در نوشتههاى مرحوم نراقى ديدم.
ايشان مىفرمايد: روزهاى عيد فطر در كاشان رسم بود كه تمام مردم شهر به قبرستان، بر سر قبر اموات خود مىآمدند تا ثواب فاتحه خواندن، صدقه دادن و كار خير كردن را به عنوان عيدى و هديه به آنها برسانند.
من خودم وقتى به قبرستان رفتم. در قبرستان، به قبر كهنهاى رسيدم كه صاحبش را نمىشناختم. همين طور كه بر سر قبر ايستاده بودم، به صاحب قبر گفتم: روز عيد است، به ما عيدى بده.
من اين را خطاب به صاحب قبر گفتم و بعد ردّ شدم. شب در عالم خواب، چهره نورانى مؤدب و باوقارى را ديدم. ايشان با خط خودشان نوشتهاند كه به من گفت: اگر عيدى مىخواهى، فردا بر سر قبرم بيا تا به تو بدهم.
من اين چهره را نمىشناختم و نديده بودم. چون احتمال داشت كه من هنوز به دنيا نيامده بودم، او مرده باشد. فرداى آن روز در قبرستان كسى نبود. روز دوم شوّال بود. سر آن قبر آمدم. پرده كنار رفت، ديدم نه شهرى هست و نه قبرستان و نه قبرى. صدايى به گوشم رسيد كه: وارد شو!
در اين گونه موارد پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله از خوبانى كه وارد عالم بعد شدهاند، خبر زيبايى دادهاند و خبر وحشتناكى نيز از بدانى كه وارد عالم بعد شدهاند. ما خبر خوبش را به شما مىگوييم.
منبع : پایگاه عرفان