روزى كه اميرالمومنين نزد پيامبر رفت و فاطمه زهرا را خواستگارى كرد، حضرت فرمود: على جان، من چيزى براى جهازيه ندارم. حضرت عرض كرد: من هم چيزى نمىخواهم.
اين فضاى اسلام است. در چنين فضايى، ديگر آبرويم رفت و بد است و ... معنا ندارد. فضاى دين فضاى امنيت و آسايش و فضاى «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ» است. فضاى آبرويم رفت و ... نيست.
معلوم نيست چرا ما اين همه دچار غلطكارى در خرجيم؟ دخترها بىجهت در خانه نمىمانند تا از سن ازدواجشان بگذرد. شرايط ازدواج خيلى سنگين است كه اين اتفاق مىافتد. وقتى داماد را مجبور مىكنند كه دو مجلس بگيرد: يكى براى عقد و نامزدى و ديگرى براى عروسى؛ خريد وسايل گوناگون را هم به او تحميل مىكنند و سر خريد عروس و رفتن به بازار او را متقبّل انواع و اقسام هزينهها مىكنند؛ چنين شرايط تلخ و سنگينى سبب مىشود جوانها از ازدواج روىگردان شوند. در نتيجه، پسرها بىزن مىمانند و دخترها بىشوهر. به تبع، زنا و اعمال زشت ديگر هم شيوع پيدا مىكند و جامعه تباه مىشود. در حالى كه اين دستور اسلام نيست و بديهى است كه گناه زنا و اعمال حرام ديگر را خدا به پاى پدر و مادران سختگير و ايجاد كنندگان اين شرايط مىنويسد. «2»
جامعه امروز ما از اسلام واقعى بسى دور است. چه كسى مىتواند خصوصيات يك جامعه اسلامى را به جامعه ما برگرداند؟ امروزه، شعارهاى ما اسلامى است؛ نام خيابانهايمان اسلامى است؛ اما زندگىمان اسلامى نيست. چه فايدهاى دارد نام يك بلوار يا شهرك، بلوار حضرت سيدالشهداء يا شهرك امام حسين باشد، ولى كسانى كه در اين مناطق خانه و مغازه دارند اعمالشان سنخيتى با امام حسين نداشته باشد؟
كه اى نفس من در خور آتشم |
به خاكسترى روى درهم كشم؟ |
|
بزرگان نكردند در خود نگاه |
خدابينى از خويشتنبين مخواه |
|
تواضع سر رفعت افرازدت |
تكبر به خاك اندر اندازدت. |
|
يكى قطره باران ز ابرى چكيد |
خجل شد چو پهناى دريا بديد |
|
كه جايى كه درياست من كيستم |
گر او هست حقا كه من نيستم |
|
چو خود را به چشم حقارت بديد |
صدف در كنارش به جان پروريد |
|
سپهرش به جايى رسانيد كار |
كه شد نامور لولو شاهوار |
|
بلندى از آن يافت كو پست شد |
در نيستى كوفت تا هست شد. |
|
ز خاك آفريدت خداوند پاك |
تو اى بنده افتادگى كن چو خاك |
|
حريص و جهانسوز و سركش مباش |
زخاك آفريدت چو آتش مباش |
|
چو گردن كشيد آتش هولناك |
به بيچارگى تن بينداخت خاك |
|
چون سرفرازى نمود اين كميج |
از آن، ديو گردند از اين آدمى. |
|
انسان نبايد مانند آتش باشد و به جان مملكت و ملت بيفتد؛ نبايد امنيت و آسايش مردم را به هم بريزد؛ بايد ياد بگيرد كه تواضع پيشه كند و از خودخواهى و منيّت دست بشويد كه از قديم گفتهاند:
افتادگى آموز اگر طالب فيضى |
هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است. |
|
منبع : پایگاه عرفان