توبه ، رحمت و لطف حضرت حق را به انسان برمی گرداند.
آدم به عنوان خلیفه ى خداوند و نایب حضرت رب العزه آفریده شد ، و پس از اعتدال و استواء بدن ، روح خدایى در او جلوه کرد، و شایسته ى مقام علم الاسمایى گشت ، و فرشتگان به خاطر عظمت و کرامتش ، به امر حضرت حق در برابر او سجده کردند ، آنگاه به فرمان خداوند همراه با همسرش در بهشت ساکن شد. تمام نعمت هاى بهشت در اختیار او قرار گرفت و استفاده از آن مجموعه براى او و همسرش بلامانع اعلام شد ، جز اینکه از هر دو خواستند به درختى معین نزدیک نشوند ، که با نزدیک شدن به آن درخت از ستمکاران خواهند شد . شیطان که به خاطر سر تافتن از سجده بر آدم ، از حریم حق رانده شده بود و آثار لعنت حق او را زجر مى داد ، و تکبر و خودبینى اش نمى گذاشت به پیشگاه مقدس یار برگردد ، از باب کینه و دشمنى نسبت به آدم و همسرش ، در مقام وسوسه نمودن آنان بر آمد ، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود آشکار سازد ، و با اطاعت نمودن از او ، مقام کرامت و عظمتشان را از دست بدهند ، و از بهشت عنبر سرشت اخراج شوند ، و روى رحمت و لطف حق از آنان برگردد .او با این جملات به وسوسه کردن آنان براى خوردن از میوه ى آن درخت اقدام کرد :اى آدم و حوا ! خداوند شما را از این درخت نهى نکرد جز به این علت که اگر
( وَیَا آدَمُ اسْکُنْ اَنتَ وَزَوْجُکَ الجَنَّهَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَـا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ ) .
از آن بخورید فرشته مى شوید یا در این باغ سرسبز و خرم ، تا ابد خواهید ماند .و براى اینکه پاى وسوسه ى خود را در قلب آن دو نفر محکم و ثابت نماید ، براى آنان سوگند خورد که من جز خیر شما را نمى خواهم . وسوسه ى پرجاذبه و قسم شیطان ، حرص آن دو نفر را شعلهور ساخت . حرص ، بین آنان و نهى حق ، حجاب شد . به وسوسه ى او فریب خوردند و مغرور شدند ، و به عرصه ى تاریک نافرمانى از خداوند درافتادند ، و بر مخالفت با خواسته ى حق جرات یافتند ، و باطل در نظرشان زیبا آمد !از آن درخت خوردند ، اندامشان آشکار شد ، لباس وقار و هیبت و نور و کرامت را از دست دادند ، شروع کردند به قرار دادن برگهاى بهشتى بر یکدیگر تا آنان را در پوشد ، پروردگارشان آنان را مورد خطاب قرار داد که آیا شما را از نزدیک شدن به آن درخت نهى نکردم ؟ و اعلام ننمودم که شیطان براى شما دشمنى است آشکار ؟!آدم و حوا از بهشت اخراج شدند ، مقام خلافت و علم و مسجود ملائکه بودن ، براى آنان کارى نکرد ، از آن مقامى که به آنان داده شده بود هبوط کردند ، و براى ادامه ى حیات در زمین قرار گرفتند .دورى از مقام قرب ، از دست دادن همنشینى با فرشتگان ، محروم شدن از بهشت ، بى توجهى به نهى حق و اطاعت از شیطان ، غمى سنگین و اندوهى سخت و حسرتى دردآور بر دوش جانشان گذاشت . از زندان مخوف و محدود خودپسندى ، و خود دیدن که علت محرومیت و ممنوعیت از رحمت و عنایت
( فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِىَ لَهُمَا مَا وُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَهِ اِلاَّ اَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ اَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ * وَقَاسَمَهُمَا اِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ) .
( فَدَلاَّهُمَا بِغُرُور فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَهَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّهِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا اَلَمْ اَنْهَکُمَا عَن تِلْکُمَا الشَّجَرَهِ وَاَقُل لَکُمَا اِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ ) .
