در بررسى اساسى ترین مظاهر زندگى امام سجاد (ع) به مواردى چون:ترک دنیا، کثرت عبادت، زهد نسبت به مال دنیا و خوشى هاى آن خواهیم رسید. ما از این مظاهر به «تعبد» و روى گردانى ازدنیا، تعبیر مى کنیم. «تعبد» در حیات پربرکت امام (ع) به گونه اى است که محتاج دلیل و نص تاریخى نیست. همین کافى است که بدانیم آن حضرت را «زین العابدین » و «سجاد» لقب دادند. در نظر علماى غیر شیعى،امام سجاد (ع) عابدترین و زاهدترین فرد خود زمانه است که مانندخورشیدى بر تارک انسانیت مى درخشد و تاریخ او را در اعلا مرتبه مى ستاید. براى معرفى عبادت امام (ع) به صورت زنده و شناساندن کیفیت ومقدار آن و بررسى حالاتى مانند ترس از خدا، زهد و موعظه که ازلوازم عبادت امام بشمار مى آید، برخى از روایات را که متضمن این معنایند، یادآور مى شویم: ۱) از یکى از کنیزان امام (ع)،در باره عبادت آن جناب، سؤال کردند، او گفت: «آیا مختصر بگویم یا تفصیل بدهم » گفتند: «مختصر بگو» گفت: «هرگاه براى ایشان غذا مى بردم یا مى رفتم که رختخواب شان را پهن کنم، در حال نماز و عبادت مى دیدمشان.هر روز و شب هزار رکعت نماز مى خواند.پیشانى حضرت از زیادى سجده پینه بسته بود و مانند پوست زانوى شتر شده بود.» ۲) امام باقر -علیه السلام- عبادت پدر بزرگوارشان را چنین توصیف مى کند: «پدرم شب ها آن قدر نماز مى خواند که هنگام رفتن به رختخواب، از ناتوانى بر روى زمین خود را مى کشاند.» روایاتى هم کیفیت عبادت امام -علیه السلام- را شرح داده اند:گفته اند: امام (ع) در حال نماز، مانند چوب خشکى بى حرکت مى ایستاد، مگر این که باد لباس هاى ایشان را به حرکت درمى آورد. چون به نماز قامت مى بست، رنگ چهره اش متغیر مى شد و در حال سجده، آن قدر مى ماند که عرق از سر و روى مبارکش جارى مى شد.هنگام وضو گرفتن، از خوف خدا، رنگش مى پرید و این چنین خود رابراى دیدار پروردگار آماده مى ساخت. بعضى از دوست داران امام، با دیدن آن همه عبادت و سخت گیرى حضرت در تضرع و مناجات، خوف بر آنان را برمى داشت و از امام تقاضامى کردند که از عبادت خود کم کند و اندکى مراعات حال خود رابنماید. دخترش فاطمه، روزى به صحابى جلیل القدر، جابر بن عبد الله انصارى، گفت که هر طور شده امام (ع) را قانع سازد ازعبادتش بکاهد، تا خداى ناکرده صدمه اى به ایشان نرسد و به مریضى گرفتار نیاید. زیرا او تنها فرزند به جا مانده حسین (ع)و تنها حجت خدا، بر روى زمین است. کیفیت عبادت امام، اختیار از کف حاضران مى ربود و دل آن ها رامى سوزاند. آن ها مى گریستند و مى ترسیدند که ضعف و ناتوانى، که بى سابقه نبود، کار دست امام بدهد. مى گوید، روزى امام باقر (ع)نزد پدر رفت و او را در نماز، به حالتى عجیب مشاهده کرد.حالتى که کسى را یاراى رسیدن به مرتبه آن نبود. رخسار امام (ع)از شدت شب زنده دارى زرد شده بود و چشمانش از گریه بسیار سرخ.در اثر سجده هاى طولانى، پیشانى مبارکش پینه بسته بود و بینى ایشان زخم شده بود و ساق پاها به کلى از کار افتاده بود. امام باقر (ع) گویند: وقتى پدرم را بدین حالت دیدم، نتوانستم تحمل کنم و گریستم. همه کسانى که در باره امام سجاد (ع) کتابى نگاشته اند و این حالات را متعرض شده اند، کمتر به تفسیرى روشن و دقیق دراین باره دست زده اند. توضیح نداده اند که چرا در زندگى ائمه دیگر، عبادت رابدین صورت مشاهده نمى کنیم. البته این نویسندگان بى میل نیستندکه عبادت را به گونه اى که در زندگى امام سجاد (ع) بروز یافته،دلیل برترى ایشان بدانند و کثرت تضرع و شب زنده دارى آن حضرت را، گواه عظمت مرتبه و امامت به شمار آرند. بسنده کردن به این گونه تفاسیر نارس و عقیم، نشان از درک ناقصى دارد که با شان و منزلت، و شخصیت امام (ع) سازگار نیست. عبادت را صرفا یک فضیلت و ارزش قلمداد کردن، یعنى بررسى حیات وشخصیت ائمه -علیهم السلام- به صورتى غیر دقیق و غیر شیعى ورسیدن به فهمى نادرست و غیر واقعى. اما معرفت شیعى که مبتنى بر اصول اعتقادى ماست، مجال گسترده ترى را براى بررسى نقش ائمه -علیهم السلام- و پى گیرى هدف هاى مشترک ایشان و بحث در وسایلى که براى رسیدن به این اهداف به کار گرفته اند، پیش روى ما مى گذارد. این که چنین پدیده اى را بدین کیفیت در طول حیات ائمه پیش و بعداز امام سجاد (ع) نمى بینیم، ما را به این نتیجه مى رساند که عبادت آن گونه امام، حرکتى اصولى و وسیله اى کارآمد بود، تا درپرتو آن، اهداف بزرگى را که بر عهده داشت، تحقق ببخشد. نه امام حسن (ع) و نه امام صادق (ع) هیچ کدام، آن گونه که امام سجاد (ع) به عبادت مى پرداخت، نپرداختند، و حال آن که همه امامان-علیهم السلام- در رتبه و شان، برابر و یکسان بوده اند. کدام اوضاع و احوال، امام سجاد (ع) را به اتخاذ چنین رویه اى مجبورمى ساخت و اهدافى که این رویه متضمن تحقق بخشیدن بدان ها بود،کدام است؟ براى این که خواننده بتواند ما را در فهم هر چه بهتر این پدیده همراهى کند و از ابعاد و مفاهیم و مضامینى که در آن پدیده هست، آگاهى یابد، ناچاریم که آن را از دیدگاه هاى مختلف بررسى کنیم و به همان نظرگاه معمول و واحد اکتفا نکنیم، زیرا به درک ناقص و نااستوار ما از جاى گاه حقیقى پدیده عبادت در حیات طیبه امام سجاد (ع) خواهد انجامید.
