در زمان حضرت صادق عليه السلام زن زانيه اي بود که هر وقتي بچه اي از طريق نا مشروع مي زائيد به تنور مي انداخت. و آنها را مي سوزاند، تا اين که اجلش رسيد و مرد.
اقربا و خويشان او زن را غسل و کفن کردند و نماز برايش خواندند و به خاکش سپردند، ولي يک وقت متوجّه شدند زمين جنازه اين زن بد کاره را قبول نمي کند و به بيرون انداخت، آن عده که در جريان دفن اين زن بد کاره شرکت داشتند احساس کردند شايد اشکال از زمين و خاک باشد جنازه را در جاي ديگري دفن کردند، دوباره صحنه قبل تکرار شد، يعني زمين جسد را نپذيرفت و اين عمل تا سه مرتبه تکرار شد.
مادرش متعجب شد آمد محضر مقدّس آقا امام صادق عليه السلام و گفت: اي فرزند پيامبر به فريادم برس... و جريان را براي حضرت بازگو کرد و متمسک و ملتجي به حضرت گرديد، وجود مقدّس آقا امام صادق عليه السلام وقتي جريان را از زبان مادرش شنيد متوجّه شد کار آن زن زنا و سوزاندن بچه هاي حرام زاده بود، فرمود: هيچ مخلوقي حقّ ندارد مخلوق ديگر را بسوزاند، و سوزاندن به آتش فقط به دست خالق است. مادر آن زن بد کاره به امام عرض کرد: حالا چه کنم. حضرت فرمود: مقداري از تربت جدّم سيدالشهداء ابي عبداللّه الحسين عليه السلام را همراه جنازه اش در قبر بگذاريد زيرا تربت جدّم حسين عليه السلام مشکل گشاي همه امور است مادر زن زانيه مقداري تربت کربلا تهيه نمود و همراه جنازه گذاشت، و ديگر تکرار نشد.[1] .
پی نوشتها :
[1] کشکول النور ج 2 ص 18.
منبع : داستانهايي از زمين کربلا ؛ ر- يوسفي