اين است همانگونه كه در بخش قبل اشاره نموديم ، فرق بارز و روشنى هست ميان قيام و مبارزه اى كه پيشوايان دينى انجام مى دهند، با رهبران غير مذهبى و مبارزه اى كه رهبران غير مذهبى در پيش مى گيرند و موضوع مورد سؤ ال يكى از همين موارد امتياز است و مطلب را بايد از اين زاويه بررسى نمود.
آرى ، حسين بن على عليه السلام در پى پيروزى و شكست ظاهرى نيست ، بلكه او در فكر انجام يك وظيفه الهى و فريضه مذهبى است و لذا به افرادى كه با آن حضرت پيمان شهادت بسته اند و ايمان و عقيده و استقامت خود را تا پاى جان نسبت به آن حضرت به اثبات رسانيده و تا اين بيابان با همان فكر و انديشه به همراه او حركت نموده اند، رنج سفر و ترس از دشمن ، كوچكترين تزلزل و سستى در آنان به وجود نياورده است ، اگر آنان با اين شرايط و با اجازه ولى امر و امامشان ، صحنه جنگ را ترك نمايند، گرچه به اجر و پاداش و مقام ارجمند شهدا نايل نخواهد گرديد و آن هماى سعادت را كه تنها در بالاى سر آنان به پرواز در آمده است ، براى هميشه و به رايگان از دست خواهند داد، ولى به هر حال در پيشگاه عدل خداوند مورد سؤ ال و مؤ اخذه قرار نخواهد گرفت .
ولى آنجا كه امام عليه السلام استغاثه و استمداد مى كنند، شرايط ديگرى به وجود آمده است و صحبت نجات يك فرد و يا گروهى از بدبختى هلاكت ابدى و عذاب حتمى است . اين استغاثه و استمداد و اتمام حجت ، متوجه گروهى است كه مصمم شده است خون امام زمان خويش را بريزد و پيكر پاكش را قطعه - قطعه كند و اهل و عيالش را به خون اسير خارجى و كسانى كه با اسلام و قرآن در ستيز هستند، شهر به شهر بگرداند كه اگر اين فكر و انديشه عملى شود، نه تنها همه افراد اين گروه ، بلكه حتى كسانى كه بر عمل آنان راضى هستند به خسران ابدى و عذاب دايمى گرفتار خواهند گرديد.
و اينجاست كه امكان دارد اين اتمام حجت ولو تنها يك نفر از آنان را از عذاب دايمى نجات بخشد و براى هيچ يك از آنان در روز قيامت بهانه و توجيهى وجود نداشته باشد و نگويد:
ربنا لو لا ارسلت الينا رسولا فنتبع آياتك من قبل ان نذل و نخزى .
پروردگارا! چرا به سوى ما پيامبرى نفرستادى تا از آيات تو پيروى كنيم پيش از آنكه خوار و رسوا شويم.
به هر حال ، اين پيامها را مى توان در طى دو خطبه مفصلى كه حسين بن على عليه السلام در روز عاشورا و يا خطابه هاى كوتاه ديگرى كه آن حضرت به صورت عام و يا به طور خاص ايراد فرموده است ، ملاحضه نمود.
و ما هم از همين دو خطبه عاشورا، آغاز و از روش اين جزوه كه نقل پيامها به صورت كوتاه نه به شكل مشروح و طولانى است ، پيروى مى كنيم .ايها الناس ! اسمعوا قولى و لا تعجلوا حتى اعظكم بما هو حق لكم على و حتى اعتذر اليكم من مقدمى عليكم فان قبلتم عذرى و صدقتم قولى و اعطيتمونى النصف من انفسكم كنتم بذلك اسعد و لم يكن لكم على سبيل و ان لم تقبلوا منى العذر و لم تعطوا النصف من انفسكم فاجمعوا امركم و شركائكم ثم لا يكن امركم عليكم غمة ثم اقضوا الى و لا تنظرون ان وليى الله الذى نزل الكتاب و هو يتولى الصالحين .