۱. بررسى حالت تعبد همگام با مظاهر انسانى دیگر
تعبد، تنها جنبه قابل بررسى زندگى امام سجاد (ع) نیست. جنبه هاى ارزشمندى چون، آزاد کردن بردگان، بخشش و انفاق نیز در کنارتعبد وجود داشتند. در بحث از زندگى امام (ع)، باید این جنبه هارا کنار هم گذارد و از زاویه اى واحد بدان ها نگریست. این روش،ما را به لمس زیبایى تناسب بین آن ها و درک ضرورت ارتباطشان بایکدیگر مى رساند و فهم دقیق جوانب قدرت و تاثیرگذارى این پدیده ها را در فربهى و تکامل شخصیت، به ما ارزانى مى کند. آن وقت است که به چگونگى به کارگیرى این ابزار توسط امام (ع) وشیوه جمع کردن بین آن ها، به عنوان یک صفت واحد پى خواهیم برد. در بررسى مشترک این پدیده ها، به خاطر وحدت انگیزه و هدف،نقش هر یک از این پدیده ها در تحقق بخشیدن به هدف هاى جزیى مختص به خود، انکارناپذیر است، اما مجموع این اهداف جزیى است که هدف عام و گسترده امام (ع) را شکل مى دهد و متبلور مى سازد.
۲. بررسى حالت تعبد از رهگذر توجه به اوضاع و احوال زمان امام (ع)
اوضاع سیاسى زمان امام سجاد (ع) مختص آن حضرت بود و با اوضاع سیاسى روزگار ائمه دیگر، تفاوت داشت.امام (ع) فرزند یک انقلابى بود که بر ضد حکومت اموى قیام کرده بود و در راه تصحیح افکار انحرافى آن زمان، شهادت را برگزیده بود. سرزمین هاى اسلامى، در زمان امام (ع)، خاصه در دوره اول امامت،در تب تند اضطراب، هرج و مرج و ناامنى مى سوخت. دولت اموى درحال نابودى و فروپاشى بود و دولت زبیرى در حال شکل گیرى وسامان یافتن. البته دوره دوم امامت حضرت (ع) بهتر از دوره اول نبود. جامعه اسلامى در چنگال کابوس وحشتناک و خفه کننده، و ظلم فاجعه آفرینى گرفتار شده بود که علم آن را عبد الملک و والیان قسى القلب او یعنى حجاج، خالد قسرى و بشیر بن مروان بر دوش مى کشیدند. هم چنین آن دوران، دوران تحولات اجتماعى بود که در پى فتوحات گسترده مسلمانان پدید آمد; فتوحاتى که حکام را، بى آن که به مخاطرات کشور گشایى و آمیخته شدن مسلمین با کفار بیندیشند،به غنائم و خوشى هاى فتح سرگرم مى کرد. در آن دوران، هم چنین سردمداران فکرى و شخصیت هاى دینى، پا به عرصه اجتماع گذاردند و مردم را به تبعیت از خویش فراخواندند;کارى که در دوران زندگى امام حسن و امام حسین -علیهما السلام هیچ کسى جرات انجام آن را نداشت. در کنار همه این امور، اعمال تبلیغاتى امویان، ضد اهل بیت وبنى هاشم، هم چنین کوشش حکومت در مسخ کردن چهره نورانى فرزندان رسول (ص)، کم کم به ثمر نشست و در دل مردم رسوخ نمود. در این زمان بود که کار تحریف آغاز گشت و دستگاه اموى با خریدن فحاشان و اجیر کردن راویان دروغ گو، به نیرنگ بازى و دسیسه بامسلمانان پرداخت. همه این امور بود که دست به دست هم داد و چهره واقعى دوران حیات امام (ع) را شکل بخشید، لذا در بررسى پدیده تعبد ناچاریم اسباب، اهداف و نتایج آن را مورد توجه و دقت قرار دهیم.
۳. بررسى پدیده تعبد، با توجه به نقش امام (ع) و عمل هر یک ازائمه -علیهم السلام- در هر مرحله
نقش و عملکرد امام سجاد (ع) نشان دهنده نوعى انعطاف در سیره وعمل ائمه (ع) بود. دوره ائمه پیش از ایشان دوره جنگ سیاسى ومطالبه حکومت بود، اما دوره دوم; یعنى دوره امام سجاد (ع) وبعد از او، دوره رهبرى فکرى و جدال بر محور این موضوع بود.حیات حضرت در ابتداى این دوره، ظهور یافت و طبیعتا پدیده ها وتجلیات جدید و رفتار هم شان آن را طلب مى کرد. رنگ و کیفیت این پدیده ها به فهم شیعه آن زمان، مقدار آگاهى و سطح فرهنگ آن ها و نوع ارتباطشان با هم بستگى داشت، چرا که شیعه،مجموعه اى بود از تمایلات عاطفى و جمعیتى که داراى اصول و مبانى است. وظیفه ماست که به بررسى اهداف واقعى و برنامه هاى تبلیغى امام بپردازیم:اهدافى چون: پاسدارى از احکام اسلام و تبعیت امت از آن احکام،روشنگرى مسلمانان، پروردن علما و به وجود آوردن یک شخصیت نمونه و کامل. هم چنین باید به مقدار عنایت مردم و شیعیان به امام -علیه السلام- براى به عهده گرفتن رهبرى و ادامه رهبرى، توجه داشته باشیم. در این مجال به بررسى پدیده تعبد در زندگى امام زین العابدین -علیه السلام- مى پردازیم تا به تفسیرى درست و روشن ازآن و انگیزه هایى که امام را به انتخاب این روش، واداشت، برسیم.
