صداي" يا اخاك ادرك اخاك العباس! در صحنه كارزار و غربت، بر گوش حسين مينشيند. سراسيمه خود را به سوي صدا روانه ميسازد. دوست و دشمن نظارهگر حركات حسين ميگردند در مسير راه احدي جرأت حضور در مقابل چهره، خشمگين حسين را ندارد و هر كس به سويي فرار را برقرار ترجيح ميدهد.
در كنار نهر علقمه، قامت رشيدي در خون خويش نشسته و منتظر آمدن سرور و مولا و امام خويش ميباشد. صداي سم اسبان دشمن جهت آزار او تداعي ميشود. صداي عباس برميخيزد: «اگر باز قصد اذيت و آزارم را داريد، مرا مهلتي دهيد تا امام و مولايم را براي آخرين بار ببينم.» صداي تكيدة حسين برق اميدي در دل علمدارش مينهد. اين، امام زمان اوست كه بر بالينش حاضر گشته است. در حالي كه دست خويش بر كمر گذاشته است، مرثيه ميخواند: «الان انكسر ظهري وقلت حيلتي و شمت بي عدوي»؛ الان كمرم شكست.
خون از چهرة عباس ميزدايد و او را تسلي ميدهد و از غربت خويش ترانة مظلوميت ميخواند: «ديدي آخر مرا بيعلمدار كردند! ديدي آخر مرا بي برادر كردند! عباسم بوي فاطمه مادرم را استشمام ميكنم.» دشمن ميبيند كه حسين براي دومين بار شروع به گريه كرده و از عباس ميطلبد براي او قصة خويش را باز بگويد: «بگو چه كسي دست هايت را از بدنت جدا نموده؟ بگو چه كسي تير به چشمانت زده است؟» عباس ميگويد: «مرا تا جان به تن دارم، رها مكن و به حرم مبر. ميدانم دختران هنوز چشم انتظار مشك آبند.»
آتش شرم، بر جان عباس زبانه ميكشد و او چهرة كودكان را در نظر ميآورد.
چشمان حسين شاهد عروج روح پرچمدارش ميگردد و درحالي كه غم عالمي بر شانهاش سنگيني ميكند، به سوي حرم برميگردد؛ ولي چشمان اشكبار خويش را با آستين پيراهنش پاك مينمايد؛ تا اهل خيام متوجه مصيبت نگردند.
زينب و دختران ميبينند كه حسن سواره راهي ميدان بود؛ ولي اكنون پياده برميگردد. او به سرعت راهي شده، ولي اكنون آرام آرام ميآيد و دست بر كمرش دارد.
سكينه جلو آمده و به پدر عرض ميكند: «عمويم عباس كجاست؟» او به ما وعده آب داده، ولي ما ديگر آب نميخواهيم. ما عموي خود را ميخواهيم.»
امام وارد خيمة عباس ميشود و خيمه را ميكشد. سپس رو به سكينه نموده و ميفرمايد: «قتل العباس.»؛ عمويت كشته شد.
زينب چون خبر شهادت برادرش را ميشنود، فغان برميآورد: «واي برادرم! واي عباسم! آخ كه بعد از تو ديگر ما بيياور شديم!»
زنان خيام به همراهي زينب مشغول به ندبه و عزاداري ميشوند و حسين هم در غم عباس همراه آن ها شروع به گريه مينمايد و بانگ برميآورد: «بعد از تو اي ابوالفضل، بيياور شديم وتباهي به ما روي آورد!»
منبع : سایت عاشورا