اى مردم ! گناه مرا بشنويد و در جنگ و خونريزى شتاب نكنيد تا امن وظيفه موعظه كه حق شما و به عهده من است ، را انجام بدهم و انگيزه سفر به سوى شما را بيان كنم ، اگر دليل مرا پذيرفتيد و با من منصفانه رفتار ننمودديد، همه شما متحد شويد و هر انديشه باطل كه درباره من داريد اجرا كنيد و مهلتم ندهيد، ولى به هر حال ، امر بر شما مشتبه نباشد، و در نهايت يار و ياور من خدايى است كه قرآن را فرو فرستاد و اوست ياور صالحان.
عباد الله ! اتقوا الله و كونوا من الدنيا على حذر، فان الدنيا لو بقيت على احد او بقى عليها احد لكانت الانبياء احق بالبقاء و اولى بالرضا و ارضى بالقضاء، غير ان الله خلق الدنيا للفناء، فجديدها بال ، و نعينها مضمحل ، و سرورها مكفهر، و المنزل تلعة ، و الدار قلعة فتزودوا فان خير الزاد التقوى ، و اتقوا الله لعلكم تفلحون .
اى بندگان خدا! از خدا بترسيد و از دنيا برحذر باشيد كه اگر بنا بود همه دنيا از آن كسى باشد و او نيز براى هميشه در دنيا بماند، پيامبران براى بقا سزاوارتر و جلب خشنودى آنان بهتر و چنين حكمى خوش آيندتر بود، ولى هرگز! زيرا سرور و شاديش به غم و اندوه مبدل خواهد گرديد. دون منزلى است و موقت خانه اى ، پس براى آخرت خود توشه اى برگيريد و بهترين توشه تقواست ، و تقوا پيشه كند اميد است رستگار شويد.
ايها الناس ! ان الله تعالى خلق الدنيا فجعلها دار فناء و زوال متصرفه باهلها حالا بعد حال ، فالمغرور من غرته ، و الشقى من فتنته فلا تغرنكم هذه الدنيا، فانها تقطع رجاء من ركن اليها و تخيب طمع من طمع فيها .
اى مردم ! خدا دنيا را محل فنا و زوال قرار داده كه اهل خويش را تغيير مى دهد و وضعشان را دگرگون مى سازد، مغرور و گول خورده كسى است كه فريب دنيا را بخورد و بدبخت كسى است كه مفتون آن گردد، پس دنيا شما را گول نزند كه هر كه بدو تكيه كند نااميدش سازد و هر كس بر وى طمع كند، به ياءس و نااميدش كشاند.
و اراكم قد اجتمعتم على امر قد اسخطتم الله فيه عليكم ، واعرض بوجهه الكريم عنكم ، و احل بكم نفمته ، فنعم الرب ربنا، و بئس العبيد انتم ، اقررتم بالطاعة و آمنتم بالرسول محمد صل الله عليه و آله وسلم ثم انكم زحفتم الى ذريته و عترته تريدون قتلهم ، لقد استحوذ عليكم الشيطان فانساكم ذكر الله العظيم ، فتبا لك ولما تريدون ، انا لله و انا اليه راجعون ، هولاء قوم كفروا بعد ايمانهم ، فبعدا للقوم الظالمين .
و اينك مى بينم شما به امرى هم پيمان شده ايد كه خشم خدا را بر انگيخته و به سبب آن خدا از شما اعراض كرده و غضبش را بر شما فرو فرستاده است ، چه نيكوست خداى ما و چه بندگان بدى هستيد شما كه به فرمان خدا گردن نهاديد و به پيامبرش حضرت محمد (ص ) ايمان آورديد، سپس براى كشتن اهل بيت و فرزندانش هجوم آورديد، شيطان بر شما مسلط شده كه خداى بزرگ را از ياد شما برده است ، ننگ بر شما و بر هدفتان ! ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم .
اين قوم ستمگر از رحمت خدا دور باشند كه پس از ايمان ، به كفر گراييدند.
ايها الناس ! انسبونى من انا، ثم ارجعوا الى انفسكم وعاتبوها، و انظروا هل يحل لكم قتلى و انتهاك حرمتى ؟ الست ابن بنت نبيكم و ابن وصية و ابن عمه و اول المومنين بالله و المصدق لرسوله بما جاء من عند ربه ؟ اوليس حمزة سيد الشهداء عم ابى ؟ اوليس جعفر الطيار عمى ، اولم يبلغكم قول رسول الله صل الله عليه و آله وسلم لى ولاخى : هذان سيدا شباب اهل الجنة ؟ .