عزلت امام و حالت تعبد
معروف است که امام سجاد (ع) به دور از کارهاى اجتماعى،اندیشه اى جز عبادت و روى گردانى از امور دنیا نداشته است. دراین باره گفته اند: ایشان بیرون از مدینه، اتاقکى از مو براى خود ساخته بود و در آن جا به عبادت و تضرع به درگاه پروردگارمى پرداخت. در بعضى از روایات علت انزوا و روى گردانى امام (ع) ازفعالیت هاى اجتماعى، فرمان و امر الهى و خط مشى غیبى، ذکر شده است. به امام صادق (ع) نسبت داده اند که فرمود: على بن حسین (ع)بعد از شهادت پدرش، مهر چهارم وصیت فرود آمده از جانب خدا راگشود. در آن نوشته بود: «سکوت کن و خاموش بنشین.» جاى آن است که بپرسیم: به کدامین علت و انگیزه، امام سجاد (ع) به انزوا روى آورد و براى چه خداوند او را به سکوت و خاموشى فرمان داد و این که در امور اجتماعى و عامه و رهبرى آن ها واردنشود؟! در پاسخ به این سؤال، به دو عامل مهم برمى خوریم که امام را به گزینش چنین زندگى اى آن هم در میان مردم وادارکرد: اول: اوضاع و احوال سیاسى دوم: شفاف شدن عمل مرحله اى امام (ع)
منظور از وضع سیاسى، سیاستى است که در زمان حیات امام سجاد (ع) جریان داشت و دو دوره داشت: دوره اول که با حکومت یزید آغاز شد و ستیزه جویى و سخت گیرى را به نمایش گذارد. این دوره نه سال اضطراب و جنگ بین امویان و زبیرى ها را بر سرحکومت، در پى داشت و انقلاب هاى شیعى متعددى را در عراق شاهدبود. دوره دوم هم بعد از سیطره عبد الملک بر حکومت و ظلم و ستم او، و به کار گماردن والیان قسى القلب و خونریز بر امت مسلمان شروع شد. امام (ع) فرزند مرد انقلابى اى چون حسین (ع) بود. همین امر او رااز رهبران بنى هاشم و در صف دشمنان شماره یک امویان و داعیه داران حکومت، قرار مى داد. علاوه بر این، شورش هاى شیعى که درگوشه و کنار به وقوع مى پیوست، امام را به رهبرى خویش فرامى خواندند. همه این ها عرصه را بر امام (ع) تنگ مى کرد و ازخطرهاى بسیارى که در کمین او بود، برحذر مى داشت. اما شفاف شدن عملکرد مرحله اى امام (ع):انتقال از مرحله جنگ با دولت حاکم که روش ائمه پیشین بودبه مرحله آتش بس و فرصت یابى براى نشر علم و تربیت شیعیان وبالابردن سطح فرهنگ آن ها و رسوخ دادن مفاهیم اندیشه امامت درذهن و زبان ها، همه نشان از انعطاف و نرمش بسیار در شیوه عمل ائمه داشت. این انعطاف به یک شخصیت بزرگ و عمل عمیق و ریشه داراحتیاج داشت تا مرز بین آثار مرحله اول را به وجود آورد ولوازم و مقدمات فعالیت مرحله دوم را سازمان دهد. قصد امام (ع)از روى کار آوردن مرحله دوم این بود که مردم و شیعیان نوع برخورد با ائمه خود را، که بدان خو کرده بودند، کنار بگذارندو آن گونه با ایشان برخورد کنند که برخاسته از یک فهم و شعوراصولى باشد و نه عاطفى صرف. انزواى حضرت، همان عملکرد فاصل بین دو مرحله و مرز ممیز آن بود. مرحله دوم از آن جا آغاز شد که با روى کار آمدن روش هاى نو و وسایل جدید، ته مانده هاى مرحله دوم تمامى پذیرفت و راه براى ائمه بعدى باز و هموار گردید. بنابراین، مى توان ادعا کرد که امام سجاد (ع) به تدریج، دامن خود را برچید و انزوا را به گوشه اى نهاد و بعد از به ثمرنشستن آن روش و تحقق یافتن هدف ها، آرام آرام به کارهاى اجتماعى و فعالیت هاى هدف مند در بین صفوف جامعه اسلامى، روى خوش نشان داد. پس خانه اى که امام (ره) در بیرون مدینه، براى عبادت خود ساخته بود، به دوره اول زندگى حضرت تعلق داشت; یعنى به زمانى که ازکربلا به مدینه مراجعت فرمود. این که امام (ع) تمام عمر خود رادر آن خانه به عبادت صرف، پرداخته باشد سخنى ناصواب است. بى شک این کار، با توجه به این که امام، هادى مردم و حجت خداوند است،از ایشان بعید و با هدف امامت ناسازگار مى نماید. گرچه امام (ع) از انزواى خود کاست و تدریجا آن را به کنارى نهاد، اما هیچ گاه با تمام وجود وارد جامعه نشد و خود را بافعالیت هاى اجتماعى آشتى نداد. او مانند انسانى زاهد و عابد،به دور از مسائل و مشغولیات دنیا، زندگى کرد و وقت خود را صرف موعظه مردم، رسیدگى به فقرا و برآوردن نیازهاى مردم نمود.این که روش امام سجاد (ع) با دیگر ائمه (ع) سر از تناقض درآورد،غیر ممکن است. بنابراین بین دوره اول از زندگى امام و دوره دوم فاصله اى که آن دو دوره را در برابر هم قرار دهد، وجودندارد. آن اوضاع و احوال و به تبعش آن انگیزه هاى خاص، امام (ع) رااحاطه کرد و انزوا و نپرداختن به فعالیت هاى اجتماعى را پیش روى ایشان گذارد و طبیعى است که در چنین موقعیتى، شخص به آن چه محبوب و مرغوب اوست، روى مى آورد. امام (ع) نیز عبادت پروردگارو مناجات و تضرع با او را انتخاب نمود و خود را با نماز وروزه مشغول داشت. این حالت امام (ع)، با وضع ظاهرى و روحى امام کاظم (ع) و ائمه دیگرى که به زندان مى افتادند شباهت کامل دارد.آن ها به پاس این فرصت ناب، خدا را شاکر بودند و از موقعیت فراهم آمده، نهایت سود معنوى را مى بردند.
