هيچ انسانى بخيل به دنيا نمىآيد،بلكه در مسير زندگى دچار بخل مىشود. اين سفت يك بيمارى روانى است كه البته بىعلاج نيست.
پيدايش اين خصلت در انسان امرى عارضى است و امر عارضى را مىشود از صفحه دل و باطن انسان پاك كرد، اما اگر اين بيمارى در وجود انسان باقى بماند و تا آخر عمر با وى همراه باشد، باب نجات تا ابد به روى او بسته خواهد شد؛ حال، اين بيمار هركس مىخواهد باشد.
دو آيه قرآن نيز مؤيد اين حقيقت هستند.
آنگونه كه از برخى آيات و روايات استفاده مىشود، گاهى اگر فقط يك «علت» در وجود انسان علاج نشود، او را محكوم به فنا خواهد ساخت و ساير اعمال او هم با وجود اين علت قدرت نجات او را نخواهند داشت. يكى از اين علتها بخل است. اما به راستى، چه اتفاقى رخ مىدهد كه روح يك انسان به بخل ميل پيدا مىكند، ممسك مىشود و از خرج كردن دريغ مىكند و به قول قرآن كريم دچار كنزاندوزى و تكاثر مىشود و هممسلك روحى و اخلاقى قارون مىگردد؟
شايد بسيارى از مردم تصور كنند قارون از قماش فرعونيان و شخصى بىدين و مشرك بوده، اما واقعيت جز اين است و قارون اينطور نبوده است. در احوال قارون نوشتهاند 25 سال در ميان مردم و جوانان مصر قارى و معلم تورات بود و حلال و حرام تورات را به آنان مىآموخت؛ ولى با اينكه عالم به حقيقت بود، در مسائل مالى دچار انحراف و مبتلا به بيمارى بخل شد و همين خصلت او را به عذابى خفتبار دچار كرد و ساير اعمال نيكش هم توان نجاتش را نيافتند.
بخيل بوى خدا نشنود، برو حافظ |
پياله گير و كرم ورز. و الضمان علىّ. |
|
بايد اين تصور را از ذهن خودمان پاك كنيم كه اگر مكلفى به فرض گرفتار چهار بيمارى اخلاقى يا رفتارى است، نماز و روزه و گريه و حج و زيارتش عاقبت نجاتش خواهد داد. قرآن مجيد از بعضى بيمارىها نظير بخل اسم مىبرد كه اگر علاج نشوند، به تنهايى موجب هلاكت ابدى خواهند شد و ساير اعمال نيك انسان نيز قدرت نجات او را نخواهند داشت:
«فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون الذين هم يراؤون و يمنعون الماعون».
پس واى بر نمازگزاران كه از نمازشان غافل و نسبت به آن سهلانگارند.
همانان كه همواره ريا مىكنند و از [دادن] وسايل و ابزار ضرورى زندگى [و زكات، هديه و صدقه به نيازمندان] دريغ مىورزند.
اين چند آيه درباره نمازگزار بخيل سخن مىگويند. نمازگزارى كه از حقيقت نماز غفلت دارد، مىگويد «الرحمن الرحيم»، اما خودش با افتادگان و تهيدستان در كمال بخل و بىرحمى رفتار مىكند. «ماعون» به معنى احسان است. اين شخص بيمارى منع كردن ماعون دارد، لذا از احسان مالى كه بايد صرف تهيدستان و نيازمندان شود، امتناع مىكند. بخيل است، بنابراين با اينكه يك عمر عبادت كرده، هنوز به خدا وصل نشده است. يك عمر نماز خوانده، ولى نمازش نماز نبوده و متصف به «تنهى عن الفحشاء و المنكر» نشده است.
بخل در رديف منكرات است، چنانچه قرآن و روايات نيز «منكر» و «معروف» را ضد همديگر معرفى مىكنند. نمازى كه نتوانسته صاحبش را از بخل نجات دهد، نماز حقيقى نبوده است. مخاطبان «فويل للمصلين» چنين نمازگزارانى هستند. البته، ممكن است نام اين عبادت به عنوان نماز، روزه، حج و ... در كارنامه اعمال فرد بخيل ثبت شده باشد، ولى آن قدر منكر بودن مرضى مانند بخل قوى و آن اندازه خشم خدا بر بخيل شديد است كه عباداتى مثل نماز و روزه و حج نمىتوانند اسباب نجات صاحب خود را فراهم سازند.
بعضىها تصورى نادرست از پروردگار دارند و مىگويند خدا آنقدر كريم و رحيم و غفور است كه اين اندك بخل يا ظلم يا ترك نماز مانع از اين نمىشود كه لطف و كرمش را شامل حال ما بكند. اتفاقا، شخصى به ابو ذر غفارى همين سخن را گفت. وقتى ابو ذر حقايق فرمانهاى خدا را بيان كرد، اين شخص به ابو ذر گفت:
«فأين رحمة اللّه؟»
ابو ذر، رحمت بىنهايت خدا چه مىشود؟ آيا اين رحمت شامل حال ما نمىشود؟ ابو ذر گفت: قرآن مجيد را بخوان، آنجا پروردگار عالم محل تجلى رحمت بىمنتهايش را بيان كرده است:
«إنّ رحمة اللّه قريب من المحسنين».
يقينا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.
رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است، نه به بدكارانى كه زشتىها و بيمارىهاى باطنشان تا دم مرگ ادامه پيدا كرده است:
«و ليست التوبه للذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال تبت الان».
و براى كسانى كه پيوسته كارهاى زشت مرتكب مىشوند، تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد [و در آن لحظه كه تمام فرصتها از دست رفته] گويد: اكنون توبه كردم. و نيز براى آنان كه در حال كفر از دنيا مىروند، توبه نيست. اينانند كه عذابى دردناك براى آنان آماده كردهايم.
كسى كه بيمارىهاى روحى و منكراتش تا برافتادن پرده قيامت ادامه پيدا كند و پس از مشاهده آثار عالم عقبى بگويد: خدايا، توبه كردم، توبهاش مقبول نخواهد بود؛ چون آن توبه توبه نيست؛ [15] توبه يعنى علاج بيمارىها و ريشهكن ساختن زشتىها. اين تطهير بايد در وقت مناسب خود انجام شود. دم مردن كه وقت تصفيه باطن از پليدىها و پاك شدن از زشتىها نيست. اگر بنا بود خدا توبه هنگام مرگ را بپذيرد، توبه فرعون را قبول مىكرد كه وقتى ديد لحظاتى ديگر آب نيل او را فرا مىگيرد و كار از كار گذشته است، از صميم دل فرياد زد:
«و جاوزنا ببنى إسرائيل البحر فأتبعهم فرعون و جنوده بغيا و عدوا حتى إذا أدركه الغرق قال آمنت أنه لا إله إلا الذى آمنت به بنو إسرائيل و أنا من المسلمين».
و بنى اسرائيل را از دريا گذرانديم، پس فرعون و لشكريانش آنان را از روى ستم و تجاوز دنبال كردند تا هنگامى كه بلاى غرق شدن، او را فروگرفت، گفت: ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز همان كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردند، نيست و من از تسليمشدگان [در برابر فرمانهاى حق] هستم.
اگر خدا اين توبه و انابه را پذيرفته بود، به موج آب مىفرمود: كنار رو! او اكنون ديگر از بندگان صالح من است، ولى قرآن مجيد مىفرمايد:
«فاغرقناه» غرقه شدن او را هلاك كرد و به جهنم كشاند؛ با اينكه آندم فرياد توبه خواهى هم برآورد.
منبع : پایگاه عرفان