مردم ! نسب مرا بشناسيد كه من چه كسى هستم ، سپس بخود آييد و خويشتن را ملامت كنيد و ببينيد آيا كشتن من و درهم شكستن حريم حرمت من براى شما جايز است ؟ آيا من فرزند دختر پيامبر شما نيستم ؟ آيا من فرزند وصى و پسر عم پيامبر شما نيستم ؟ آيا من فرزند كسى هستم كه وى اولين كسى است كه به خدا ايمان آورد و رسالت پيامبرش را تصديق نمود؟ آيا حمزه سيد الشهداء عموى پدر من نيست ؟ آيا جعفر طيار عموى من نيست ؟ آيا سخن رسول خدا را درباره من و برادرم نشنيده ايد كه فرمود: اين دو سرور جوانان بهشتند؟.
فان صدقتمونى بما اقول و هو الحق و الله ما تعمدت الكذب منذ علمت ان الله يمقت عليه اهله و يضر به من اختلفه و ان كذبتمونى فان فيكم من ان سالتموه عن ذلك اخبركم ، سلوا جابربن عبدالله الانصارى و ابا سعيد الخدرى و سهل بن سعد الساعدى وزيد بن ارقم و انس بن مالك يخبروكم انهم سمعوا هذه المقالة من رسول الله و لاخى ، اما فى هذا حاجز لكم عن سفك دمى .
اگر مرا در گفتار تصديق كنيد كه حق است ، به خدا سوگند از روز اول دروغ نگفته ام ، چون دريافته ام كه خداوند به دروغگو غضب كرده و ضرر دروغ را به خود دروغگو بر مى گرداند و اگر مرا تكذيب مى كنيد، اينك در ميان مسلمانان از صحابه پيامبر، كسانى هستند كه مى توانيد از آنان سؤ ال كنيد كه همه آنان گفتار پيامبر را درباره من و برادرم شنيده اند و شما را از آن آگاه خواهند نمود و همين گفتار مى تواند مانع خونريزى شما گردد.
از جابر بن عبدالله و ابوسعيد خدرى و سهل بن سعد ساعدى و زيد بن ارقم و انس بن مالك بپرسيد كه همه آنان به شما خواهند گفت كه اين گفتار را از رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم درباره من و برادرم شنيده اند كه فرمود: (آنها سرور جوانان بهشتند) و همين گفتار مى تواند مانع ريختن خون من گردد.
فان كنتم فى شك من هذا القول افتشكون انى ابن بنت نبيكم فوالله ما بين المشرق و المغرب ابن بنت نبى غيرى فيكم و لا غيركم ، و يحكم اتطلبونى بقتيل منكم قتلته او مال لكم استهلكته او بقصاص جزاحة .
...يا شبث بن ربعى ! و يا حجار بن ابجر! و يا قيس بن الاشعث ! و يا زيد بن الحارث ! الم تكتبوا الى ان قد اينعت الثمار و اخضر الجنات ، و انما تقدم على جند لك مجندة ؟
اگر در گفتار پيامبر درباره من و برادرم ترديد داريد، آيا در اين واقعيت نيز شك مى كنيد كه من فرزند پيامبر شما هستم و در همه دنيا نه در ميان شما و نه در جاى ديگر، براى پيامبر فرزندى بجز من وجود ندارد. واى بر شما! آيا كسى را از شما كشته ام كه به قصاص او مرا مى كشيد؟ آيا مال كسى از شما را تباه ساخته ام ؟ آيا جراحتى بر كسى وارد كرده ام تا مستحق مجازاتم بدانيد؟!
... اى شبث بن ربعى ! اى حجار بن ابجر! اى قيس بن اشعث ! و اى يزيد بن حارث ! آيا شما نبوديد براى من نامه نوشتيد كه ميوه هاى ما رسيده و درختان ما سر سبز و خرم است و در انتظار تو دقيقه شمارى مى كنيم و در كوفه لشكريانى مجهز و آماده در اختيار تو مى باشد!