رهبرى امام و حالت تعبد
جنبه روحى مردم عابد و زاهد را به دو گونه مى توان تفسیر نمود: گونه اول، روى کرد روحى صحیح و اسلامى، که مورد توجه اسلام واولیاى الهى است. کسى که در عبادت خود چنین سمت و سویى دارد،نور ایمان، روح تقوا، اخلاق اسلامى و روح جهادگرى در راه خدا،در او آشکار و نمایان است و زندگى دنیایى بین خصلت هاى اوجدایى نمى اندازد. این انسان، هم مجاهد است، هم زاهد و عابد.هر که با او بنشیند خشنود برخیزد، حال آن که میل همنشینى هنوزدر آن شخص باقى است و این همه از اثر بشاشت یقین و ایمان وگریه بر گناهان و تقصیرات، پدید آمده است. اما روى کرد دوم که از آن به روى کرد روحى منحرف (صوفیانه)یاد مى کنیم آن که چنین جهت گیرى را برمى گزیند، در فهم اسلام ومفاهیم آن، و درک شریعت محمدى، به کژ راهه خواهد رفت. اوگرچه، بیشتر به عبادت متوجه است اما این عبادت در او کارگرنیست و چه بسیارند عابدان و زاهدان این چنین که زنگارهاى جاهلیت و ارزش هاى آن، از قلوبشان آویخته است و از شفافیت ایمان و طهارت روح در آن ها اثرى نیست. این گروه از مدعیان،اسلام را در همین حد فهمیده اند و آن را کافى دانسته اند.پس زندگى را رها کرده به عبادت سرگرم شده اند. و این همان انحراف و صوفیانه عبادت کردن است. جهت گیرى اول -که اسلام نیزبه آن سفارش کرده- فاصل عملکرد ائمه (ع) و وجه تمایز آن ها ازدیگران است. روحیه امام و عبادت او، اجتماعى و عامه است.به گونه اى که همنشینى با امام، انس و الفت را به دنبال دارد وعلاوه بر مردم که جذب ایشان مى شوند مخالفان نیز نوعى میل و کشش به آن حضرت، احساس مى کنند. لب مطلب این که، زهد و عبادت امامان (ع) هیچ تاثیر سوء و ناگوارى براى مردم به بارنمى آورد. هر انسان مسلمان و با ایمان، در برخورد با صنف اول از زاهدان و عابدان، و شنیدن سخنان ایشان، مهرشان را به دل مى گیرد وبزرگشان مى دارد. چرا که این گروه، نمونه اى صد درصد اسلامى، ازیقین استوار و ایمان پابرجایند. حتى کسانى که از مسلمانى والتزامات روحى و عملى آن بویى نبرده اند، به انسان عابد، به این اعتبار که او شخصیتى قدرت مند و میل و رغبتى دیگرگون نسبت به دنیاى مادى دارد، احترام عمیق مى گذارند و از او تجلیل مى کنند. از آن جا که خداوند در ذات بشر تمایلات خیر و گرایش به خوبى هارا به ودیعت نهاده، هر انسانى، انسان زاهد و سالک الى الله رابه دیده تکریم مى نگرد و از این احترام، به حب و تقرب و رابطه تعبیر مى کند و گاه، گرچه آن ارتباط را آشکار نمى سازد، ولى ازرهگذر آن، با انسان متعبد، برخورد و سلوک مى کند. این معنا را بیشتر ما، به تجربه دریافته ایم. اگر در باره یک انسان زاهد و عابد، مطالبى بشنویم که بوى بدگویى و ناسزامى دهد، با دیدن آن شخص و مشاهده رفتار و گفتار او، حالت روحى ما به سرعت تغییر مى کند، و ما چاره اى جز دفاع از آبروى آن انسان و تکذیب شنیده هاى خود نخواهیم داشت. براى نمونه، از سرگذشت حضرت کاظم (ع) و زندانبان او حکایتى بشنویم. روزى که امام (ع) را به زندان بردند، زندان بانى برایشان گماشتند تا مراقب حضرت و اوضاع زندان باشد. این شخص نسبت به امام (ع) بسیار جسور بود و در آزار و اذیت، سعى بلیغ مى کرد.روزها گذشت و زندان بان جز عبادت و نیک رفتارى امام (ع) چیزى مشاهده نکرد، دانست که آن چه در باره امام (ع) شنیده و نسبت هاى زشت و ناروایى که به ایشان داده اند، یکسره دروغ و بى اساس است. پس از کار خود کناره گرفت. این اندک ثمره اى بود که بر زهد و عبادت بى پرده امام کاظم (ع)مترتب گشت، تا برسد به نتیجه برتر و مقصود اصلى ایشان. پیش ازاو، امام سجاد (ع) عینا، همین روش را در باره عبادت خود، پى گرفته بود. عبادت روشمند امام (ع) با آن شکل خاص، مردم را برآن مى داشت که او را بزرگ بدارند، قدرش را بدانند و با او هم دردى و هم فکرى کنند. امام (ع) این گونه، قلب بسیارى از مردم وشیعیان را صاحب شده بود. حالت تعبد، به عنوان یک صفت بارز در امام، نظر مردم را جلب کرده بود و در نگاه آن ها امام شخصى بود، زاهد، روى گردان ازمتاع دنیا و لذات آن، که هم خود را به عبادت و تضرع صرف مى کرد. در آن زمان، فرد دیگرى را نمى شد سراغ گرفت که مانندامام سجاد (ع) عمل کند و سخن بگوید. مردم این را مى دانستند واحترام و تکریمشان، رنگ تقدیس به خود مى گرفت و با گذشت روزها،ماه ها و سال ها، افزون هم مى شد. امام (ع) منحصر به فرد بود.مدام ذکر خدا مى گفت و پیوسته مى گریست. چنان از قیامت بیم داشت، گویى آن را پیش روى خود مى بیند. سلوک عبادى حضرت، همواره با پدیده هاى دیگرى چون انفاق،دستگیرى از بیچارگان، انجام اعمال نیک و دوستى با مردم، توام بود. اهل مدینه، به فضل و برترى امام (ع) بر دیگران معترف بودند و او را بر بسیارى از اطرافیانش که گاه مانند او عمل مى کردند و از بزرگان بنى هاشم بودند، ترجیح مى دادند. در روایت است که شخصى به سعید بن مسیب گفت: «با تقوى تر ازفلانى ندیدم.» سعید گفت: «آیا، تا به حال على بن حسین رادیده اى؟» گفت: «نه.» گفت: «کسى را ندیدم که از اوپرهیزگارتر و عابدتر باشد.» زهرى، همصدا با بزرگان عصر خود،گفته است: «در میان بنى هاشم، کسى را برتر از على بن حسین (ع)نیافتم.» این سخن هم از اوست که: «کسى از اهل این خاندان رانمى شناسم که شایسته تر از على بن حسین (ع) باشد.» «حرب صحاف »از سعید، غلام حسن بن صالح نقل کرده است که گفت:«کسى را سراغ نداشتم که در ترس از خدا به مقام حسن بن صالح رسیده باشد، تا این که به مدینه رفتم و با على بن حسین (ع) آشناشدم.او آن چنان از خوف خدا و آتش دوزخ بیمناک بود که گویى جهنم راتجربه کرده و چشیده است.» خلاصه سخن این که تعبد، آنگونه که درزندگى امام (ع) چهره نمود، به بار نشست، رهبرى و زعامت حضرت راپایدار ساخت و امامت و قدسى بودن او را، به همگان ثابت نمود. ادامه دارد
این مقاله، ترجمه یک فصل از این کتاب است: الامام السجاد،(محاوله لاکتشاف دور الامام الرابع فى الامه من خلال تشخیص المرحله و الاهداف و الوسائل التى کان یعتمد علیها فى قیاده المسیره الاسلامیه المظفره)، حسین باقر، شماره ۹ از سلسله «کتاب قضایا الاسلامیه معاصره » حسین باقر از شاگردان شهید صدرمى باشد که در باره زندگانى امام سجاد (ع) فعالیت هاى فکرى و قلمى بسیار جالبى کرده است.