محبوب ، و افتادن در دام ماسوى الله است درآمدند ، و به فضاى بیدارى و عشق و علاقه و ایمان به دوست وارد شدند ، فضایى که منافع سرشارى در دنیا ، و سود بى نهایتى در آخرت نصیب انسان مى کند .چون به این صورت به خود آمدند ، فریاد برداشتند که وقتى در زندان منیت و غفلت از یار افتادیم ، و در تاریکى خودخواهى و حرص و غرور قرار گرفتیم دچار ( ظَلَمْنا اَنْفُسَنا ) شدیم .این توجه به وضع خویش ، مقدمه ى ورود به عرصه گاه حرّیّت و آزادى و عامل نجات از بند شیطان ، و روى آوردن به جانب حضرت محبوب ، و باعث تواضع و فروتنى در پیشگاه حضرت رب است ، که اگر شیطان هم به همین صورت رفتار مى نمود رجم از حریم نمى شد و به لعنت ابدى گرفتار نمى گشت .آدم و حوا در فضاى پرقیمت نور اندیشه و تفکر ، و تعقل و توجه ، و بینایى و بیدارى ، که همراه با ندامت و پشیمانى و اشک چشم بود ، آنچنان ادب و خاکسارى نشان دادند که نگفتند : ( اغْفِر لَنا ) : ما را بیامرز ، بلکه عرضه داشتند : ( وَاِنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا ) : اگر ما را نبخشى و به عرصه گاه رحمت در نیاورى ، ( لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ : از زیانکاران خواهیم شد .به دنبال این توجه و بیدارى ، و فروتنى و خاکسارى ، و ندامت و پشیمانى ، و گریه و انابه ، و درآمدن از خودى و خدایى شدن ، ابواب رحمت به روى آنان باز شد ، لطف دوست به دستگیرى از آنان شتافت ، عنایت محبوب به استقبال از آنان آمد : فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَات فَتَابَ عَلَیْهِ اِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ . آدم از پروردگارش دریافت کلمات نمود ، پس توبه اش پذیرفته شد ، همانا خداوند توبه پذیر و مهربان است .نور ربوبیت در کلمات تجلى کرد و به جان آدم راه یافت . با پیوستگى این سه حقیقت ، یعنى نور ربوبى و کلمات و جان آدم ، توبه تحقق پیدا کرد ، توبه اى که گذشته را جبران و آینده اى روشن پیش روى تائب قرار داد .از حضرت باقر (علیه السلام) روایت شده کلمات عبارت بود از :اَللّهُمَ لاَ الهَ الاَّ انْتَ ، سُبْحَانَکَ وَبِحَمْدِکَ رَبِّ انّى ظَلَمْتُ نَفْسِى ، فَاغْفِر لِى ، اِنَّکَ خَیْرُ الغَافِرِینَ ، اَللّهُمَّ لاَ اِلهَ اِلاَّ انْتَ ، سُبْحانَکَ وَبِحَمْدِکَ ، رَبِّ اِنّى ظَلَمْتُ نَفْسِى ، فَارْحَمْنِى اِنَّکَ خَیْرُ الرّاحِمِینَ ، اَللّهُمَّ لاَ اِلهَ اِلاَّ انْتَ ، سُبْحانَکَ وَبِحَمْدِکَ ، رَبِّ اِنّى ظَلَمْتُ نَفْسِى ، فَتُبْ عَلَىَّ اِنَّکَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِیمُ . و نیز روایت شده : آدم اسماء بزرگ و گرانقدرى را مکتوب بر عرش حق دید ، در رابطه با آنها پرسید ، به او گفته شد : برترین موجودات از نظر منزلت نزد خدایند : محمد ، على ، فاطمه ، حسن و حسین . آدم براى قبول توبه و بالا رفتن درجه و منزلتش ، به حقیقت آن اسماء متوسل شد و از برکت آن حال و قال ، توبه اش را پذیرفتند .آرى همین که باران الهامات حق براى جلوه ى کلمات ، بر دانه ى عشق و محبت آدم فرو ریخت ، نبات اقرار و اعتراف ظلم به نفس رویید ، و کار آدم از چاه بشرى به دعا و گریه و استغاثه کشید ، درخت اجتباء از سرزمین روحش سرکشید و گل توبه بر آن درخت شکفت :ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى . سپس پروردگارش او را برگزید ، و توبه اش را پذیرفت ، و بر او لباس هدایت خاص درپوشاند .برگرفته از کتاب توبه اغوش رحمت