اين بود هفت فقره از اتمام حجت بن على عليه السلام كه مجموعا اولين خطبه آن حضرت را كه در روز عاشورا ايراد فرموده است ، تشكيل مى دهد آرى هفت فقره اتمام حجت در ضمن يك سخنرانى و كيفيت ايراد اين خطبه به طورى كه در منابع نقل شده بدين صورت بوده است كه امام عليه السلام پس از تنظيم صفوف لشكر خويش ، سوار بر اسب گرديد و از خيمه هاى خود فاصله گرفت و با صداى بلند و رسا به ايراد اين خطبه پرداخت.
خطبه اول
خطبه دوم :
خطبه و سخنرانى دوم حسين بن على عليه السلام نيز كه مجموعه ديگرى است از اتمام حجت آن بزرگوارى ، داراءى هفت فراز است و مشتمل بر دلايل و بيانات مختلف و اتمام حجت در ابعاد گوناگون و در كيفيت ايراد اين سخنرانى (خطيب خوارزمى ) مى گويد: روز عاشورا پس از آنكه هر دو سپاه كاملا آماده گرديد و پرچمهاى لشكر عمر سعد بر افراشته شد و صداى طبل و شيپور آنان در بيابان كربلا طنين افكن گرديد، به طرف خيمه هاى حسين بن على حركت كرده و خيمه ها را احاطه نمودند، حسين بن على از ميان خيمه و از داخل لشكر خويش بيرون آمد و در برابر صفوف لشكر دشمن قرار گرفت و از آنان خواست تا سكوت كنند و به سخنان او گوش فرا دهند، ولى آنان همچنان سر و صدا و هلهله مى كردند و صداى قهقهه و شاديشان بلند بود كه آن حضرت با اين جملات ، به آرامش و سكوتشان دعوت نمود:
ويلكم ما عليكم ان تنصتوا الى فتسمعوا قولى ، و انما ادعوكم الى سبيل الرشاد، فمن اطاعتى كان من المرشدين و من عصانى كان من المهلكين ، و كلكم عاص لامرى غير مستمع لقولى ، قد انخزلت عطياتكم من الحرام ، و ملئت بطونكم من الحرام ، فطبع الله على قلوبكم ، ويلكم الا تنصتون ؟ الا تسمعون ؟!
واى بر شما! چرا گوش فرا نمى ندهيد تا گفتار را كه شما را به رشد و سعادت فرا مى خوانم بشنويد، هر كس از من پيروى كند، خوشبخت و هر كس عصيان و مخالفت ورزد، از هلاك شدگان است و همه شما عصيان و سركشى نمود، و با دستور من مخالفت مى كنيد كه به گفتارم گوش فرا نمى دهيد. آرى ، در اثر هداياى حرامى كه به دست شما رسيده ، و در اثر غذاها و لقمه هاى غير حلال ك شكمهاى شما از آنها انباشته شده ، خدا بر دلهاى شما اين چنين زده است . واى بر شما! چرا آرام نمى شويد؟! چرا گوش فرا نمى دهيد؟!
تبا كم ايتها الجماعة و ترحا! افحين استصرختمونا و لهين متحيرين فاصرخناكم مودين مستعدين ، سللتم علينا سيفا فى رقابنا، وحششتم علينا نار الفتن التى جناها عدوكم و عدونا، فاصبحتم البا على اوليائكم و يدا عليهم لا عدائكم بغير عدل افشوه فيكم ، و لا امل اصبح لكم فيهم الا الحرام من الدنيا انالوكم ، و خسيس عيش طمعتم فيه من غير حدث كان منا ولا راءى تفيل لنا .
اى مردم ! ننگ و عار و حزن ذلت بر شما باد كه با اشتياق فراوان در حالى كه سرگردان بوديد. ما را به يارى خود خوانديد و چون به فرياد شما پاسخ مثبت داده و با سرعت به سوى شما شتافتيم ، شمشيرهايى كه از خود ما بود، بر عليه ما به كار گرفتيد و آتش فتنه اى را كه دشمن مشترك برافروخته بود، بر عليه ما شعله ور ساختيد، به حمايت از دشمنانتان بر عليه پيشوايانتان به پا خاستيد بى آنكه ما در ميان شما عدالتى را بر قرار سازند. و يا اميد چيزى در آنان داشته باشيد به جز طعمه حرامى كه به شما رسانيده اند و مختصر زندگى ذلت بارى كه چشم طمع به آن دوخته ايد و شما آنگاه بر عليه ما به پا ساختيد كه نه خطايى از ما سرزده و نه عقيده و انديشه نادرستى از ما مشاهده كرده ايد.