گفتیم که: پدیده تعبد، به عنوان یکى از مظاهر شگفت انگیز حیات امام سجاد علیه السلام، داراى کیفیت و کمیت خاصى است و براى بررسى آن، باید از دیدگاه هاى گوناگون مورد توجه قرار گیرد.فهم دقیق، ولى غیر متعارف عبادت امام در گرو چند عامل است: ۱- بررسى حالت تعبد، همگام با مظاهر و پدیده هاى دیگر. ۲- بررسى تعبد امام از رهگذر توجه به اوضاع و احوال آن روزگار. ۳- بررسى پدیده عبادت، با توجه به نقش امام، و عمل هر یک ازائمه در دو دوره پیش و بعد از امام سجاد. در بحث عزلت امام و رابطه آن با عبادت آن حضرت، دو عامل مهم را برشمردیم که امام را به یک زندگى انزواگرایانه و دور ازمسائل اجتماعى سیاسى، وامى داشت. یکى از آن دو عامل، اوضاع واحوال سیاسى بود و دیگرى، شفاف شدن عمل مرحله اى امام. و در بررسى پدیده عبادت و رابطه آن با رهبرى و زعامت امام.گفتیم که، زهد و تعبد، دو گونه کاملا متفاوت دارد. یک گونه آن که مورد تایید اسلام نیز هست، سمت و سویى صحیح و سالم دارد ودر برگیرنده فضائل و برترى هاى اخلاقى است و اما گونه دیگر که روى کردى است صوفیانه و منحرف، تنها کثرت عبادت را مد نظر داردو از حقیقت و روح اسلام در آن خبرى نیست. و بیان شد زهد وعبادت امام از گونه اول بوده است و بس. و اینک ادامه این بحث.
حکومت و تعبد امام
از جمله فوایدى که بر تعبد و انزواى امام سجاد (ع) مترتب بود،این بود که خیال حاکمان وقت را از جانب ایشان آسوده مى گذاشت وامام را آن گونه جلوه مى داد که گویى هیچ به فکر حکومت نیست ومشغولیتى جز عبادت و زهد ورزى ندارد. عبادت ها و حالت هاى روحى امام، بیشتر، پیش چشم مردم، واقع مى شدو البته، امام را از این کار مقصود و غرضى مورد نظر بوده است.از جمله آن که دست حکومت را از خود کوتاه بدارد و از فعالیت هاو موضع گیرى هاى خطرناک، دورى گزیند. خاصه که ایشان، شیعه،مخالف حکومت وقت، و فرزند انقلابگر عصر، حسین بن على (ع) بود واین همه امام را در مرکز حساسیت قرار مى داد. امام، با پیش گرفتن این روش بى خطر، حاکمان را مطمئن ساخت وآن ها را به دور از خویش نگه مى داشت و موفق شد بسیارى از مشکلات و گرفتارى هایى که مى توانست دامن گیر ایشان شود، برطرف سازد.گفته اند: چون عبد الملک تصمیم به قتل امام سجاد گرفت، تا هراحتمال خطرى را از جانب آن حضرت، عقیم بگذارد، «زهرى »برپاخاست و به او گفت: «على بن حسین، آن گونه نیست که تو فکرمى کنى. او به خود مشغول است ».عبد الملک شادمان گشت و دانست که امام خیال منازعه و درافتادن با او را ندارد، لذا به زهرى گفت: «به! امام، چه کار خوبى مى کند.» روزى امام به عبد الملک، که نظاره گر عبادت ایشان بود، گفت: «اگر نبود که خانواده ام بر گردن من حق دارند، و درقبال مردم مسلمان، مسئول هستم، چشم هایم را به آسمان مى دوختم و قلبم را براى همیشه متوجه خدا مى ساختم، تا آن لحظه که جانم را بستاند، که او بهترین حاکم است ». در این هنگام امام به گریه افتاد و عبد الملک نیز گریست. این سخن، عبد الملک را متوجه مى کرد که امام کسى نیست که به گمان او، حکومت خواه باشد، بلکه جز عبادت و تهجد، اندیشه اى ندارد. این تاکید امام البته ضرورت داشت تا بسیارى از خطرهاى گرداگرد او را دفع نماید و نقشه هاى حکومتیان را ناکام سازد. حجاج به عبد الملک مى نویسد که امام را بکشد و بدین وسیله پایه هاى حکومت خود را محکم نماید. زبیر، جاسوسانش را به مراقبت امام مى گمارد، تا مانع گرد آمدن مردم در اطراف ایشان شوند و آن حضرت را از روى آوردن به جنگ برحذر دارند، و اگرانقلابیون کوفه (توابین و یاران مختار) خواستند با او تماس بگیرند، نگذارند. همه این امور، حکومت را پیوسته، هوشیار و ترسان مى داشت. اماامام که سرد و گرم روزگار را چشیده بود و بصیرت کافى داشت،سخت گیرى ها و خطرهاى حکومتیان را خنثى مى ساخت و ناکام مى گذاشت.سفاح مسلم بن عقبه، سردسته لشکر اموى در واقعه «حره » درباره امام مى گوید: «با این که فرزند رسول الله است، جز خیر وخوبى، هیچ از او صادر نشود». البته منظور سفاح از «خیر»این است که امام با حکومت کارى ندارد و در پى آن نیست که خطرو آشوبى براى دستگاه حکومتى دست و پا کند. این سخن که از شخصى چون سفاح بروز مى کند، بهترین دلیل است بر این که امام، درتحقق هدف خود، که همان مطمئن ساختن حکومت اموى بود، موفق بوده است.
