استاد انصاریان در جمعی از محبین اهل بیت(ع) در حرم مطهر حضرت معصومه(س) با اشاره به حضور حضرت علی(ع) در یمن برای تبلیغ اظهار کرد: وجود مبارک رسول خدا(ص)، به درخواست مردم یمن که یک مُبَلِغ برای یاد دادن تعالیم الهی به مردم به یمن بفرستند، امیرالمؤمنین(ع) را که در سنین بیست و شش، بیست و هفت سالگی به سر میبردند، برای تبلیغ دین خدا انتخاب کردند و به یمن فرستادند.
وی ادامه داد: مدت اقامت امیرالمؤمنین(ع) را در یمن نمیدانم چه مدت بوده است و در جایی ندیدم ولی این مُبلَغ الهی، این مبلغ ملکوتی، این مبلغ عرشی، و این مبلغی که سراسر وجودش، دریایی از اخلاص موج میزد و علمش، علم کتاب و علم پیغمبر(ص) بود، در مدتی که در یمن تبلیغ دین کردند و به قول ما منبر رفتند و در جلسات مردم یمن شرکت کردند، نفس حضرت، علم حضرت، اخلاص حضرت و عمل حضرت، یمنیهایی را که شایستگی نشان دادند را در اوج ایمان و تربیت و اخلاق قرار داد که البته هر مبلغی و هر منبری، در حد ظرفیت خودش باید این آثار خود را در مردم بگذارد.
این مفسر قرآن کریم یادآور شد: کتاب خداوند، منبری را قبول دارد و سخنرانی را قبول دارد که نتیجه منبرش و نتیجه کارش، بنا به آیات سوره توبه «لعلهم یحذرون» باشد؛ یعنی به گونهای سخن بگوید که هم مردم دینشناس بشوند، هم مردم خطرشناس بشوند و از خطر حذر کنند و خود را از خطر حفظ کنند. اگر منبر «لعلهم یحذرون» نباشد، تبدیل به یک هنر و صنعت سخنرانی میشود و معلوم است که اگر انسان، عمر مستمعین را به صنعت و به هنر سخن هزینه کند، در قیامت مورد بازپرسی قرار خواهد گرفت. به او گفته خواهد شد هزار نفر پای منبرت بودند، با یک ساعت حرف زدنت، هزار ساعت عمر مردم را تباه کردی.
وی عنوان کرد: امام علی(ع) با آن نفس، با آن اخلاص و با آن علمی که داشتند، مردم یمن را و آنهایی که دل به دین خدا دادند، کامل تربیت کردند. جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند که بعد از برگشتن امیرالمؤمنین(ع)، گروهی از یمن آمدند، حضرت، آنها را به ایمان محکم، ایمان استوار، و مؤمن واقعی ستودند و به همه آن گروه دعا کردند و این گروه هم به یمن برنگشتند و اغلبشان در جنگ صفین شهید شدند و در راه پروردگار جان دادند.
این استاد اخلاق حوزه علمیه قم با اشاره به اینکه سه طایفه در یمن، گرایش شدیدی به اسلام پیدا کردند، اظهار کرد: در میان این سه طایفه و این سه قبیله، چهرههای بسیار برجستهای ظهور کرد که یکی طایفه قَرَن بود که گل سرسبد این طایفه مؤمن شده، اویس بود؛ شترچرانی که پیغمبر اسلام(ص) چنان که بیشتر کتابها، هم کتابهای روایی و هم کتابهای عرفانی، درباره اویس فرمودند که به مدینه آمد و برگشت و پیغمبر(ص) را ندید، پیامبر اسلام(ص) فرمودند: من بوی خدا را از سوی یمن استشمام میکنم.
استاد انصاریان با اشاره به روایتی از امام صادق(ع) عنوان کرد: امام صادق(ع) میفرماید: من نوجوان بودم، دستم در دست پدرم بود، وارد مسجد پیغمبر(ص) شدیم، جمعیت زیادی در مسجد بود ولی پدرم توجه به آن جمعیت نکرد، یک سلام و علیک معمولی و عبور کرد، جمعیتی در یک گوشه مسجد پیغمبر نشسته بودند، پدرم حضرت باقر(ع) آمد بالای سرشان ایستاد، و به آنها سلام کرد، وقتی که به این چند نفر سلام کرد و معلوم شد اینها شیعه واقعی هستند، فرمود: «والله انی احب ریحکم و ارواحکم و الله» یعنی به پروردگار سوگند ای شیعیان من، من بوی شما و ارواح شما را دوست دارم.