فهلا لكم الويلات ! اذكرهتمونا تركتمونا فتجهز تموها و السيف لم يشهر و الجاس طامن و الراى ام يستحصف ، ولكن اسرعتم علينا كطيرة الدباء، و تداعيتم اليها كتداعى الفراش ، فقبحا لكم فانما انتم من طواغيت الامة و شذاذ الاحزاب و نبذة الكتاب ونفثة الشيطان و عصبة الاثام و محرفى الكتاب و مطفئى السنن و قتلة اولاد الانبياء و مبيرى عترة الاوصياء و ملحقى العهار بالنسب و موذى المومنين و صراخ ائمة المستهزئين الذين جعلوا القران عضين .
هان ! واى بر شما كه با ناخوشايندى روى از ما برتافتيد و از يارى ما سرباز زديد و آماده جنگ با ما شديد، آنگاه كه شمشيرها در غلاف و دلها آرام و راءيها نيكو نبود، با اين وصف مانند ملخ از هر سو به ما يارى روى آورديد و چون پروانه از هر طرف فرو ريختند، رويتان سياه باد كه شما از سركشان امت و از بازماندگان احزاب منحرف هستيد كه قرآن را پشت سر انداخته و از دماغ شيطان در افتاده ايد. شما از گروه جنايتكار و تحريف كنندگان كتاب و خاموش كنندگان سنتها مى باشيد كه فرزندان پيامبر را مى كشيد و نسل اوصيا را از بين مى بريد. شما از گروه ملحق كنندگان زنازادگان به نسب و آزار دهندگان مومنان و فرياد رس پيشوايان استهزاكنندگان مى باشيد، همانان كه قرآن را پاره پاره كردند (آنچه را به سودشان بود پذيرفتند، و آنچه را بر خلاف هوسهايشان بود رها نمودند!)
و انتم ابن حرب و اشياعة تعتمدون و ايانا تخذلون ، اجل والله ، الخذل فيكم معروف ، وشجت عليه عروقكم و توارثته اصولكم و فروعكم ، و نبتت عليه قلوبكم ، وغشيت به صدوركم ، فكنتم اخبث شى ء سنخا للناصب و اكلة الغاصب ، الا لعنة الله على الناكثين الذين ينقضون الايمان بعد توكيدها، و قد جعلتم الله عليكم كفيلا فانتم و الله هم .
و شما اينك به فرزند حرب و پيروانش اتكا و اعتماد نموده و دست از يارى ما بر مى داريد، بلى به خدا سوگند! غدر و خذل از صفات بارز شماست كه رگ و ريشه شما بر آن استوار، تنه و شاخه شما آن را به ارث برده ، دلهايتان با اين عادت نكوهيده رشد نموده و سينه هايتان با آن مملو گرديده است . شما به آن ميوه نامباركى مى مانيد كه درگلوى باغبان رنجيده اش گير كند و در كام سارق ستمگرش ، لذتبخش باشد. لعنت خدا بر پيمان شكنان كه پيمانشان را پس از تاكيد و توثيق آن ، درهم مى شكنند و حال آنكه شما خدا را بر عهد و پيمان خود ضامن قرار داده بوديد و به خدا سوگند! كه شما همان پيمان شكنان هستيد.
الا وان الدعى بن الدعى قد ركز بنين اثنتين ، بين السلة و الذلة ، و هيهات منا الذلة ، ياءبى الله لنا ذلك و رسوله و المومنون ، وحجور طابت و طهرت ، و اتوب حمية ، و نفوس ابية ، من ان نؤ ثر طاعة اللئام على مصارع الكرام ، الا وانى زاخف بهذه الاسرة على قلة العدد و خذلان الناصر .