تفرقه و تلاش امت، و مسئله تعبد
وقتى که دین اسلام بر طهارت مظاهر حکومت و تقواى حاکمان والتزام آن ها بر امور دین و دنیاى مردم، تکیه مى کند، نشان ازتاثیر به سزاى این عوامل در بدنه جامعه اسلامى، مى دهد، چرا که انحراف و کجروى حکومت، تدریجا به از هم پاشیدگى اجتماع و شایع شدن محارم خواهد انجامید. آن جا که حکومت به دست حاکمان بى قیدو لاابالى سپرده شود، بذر معصیت آرام آرام رشد کرده، مظاهر جرم و تباهى در اجتماع اسلامى آشکار مى گردد و به دلیل ناتوانى حاکمان از ضبط و ربط امور و حفظ تقید جامعه به شئون دینى،گسترش مى یابد; چه رسد به جایى که خود حاکمان قدرت تشخیص مواردحرام و قدرت جلوگیرى از رشد آن را نداشته باشند. دورانى که بنى امیه حکومت را به چنگ آورد و والیان فاسق آن،امور جامعه اسلامى را بر عهده گرفتند، و تا توانستند در پستى هاو انحرافات فرو رفتند و بى حیایى و گستاخى را مباح کردند، واموال مردم را به پاى لهو و لعب خویش، قربانى نمودند، حال وروز جامعه به جایى رسید که آثار تلاش و انهدام، تضعیف روابط ومناسبات دینى و تعهدات روحى، نمایان گردید و فساد و فراوانى مجالس باطل و حرام، همه گیر و همه جایى شد. آثار تخریبى به جا مانده از فتوحات مسلمین، یعنى درآمیختن باجامعه کفر و برخورد با اموال و ثروت هاى انباشته، که البته به چنگ حکام و رجال حکومتى مى افتاد، باعث به وجود آمدن طبقه اى ممتاز و اسراف کار شد که آثار غیرقابل انکارى در شیوع اسراف کارى و گسترش فساد داشت. این روند تخریبى تا آن جا پیش رفت که جامعه اسلامى، در زمان امام سجاد (ع)، به خصوص در مکه و مدینه، دچار فروپاشى، و ضعف و رخوت مسلمانى مردم و روحیه آن ها گردید. جان هاى مردم، لانه پستى ها و فسادهاى اخلاقى بود و ارزش هاى اسلامى دست خوش تحول ودگرگونى مى شد. و این همه، دو علت اساسى بیش نداشت: ۱. انحراف حکومت و زیاده خواهى طبقه حاکم ۲. آثار تخریبى فتوحات حکومت در این وضعیت ناگوار، چاره اى جز عملیات بازدارنده و درمان گر،که جامعه مریض آن وقت را رو به بهبودى ببرد، وجود نداشت.ضرورت وجود یک جریان مانع، که در برابر همه گیر شدن این «وبا» در میان فرزندان جامعه اسلامى، بایستد، به شدت احساس مى شد. پس حیات روحى امام و روش عبادى آن حضرت، و زهد نسبت به دنیا وفریبندگى هاى آن، چیزى بود که براى پاى دارى و مانع تراشى درمقابل همه گیر شدن زشتى ها و فسادهاى اخلاقى که جامعه را رو به تلاشى و نابودى مى برد، پیش بینى شده بود. قصد امام از آن همه عبادت که با کیفیتى خاص انجام مى شد، این بود که جامعه اسلامى را به روى کردى عکس جریان مادى گرى بى قیدو بند، وا دارد و سطح معنویت و مصونیت فرزندان آن جامعه رابالا ببرد و نمونه اى کامل و اسوه اى بى نظیر را پیش روى آن هابگذارد، تا نه تنها اصحاب و شیعیان، بلکه تمام مسلمین از آن خط بگیرند و به دنبال آن حرکت کنند. جهت گیرى روحى امام، به مثابه طبیبى حاذق، در میان جامعه اسلامى، نقش بسیار مهم و ارزنده خود را به اجرا مى گذاشت. هرگاه که مریضى عمق پیدا مى کرد و گسترش مى یافت، نصیحت هاى مهربانانه طبیب بود که درد و رنج را مى کاست و نجات بعضى جان هاى بیمار رادر پى داشت. همان گونه که وجود یک عالم روشن فکر، سطح علمى و فرهنگى مردم را ارتقا مى دهد و هرچه بر عمر او افزوده گردد، فواید بیشترى به دیگران خواهد رساند. همین گونه بود، آثارى که عبادت امام سجاد (ع) در جامعه اسلامى و زندگى مردم بر جاى مى گذارد. به خصوص که مردم، پیوسته بروز آن حالات روحانى را که با اخلاص و ایمان واخلاق همراه بود، طى ربع قرن ، یا بیشتر مشاهده مى کردند.
تربیت و مظاهر تعبد
بشریت در راه رسیدن به خدا، نمونه ها و اسوه هایى را مى طلبد که نشان دهنده صورت علمى حیات دینى و حالات ربانى، باشند. تربیت،نتیجه مطلوب خود را نخواهد داد، اگر نظریه ها به عمل تبدیل نشوند و افکار و مفاهیم، در زندگى مربیان، صورت تحقق نپذیرد. حیات ائمه بزرگوار ما، نمونه اى مثال زدنى در تربیت و تزکیه است. نمونه اى که گروه هاى مختلف انسانى، مى توانند دنباله روآثار آن باشند و به روش آن عمل نمایند. زندگى ائمه به خودایشان پایان نمى پذیرد، بلکه حیات مردم زمانه آن ها را نیزمتاثر مى سازد. بالاتر، حیات ایشان، درسى است براى همه مردم درهمه زمان ها. حیات ائمه، اسلام مجسم و نورى است که ظلمات زندگى بشر را به نور تبدیل مى نماید. امامان ما، نمونه ها و الگوهایى عالى به فرهنگ اسلامى، پیش کش نمودند. و مؤمنان و پیشوایان، درطى سلوک الهى خویش، بدان نیازمند و به یارى آن نمونه ها، درفهم طریق و التزام به آن محتاجند. همان گونه که انقلاب امام حسین (ع)، تنها یک نهضت ضد یزیدى نبود، بلکه یک درس و پیام روشن و یک رسالت ماندگار تاریخى براى امت مسلمان، در طول مدت حیات آن بود; تعبد امام زین العابدین (ع) نیز، در حقیقت، یک نظریه تاریخى ماندگار براى جامعه اسلامى بود.