دكتر باسوادى كه اهل كرمان است، روزى پيش من آمد، به من گفت: يك تاجر ثروتمندى كه معاملات خارجى دارد و روزانه در انگليس، آلمان، امارات، كويت و ايران به اندازه پنج بانك طبيعى درآمد دارد. و در اين كشورها دفتر دارد. يك خانه نيز در لندن دارد كه به پول ايران دو سه ميليارد مىارزد. فقط يك زن و يك دختر 19 ساله دارد. گفته كه از شما بپرسم كه خودكشى در اسلام چه حكمى دارد؟ من گفتم:
آقاى دكتر اين مسأله را براى چه كسى مىپرسى؟ گفت: براى خودش. گفتم: چطور؟
گفت: ديروز زنگ زده به من، بيا دفترم، من هم رفتم و به من گفت: در فشار شديد روحى هستم و يك لحظه هم نمىخواهم زنده بمانم. ديگر اين دفترها و اين ثروت را نمىخواهم. گفتم: چرا؟ گفت: چند شب پيش، دخترم با يك جوان سياه، بىريخت، گدا به خانه آمد. به دخترم مىگويم كه اين كيست؟ مىگويد: من عاشق او هستم و بيرون با او دوست شدم و به او گفتم: هر شب بيا خانه ما و اينجا با هم زندگى كنيم. هر چه با او صحبت كردم، دخترم به من گفت: اگر ناراحتى از اين خانه برو بيرون. تا صبح آن جوان را نگه داشته. امشب هم مىخواهد او را بياورد. همين يك سرمايه را داشتم، آنهم ناموسم بود كه از دستم رفت. حالا مىخواهم خودكشى كنم. به آقاى دكتر گفتم: دخترش زيبا است؟ گفت: خيلى. گفتم: بىحجاب است؟
گفت: حسابى. گفتم: قرآن مجيد مىفرمايد: نداشتن حجاب و انجام عمل حرام و ارتباط نامشروع، اين عاقبت را به دنبال دارد.
دين نگذارد كه خيانت كنى ترك درستى و امانت كنى
زشتى اخلاق ز بى دينى است فتنه آفاق ز بى دينى است
منبع : پایگاه عرفان