آگاه باشيد! كه اين فرومايه (ابن زياد) و فرزند فرومايه مرا در بين دو راهى شمشير و ذلت قرار داده است ما كجا و ذلت كجا چرا كه خدا و پيامبرش و مومنان از ذلت پذيرى ما ابا دارند و دامنهاى پاك مادران و مغزهاى با غيرت و نفوس با شرافت پدران ، روا نمى دارند، كه اطاعت افراد لئيم و پست را بر قتلگاه كرام و نيك منشان مقدم بداريم . آگاه باشيد! كه من با اين گروه كم و با قلت ياران و عقب نشينى كنندگان ، براى جهاد آماده ام.
فان نهزم فهزامون قدما |
و ان نهزم فغير مهزمينا |
و ما ان طبنا جبن و لكن |
منايانا و دولة آخرينا |
فقل للشامتين بنا افيقوا |
سيلقى الشامتون كما لقينا |
اذا ما الموت رفع عن اناس |
بكلكله اناخ بآخرينا |
(اگر ما پيروز شويم ، در گذشته هم پيروز بوديم و اگر شكست بخوريم ، باز هم شكست واقعى از آن ما نيست.)
(ترس ، از شؤ ون ما نيست ، ولى حوادثى به ظاهر بر عليه ما رخ داده و سودى به ديگران رسيده است .)
(شماتت كنندگان ما را بگو به هوش باشيد كه آنان نيز مانند ما مورد شماتت قرار خواهند گرفت.)
(و اين مرگ هر وقت شترش را از كنار درى بلند كرد، در كنار خانه ديگرى خواهد خوابانيد .)
اما و الله لا تلبثون بعدها الا كريما يركب الفرس حتى تدور بكم دور الرحى و تقلق المحور عهد عهده الى ابى عن جدى رسول الله صل الله عليه و آله وسلم فاجمعوا و شركاء كم ثم لا يكن امركم عليكم غمة ثم اقضوا الى تنظرون انى توكلت على الله و ربكم ، ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها، ان ربى على صراط مستقيم .
آگاه باشيد! به خدا سوگند! پس از اين جنگ به شما مهلت داده نمى شود كه بر مركب مراد خويش سوار شويد مگر به اندازه مدت كوتاهى كه شخص سواره بر اسب خويش سوار است (كه به زودى بايد پياده شود). آنگاه آسباب حوادث شما را به سرعت بچرخاند و مانند محور و مدار سنگ آسياب ، مضطربتان گرداند و اين عهد و پيمانى است كه پدرم از جدم رسول خدا (ص ) براى من بازگو نموده است و اينك ، همه شما پس از آنكه امر بر شما روشن گرديده است ، دست به دست توكل مى كنم كه پرودگار من و شماست و اختيار هر جنبده اى در دست اوست و خداى من بر صراط مستقيم است.
و اين بود هفت فراز از اتمام حجت امام در دومين خطبه عاشوراى آن حضرت .
و يحكم يا شيعة آل ابى سفيان ! ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا فى دنياكم ، هذه وارجعوا الى احسابكم ان كنتم عربا كما تزعمون ... انا الذى اقاتلكم و تقاتلونى ، والنساء ليس عليهن جناح ، فامنعوا عتاتكم و طغاتكم و جهالكم عن التعرض لحرمى مادمت حيا .
واى بر شما اى شيعيان آل ابى سفيان ! شما اگر دين نداريد و از روز جزا نمى هراسيد (لا اقل ) در زندگى خود آزار مرد باشيد و اگر خود را عرب مى پنداريد، به نياكان خود بينديشيد و شرف انسانى خود را حفظ كنيد من با شما جنگ مى كنم و شما با من و اين زنانى گناهى ندارند، تا من زنده هستم از تعرض ياغيان و تجاوزگرانتان به حريم اهل بيت من جلوگيرى كنيد.
(خوارزمى) مى گويد: امام حسين عليه السلام جنگ سختى نمود و در هر حمله عده اى از دشمن را به هلاكت رسانيد دشمن خواست با وارد كردن ضربه روحى آن حضرت را تضعيف كند و با حايل شدن در خيمه ها و قتلگاه ، حمله به خيمه ها را شروع كرد، در اينجا بود كه آن حضرت لشگريان كوفه را با اين جملات مورد خطاب قرار داد: (يا شيعة آل ابى سفيان ... .)
نویسنده:محمد صادق نجمى
منبع : پيام عاشورا