یک الگوى دینى و نمونه اسلامى بود که مؤمنان خود را در مسیرآموختن از آن قرار مى دادند و آثار آن را دنبال مى کردند. امام حسین (ع) نظریه انقلاب بر علیه ظلم و فساد را بنیان نهادو امام سجاد (ع) نظریه عمل عبادى، در برابر انحرافات اخلاقى را. و این گونه بود که روح عبادت او، در دل هاى مردم رسوخ پیدامى کرد و آنان را متاثر مى ساخت. بسیارى از اهالى تصوف، عبادت وزهد حضرت را الگوى خود قرار دادند و براساس آن به عمل پرداختند. پس سکوت امام على، صلح امام حسن، انقلاب امام حسین وعبادت امام سجاد -علیهم السلام- همه، درس هاى عملى براى تربیت مردم مسلمان، در ادوار گوناگون زمان، بود.بنابراین باید گفت، قصد امام، از آن همه عبادت، این بود که نمونه و الگویى دینى و مثال زدنى، در روى کرد روحانى و تربیت ایمانى، به جامعه اس لامى تقدیم کند. پس امام ناچار بود، عبادت خود را در برابر چشم مردم و پیش روى آن ها انجام دهد تااثرگذار باشد و درس آموز. شاید بتوان بدین وسیله انگیزه امام را در جلوه دادن عبادت ها و راز و نیازهاى خود، درک کرد و علت یابى نمود. عبادت امام، به خود او خلاصه نمى شد. عبادت امام درسى تربیتى، روحى و اخلاقى بود. فرصتى که امام در برابر خودمى دید، بسیار قیمتى و غنیمت بود و بعید بود از او که آن فرصت طلایى را از دست بنهد و از آن بهره لازم را نبرد. در بعضى روایات، شرح عبادت هاى امام آمده است و این که آن حضرت چگونه تجربه هاى عبادتى خود را علنى و پیش چشم مردم انجام مى داد، امام باقر(ع) در توصیف عبادت پدر بزرگوار خودمى گوید: «هرگاه نعمتى از نعمتهاى الهى را به یاد مى آورد، سجده مى کرد. با شنیدن آیات سجده دار، هر کجا که بود، به سجده مى افتاد. اگر بلا و شرى از او برداشته مى شد، به شکرانه آن،فورا سجده مى کرد. هرگاه از نمازهاى واجب فارغ مى گشت به سجده مى رفت، هرگاه بین دو شخص را اصلاح مى کرد، سجده را فراموش نمى نمود.» این اعمال به گونه اى نبود که مردم از آن بى خبربمانند. بلکه مى دیدند و مى آموختند. مردم، صداى قرآن خواندن امام را بسیار مى شنیدند. گفته اند که:«امام، قرآن را از همه زیباتر مى خواند.سقاها، وقتى به کنار خانه امام مى رسیدند، با شنیدن صداى قرائت قرآن، مى ایستادند و گوش مى سپردند.» در بسیارى از روایات این معنا ذکر شده که: هرگاه امام همراه با جمعیتى از مردم به سوى مکه به راه مى افتاد، در بعضى از منازل میان راه، مى ایستاد، به سجده مى افتاد و در سجده تسبیح مى گفت و بسیار دعا مى خواند وگریه مى کرد. و مردم با مشاهده این کارها، به معارفى دست مى یافتند که بصیرت و آگاهى شان را نورانى و خدایى مى ساخت. بسیارى از آن چه در باره عبادت امام گفته شد، در ملا انجام مى یافت. مردم که کوشش امام را در عبادت و ناله و زارى، مشاهده مى کردند، به گریه مى افتادند و بر ایشان دل مى سوزاندند. یک روزشخصى از امام پرسید: «اى فرزند رسول خدا! این بى تابى وگریه هاى پى درپى براى چیست؟ ما که گناه کار و جنایت پیشه هستیم، نمى توانیم مثل شما عمل کنیم. پدر شما حسین و مادرتان فاطمه است و جدى چون رسول خدا دارى » این اعتراف صریح، ازجمله فواید تربیتى عبادت امام بود، که جز با جلوه دادن آن به دست نمى آمد. دعاهاى امام سجاد، بلند مرتبه ترین معارف الهى و ارزش مندترین مفاهیم دینى را پیش روى خوانندگان قرار مى دهد. امام از رهگذر این دعاها شیوه سلوک فردى و اجتماعى، طرزدعاکردن و روش اندیشیدن را آموزش مى دهد; هم چنین، مسائل اعتقادى صحیح و بایدها و نبایدها را توضیح مى دهد و به مامى گوید که چرا باید دعا کنیم، چگونه باید دعا کنیم و دعاهاچگونه مستجاب مى شوند و در صورت اجابت نشدن دعا، چه بایدبکنیم. دعاهاى حضرت اصول دین را یاد مى دهد و مسائل مختلف حیاتى براى بشر را یادآور مى شود و دیدگاه صحیح اسلامى را بیان مى کند. هر وقت که به زمزمه دعاهاى زین العابدین مى نشینیم، در آن واحد، هم دعا مى خوانیم و هم چیزها مى آموزیم. کافى است که اشتیاق امام را به این درس ها و تبلیغ آن ها به دیگران، درک کنیم. امام، صحیفه را نزد اولاد خود به امانت مى گذارد و آن هانیز در حفظ صحیفه نهایت کوشش خود را به کار مى بندند. بعد ازبیان همه این مطالب، دو اشکال اساسى و عمده را باید طرح کنیم و بدان ها پاسخ بگوییم.
اشکال اول
سخن مااین است که عبادت امام سجاد (ع)، با آن کمیت زیاد،نمونه اى بزرگ بلکه بزرگ ترین الگویى است که ائمه ما براى انسان هاى عابد و زاهد، به ثبت رسانده اند. دیگر این که: روى کرد معنوى امام و توجه خاص ایشان به دعا، راز و نیاز و تعبدطاقت فرسا، عکس العملى است در قبال اوضاع و احوال اجتماعى آن دوران، که امام را به انزوا و کناره گیرى از امور دنیایى واجتماعى مجبور مى ساخت. و این امر، سبب مباشر براى پدید آمدن تعبد بود، که حیات امام را از زندگى دیگر امامان، متمایزمى ساخت. اگر چنین است که گفتیم، پس آن چه از خود امام به ما رسیده، که در باره عبادت امیرالمومنین (ع) سخن مى گوید، چه توجیهى دارد.امام اعتراف کرده که عبادت او به پایه عبادت على بن ابى طالب نمى رسد و تنها به اندکى از عبادت آن حضرت توانایى و قدرت دارد. ظاهرا این سخنان خلاف چیزى است که ما بر آن اصرار داریم و با تعبیرى که از تعبد ارائه نمودیم همخوانى ندارد.