وی خاطرنشان کرد: معلوم میشود مؤمن واقعی و شیعه واقعی، بوی خدا، بوی قرآن و بوی اهل بیت(ع) را میدهد، اگر کسی بوی خدا، بوی اهل بیت(ع) و بوی قرآن را ندهد، پس بوی شیطان، بوی تعفن، بوی آلودگی و بوی عفونت میدهد؛ چون گناهان کم و زیادش، صغیرهاش و کبیرهاش، بدبو است و بوی گناهان، قیامت آشکار میشود که جهنمیها حس میکنند تمام طبقات جهنم بوی تعفن میدهد و این بوی تعفن هم، برای گناهان خود مردم است و مسئله سومی در کار نیست.
این مفسر قرآن کریم تأکید کرد: یا آدم بوی خدا و انبیا و ائمه و قرآن را میدهد یا بوی دیوان و شیاطین و ابلیسیان را میدهد، ما دیگر بوی سومی در این زمینه نداریم. این یک گروه یمنی، اهل قَرَن بودند که گل سرسبدشان، اویس است که پیغمبر در مدینه از یمن بوی خدا را استشمام کرد. بوی خدا در این مرد، اینقدر قوی بود که شامه پیغمبر(ص) در مدینه بوی خدا را از یمن استشمام کرد.
استاد انصاریان یادآور شد: اما طایفه دومی که با نفس، با علم، با وجود و با اخلاق و عمل امیرالمؤمنین(ع) تربیت شدند، طایفه نخع بود، که گل سر سبد این جمعیت و این قبیله، مالک اشتر نخعی است که انسان وقتی نگاه امیرالمؤمنین(ع) را به مالک اشتر در این کتابهای مهم میخواند، بُهتش میبرد؛ مثلاً جملهای که امیرالمؤمنین درباره مالک دارد، این است که بعد از شهادت مالک، روی منبر مسجد کوفه فرمود: من تا روز قیامت، مادری را سراغ ندارم که نمونه مالک، از وی به دنیا بیاید.
وی با بیان اینکه ما حداقل سالی یک بار باید یک دکتر معنوی را ببینیم، اظهار کرد: باید خودمان را نشان بدهیم تا معاینهمان کند. یک امتیازی که شیعه دارد برای همین سؤال کردنش است. پیغمبر(ص) و ائمه(ع) اصحاب را جوری بار آورده بودند که دائماً بیایند بپرسند. شما اگر روایات را بررسی کنید، خیلی از روایات با سؤال راوی شروع شده است؛ بنابراین، خودمان را بسنجیم، بفهمیم، معرفت به خود پیدا کنیم، کمبودهایمان را بشناسیم، خلأهایمان را بفهمیم و بدون طبیب معنوی زندگی نکنیم.
این استاد اخلاق حوزه علمیه قم خاطرنشان کرد: من به زندگی آیتالله العظمی بروجردی(ره) آگاهیام زیاد است، چون انواع کتابها و رسالههایی که در شرح حالش نوشتند، را خواندم، غیر از اینکه از بزرگان و از علمایی که یا در بروجرد یا در قم شاگردش بودند، راجع به ایشان خیلی مطلب پرسیدم، ایشان زمانی که تک مرجع شده بودند، با اینکه قم، سه مرجع بزرگ و نجف، نزدیک به هشتاد مجتهد جامعالشرائط، بعد از مرگ آیتالله العظمی اصفهانی(ره) داشت ولی خداوند متعال، تک مرجعی را در وجود ایشان ظهور داد.
استاد انصاریان ادامه داد: زمان آیتالله بروجردی(ره)، شیعه مقلد ایشان بودند، ایشان با این عظمت علمیشان، عظمت اخلاصیشان و عظمت حالیشان، که من از یکی از مراجعی که شانزده سال درس ایشان میرفت، پرسیدم که در یک کلمه، آیتالله بروجردی را برای من تعریف کن، ایشان یک مقدار فکر کرد و گفت: آیتالله العظمی بروجردی، مرد خدا بود.
این مفسر قرآن کریم تأکید کرد: شما یک مسیحی را پیدا کن و یک سال کنار زبانش بنشین، اگر کشیش و پاپ را کوبید، یک یهودی پیدا کن و دو سال بغل دستش بنشین، اگر خاخام را کوبید، یک سُنی را پیدا کن و بغل دستش بنشین، اگر مفتیانش را کوبید، این عادت زشت ملت ایران شده که به طبیبان روحی خودشان، بی در و پیکر، مطلق و بدون سوا کردن، بد میگویند، این خیلی معصیت است.
استاد انصاریان یادآور شد: اما قبیله سومی که گل سرسبد داشتند، باز همین قبیله نخع است، کمیل ابن زیاد نخعی، از طایفه همین مالک اشتر است. نوشتهاند که کمیل، صاحب سِرّ امیرالمؤمنین(ع) بوده و این خیلی عجیب است. چیزهایی که امیرالمؤمنین عمومی نمیتوانسته برای مردم بگوید و حقایق خیلی بلند ملکوتی و آسمانی بوده، کمیل را صدا میزده و برای او به تنهایی میگفته است.
منبع : پایگاه عرفان