كارواني خسته و دل نگران، به سرزمين مقدس نينوا قدم ميگذارد، زمان، سوم محرم الحرام سال 61 هجري است. در ورود به دشت غم و غصه، امام شخصي را جهت شناخت سرزمين ميفرستد. امام، غيبت و شهادت در نظري هر لحظه حضور دارد، ولي به جهت همراهان خويش امر ميكند كه: «برويد نام اين سرزمين را سؤال كنيد.»
نام هاي مختلفي را براي آن سرزمين ميگويند: «غاضريه، شاطي الفرات، نينوا.» تا اينكه نام اصلي او را ميگويند: «كربلا.»
سپس، دستور بر پايي خيام را صادر ميكند؛ ولي زينب متحيرانه چشم دوخته كه چرا در درون درّه خيمهها را بر پا ميكنند. او شاهد جنگ هاي باب خويش اميرالمومنين (ع) در مقابل دشمنان دين بود و از خيمه گاه آن دوران به ذهن خويش تصويرهاي زندهاي را به ياد دارد. در برابر امام خويش، با كمال متانت و ادب ميپرسد: «پدرم، هميشه خيمهها را درمكان بلندي برپا ميكرد، چه شده است كه شما خلاف او عمل ميكنيد؟»
امام دست هاي خويش را به آسمان بر ميدارد و نجوا مينمايد: «اللهم اني اعوذبك من كرب و البلاء!» ياد كلام جد و باب خويش ميكند كه او را از كربلا خبر ميدادند.
پس، بر خيل فداييان خويش بانگ برآورد: «خيمهها را همين مكان بر پا نماييد. اينجا قرارگاه ماست. اينجا محل ريختن خونهاي ماست.» درميان جمعيت، خواهر خود را ميبيند كه غمگين نشسته و خيره خيره اطراف را زير بال نگاه خود گرفته است. چهرهاش از غم موج ميزند. حسين به سوي او ميآيد و او را تسلي ميدهد. صداي زينب حاكي از درد درون است كه ميفرمايد: «برادرم! بيا از اين مكان برويم. از لحظهاي كه وارد اين سرزمين شدهايم و نام كربلا را شيندهام، تمام غم هاي عالم روي سينهام جمع شدهاند ....!»
امام بر او آيه اميد و اطمينان ميخواند: «خواهرم! بر خداي متعال توكل بنما. هر چه هست، به دست اوست.»
امام ميفرمايد: «خواهرم! آن موقع، درجنگ ها فتح و پيروزي وجود داشت، اما ما ميدانيم كه اين جنگ در نهايت به كشته شدن ما و اسيري رفتن اهل بيت پيغمبر خدا ميانجامد. خواهرم! اگر قدري صبر نمايي، قضايا را خواهي فهميد، ولي بايد تحمل و صبر نمايي.» زينب با شنيدن اين جملات، پي به عمق واقعيت ميبرد و ميداند كه روزگار وصل با حسين سررسيده و زماني ديگر شروع محنت و مصايب است.
منبع : سایت عاشورا