براى یافتن پاسخى دقیق و قانع کننده، ناگزیر از توضیح دو مطلب مهم هستیم: اول: اصطلاح عبادت، به دو معنا آمده است: اول معناى خاص که همان نماز و روزه و حج و.. . و امورى مانند دعا، گریه و شب زنده دارى است. دوم، معناى عام که عبارت است از همه کارهاى خوب ومورد پسند شارع مقدس که شرط قبول آن ها قصد قربت است. مانندصدقه دادن به فقیران همراه با قصد قربت. یا آشتى دادن دو نفرو حکم کردن بین مردم به قصد قربت. حتى آب خوردن به قصد قربت نیز داخل در معناى عام عبادت است. دوم: در بررسى تاریخ شیعه، کسانى را مى بینیم که به جرم شیعه بودن و پیروى از على بن ابى طالب، مورد تعقیب بوده اند و مدام عذاب دیده اند و شکنجه شده اند. آن هم به دست بدترین و پست ترین دشمنان اسلام، یعنى امویان. حاکمان اموى، با اجیرکردن راویان دغل و نیرنگ باز، و جعل احادیث دروغین، براى خلفا و صحابه شان و مرتبه جعل مى کردند و قصدشان از این کار، کم رنگ جلوه دادن فضایل اهل بیت، به خصوص على(ع) بود، و در صورت توانایى، محو ونابود کردن آن فضایل. دسیسه ها و نیرنگ بازى هاى حکام اموى و روش حکومتى آن ها، همه انگیزه اى بود براى مسخ فضایل و مناقب امام على(ع) و از میان برداشتن شان و منزلت ایشان «جابر جعفى » به امام سجاد (ع)،شکایت مى کند که بنى امیه و پیروان آن ها، شیعیان را مى کشند ومولایشان على را دشنام مى دهند و بر بالاى منبرها و در بازارها ومیان راه ها و حتى در مسجد رسول خدا(ص)، بر على لعن مى فرستند وکسى آن ها را منع نمى کند. و اگر کسى به قصد بازداشتن مردم،چیزى بگوید، او را دستگیر مى کنند و به او «رافضى » و«ترابى » خطاب مى کنند، و بعد او را نزد امیر خود مى برند. در مقابله با این اعمال خشونت آمیز و اهانت بار، روش ائمه(ع)بر عکس است. آن ها، قدسى بودن شخصیت على (ع) و فضایل وبرترى هاى او را، بیان مى کردند و بر آن اصرار داشتند. و بدین وسیله الگویى بى مانند و عنوانى چشم گیر را پیش روى مردم قرارمى دادند تا به اهل بیت توجه کنند و به آن ها گرایش یابند. حال، بعد از توضیح این دو امر، مى توان اشکال مطرح شده را این گونه پاسخ گفت که: اگر امام سجاد، عبادت على بن ابى طالب (ع)را آن گونه بزرگ مى شمارد و عبادت خود را در برابر آن ذره اى بیش نمى بیند، معناى عام عبادت را در نظر دارد. منظور امام آن است که:امام على به کارهایى پرداخت و امورى را سامان داد، که من هنوزبه آن ها نپرداخته ام. او حکومت و زمامدارى مردم را بر عهده گرفت; در میان مردم قضاوت مى کرد و به کارهاى اجتماعى و عمومى سرگرم بود و این ها امورى است که نزد خداوند بیشترین ثواب رانسبت به روزه و نماز، خمس... دارد. آن چه این معنى را تاکید مى کند، روایتى است از امام باقر(ع)که در گفتگو با اصحاب و یاران خود، از عظمت پدرش یاد مى کند وسعى بلیغ او را در عبادت خدا یادآور مى شود، و در عین حال، ازبرترى امام على سخن مى گوید و به این روش حکیمانه، درس مهمى رابه یاران خود مى آموزد. شاید این عمل ائمه، که برترین فضایل را به حضرت على(ع)، نسبت مى دادند، کارى بوده است در جهت حفظ تاریخ از دسیسه هاى بدکاران و بیمه کردن آن در برابر دشمنى و کینه دشمنان و معاندان خاندان اهل بیت.
اشکال دوم
پیش از این دانستیم که عبادت امام، امرى هدف دار بوده است ودانستیم که آن حضرت بعضى تجربه هاى عبادتى خود را، در برابرمردم انجام مى داده و ایشان را به انصراف خود از دنیا و مشغول بودن به امور معنوى توجه مى داده است و بدین وسیله هم اسباب اطمینان حکومتیان را فراهم مى آورده و هم با تعلیم مردم،الگویى مناسب و بى نظیر را پیش چشم آن ها قرار مى داده است. سؤال این جاست که: آیا عبادت امام، صفتى عارضى براى ایشان بودو آن چه انجام مى داد فقط در جهت رسیدن به اهدافى بود که ذکرکردیم؟ آیا عبادت امام از جنبه اسلامى و بعد روحى خالى و تهى بود؟! و آیا سزاوار است که عبادت هاى عمیق و معرفت آموز امام رااین چنین سطحى تفسیر کنیم و پدیده اى بدین شگفتى را فقط وسیله اى براى محقق کردن اهدافى چند بدانیم؟! جواب این اشکال با توضیح چند امر، آشکار مى گردد: اولا: پیش از این گفته شد که سبب مباشر پدیده تعبد، که درزندگى امام سجاد مجال بروز یافت، ظرف زمانى خاصى بود که امام را احاطه کرده بود. آرى، همان گونه که روزگارى، امام حسن (ع)،بنا به مقتضاى زمان، مجبور به صلح گردید و امام حسین (ع)چاره اى جز انقلاب و براندازى حکومت وقت، نداشت، امام سجاد(ع)نیز ناگزیر به انزوا پناه برد و به عبادت پروردگار خویش مشغول گردید. ثانیا: در صورتى که امام مى توانست با تمسک به انزوا و یارى جستن از پدیده تعبد، اهداف معینى را در جهت مصالح عامه مسلمین، تحقق بخشد، از دست دادن این فرصت شایسته امام نبود،چون او مقامى الهى داشت و امام و هادى مردم بود و مى بایست آن ها را تعلیم مى داد و ارشاد مى نمود. ثالثا: براى انسانى که به کارى عادت کرده، مثلا به عبادت، جمع کردن بین عبادت خالص براى پروردگار، و توجه کردن به تاثیرگذارى این عبادت در مردم، بسیار سخت و مشکل است، زیرا دراین صورت، خلوص نیت که شرط اساسى است، به آسانى تحصیل نمى شود.اما آن کسى که ایمانى عمیق و مخلصانه دارد، قادر است بى آن که شائبه اى از شرک و ریا در عبادتش پدید آید، با عبادت خود مردم را تعلیم دهد. از این رو است که عبادت امام سجاد، مانند ندارد و زین العابدین، صفت مختص به اوست. پس مى توان تصور نمود که عبادت امام هم خالص براى خدا بود و هم وسیله اى براى تعلیم و ارشادمردم و توجه دادن آن ها به امور معنوى خدایى.
منبع : ماهنامه پاسدار اسلام شماره ۲۱۰ و۲۱۱