شاه، افرادى را به دنبال زن عزيز مصر كه با يوسف عليه السلام درگير بود و زنانى كه در ميهمانى شركت داشتند مىفرستد و بعد به زنان مىگويد: برنامه چه بوده است؟
زليخا تعريف كرده و به دروغ متوسل نمىشود. راست مىگويد؛ چون شديداً گرفتار عذاب وجدان است و نه سال است كه بيگناهى را به خاطر اين كه قدرت داشته، به زندان انداخته و حال ناراحت است و حقيقت را بيان مىكند. به پادشاه مىگويد: من از يوسف عليه السلام كامجويى خواستم، او نيز در برابر من كاملًا مقاومت كرد و جواب مرا نداد. اكنون حق آشكار شد كه مقصّر كيست، سلطان! من مقصّر بودم و او پاك است.
بى گناهى، كم گناهى نيست در ديوان عشق يوسف از دامان پاك خود به زندان مىشود
منبع : پایگاه عرفان