اين محبّت و اين عشق پاك و صاف سبب قرب انسان به حق و مايه تقرب آدمى به حضرت محبوب است.
روايت شده:
حضرت عيسى به سه نفر گذشت كه بدنهايشان لاغر و رنگشان تغيير كرده بود.
به آنان گفت: سبب اين چيزى كه در شما مىبينم چيست؟ گفتند: ترس از آتش دوزخ، گفت: بر خداست كه ترسان را ايمنى دهد.
آنگاه به سه نفر ديگر گذشت كه بدنهايشان از سه نفر قبلى لاغرتر و رنگشان متغيرتر بود، پرسيد: شما را چه شده؟ گفتند: شوق و رغبت به بهشت، بر خداست كه آنچه را اميد داريد به شما عطا كند.
سپس به سه نفر ديگر گذشت كه آنان از سه نفر دوم لاغرتر و رنگشان متغيرتر بود و گويا بر چهرهشان آيينههايى از نور قرار داشت، به آنان گفت: شما را چه شده؟ گفتند: عشق خداى عزّوجلّ، گفت: شما مقربان هستيد، شما مقربان هستيد .
از عارفى نقل است كه روز قيامت امتها را به اسم پيامبرانشان مىخوانند، مىگويند: اى امت موسى! و اى امت عيسى! و اى امت محمد! مگر محبان و عاشقان را كه ندايشان مىدهند: اى عاشقان خدا! به سوى خدا بياييد، پس نزديك است دلهايشان از سرور و خوشحالى اين ندا زير و رو شود.
هرم بن حيان گفته است كه مؤمن: هنگامى كه پروردگارش را بشناسند، عاشقش مىشود و چون عاشقش شود، به سوى او مىرود و وقتى كه شيرينى رفتن به سوى او را بيابد با ديده ميل و شهوت به دنيا نمىنگرد و با ديده شوق و رغبت به آخرت نظر نمىكند، با چشمش در دنيا و با روحش در آخرت است .
يحيى بن معاذ مىگويد:
«عَفْوُهُ يَسْتَغْرِقُ الذُّنُوبَ فَكَيْفَ رِضوانُهِ؟ وَرِضْوانُهُ يَسْتَغْرِقُ الآمالَ فَكَيْفَ حُبُّهُ؟ وَحُبُهُ يُدْهِشُ الْعُقُولَ فَكَيْفَ وَوُدُّهُ يُنْسِى ما دُونَهْ فَكَيْفَ لُطْفُهُ» .
گذشت و چشم پوشىاش گناهان را فرا مىگيرد، پس رضوان و خشنودىاش چگونه است؟ و رضوان و خشنودىاش آرزوها را فرا مىگيرد، پس محبتش چگونه است؟ و محبتش عقلها را حيران و سرگردان مىكند پس شدت دوستى و علاقهاش چگونه است؟ و شدت دوستى و علاقهاش هر چه جز اوست به فراموشى مىدهد پس لطفش چگونه است؟
در بعضى از كتابها آمده:
«عَبْدِى أَنا وَحَقِّكَ لَكَ مُحِبُّ، فَبِحَقِّى عَلَيْكَ كُنْ لى مُحِبّاً» .
بندهام سوگند به حقت! من دوستدار توام، پس سوگند به حق من بر تو، تو دوستدار من باش.
و گفتهاند:
«مِثْقالُ خَرْدَلَةٍ مِنَ الْحُبِّ أَحَبُّ إلى اللَّهِ مِنْ عِبادَةِ سَبْعِينَ سَنَةٍ بِلا حُبٍّ» .
هم وزن ذرهاى از محبّت نزد خدا محبوبتر از عبادت هفتاد سال بدون محبّت است.
حضرت امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
محبّت خدا هنگامى كه بر باطن عبد بتابد، او را از هر مشغول كنندهاى و هر ذكرى جز خدا خالى مىكند، عاشق و محب از نظر باطن نسبت به خدا خالصترين مردم است، از نظر گفتار راستگوترين آنان است، از نظر پيمان وفادارترين مخلوق است و از نظر عمل پاكترين ايشان است و از نظر ذكر و ياد حق صافترين و از نظر وجود، عابدترين انسانهاست، فرشتگان هنگام مناجات به او مباهات مىكنند و به ديدنش افتخار مىنمايند، خدا به وسيله عاشقش سرزمينها را آباد مىكند و خدا به سبب كرامتش بندگانش را اكرام مىكند، هنگامى كه با سوگند به حق او از خدا درخواست حاجت كنند، عطايشان مىنمايد و بلا را به رحمتش از آنان دفع مىكند، اگر مردم م نزلت و قدر او را نزد خدا بدانند به چيزى جز خاك قدم او به خدا تقرب نمىجويند .
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد:
محبّت خدا و عشق به او آتشى است كه بر چيزى عبور نمىكند مگر اين كه آن را آتش مىزند و نور خدا مشرف بر چيزى نمىشود مگر آن كه آن را برمىافروزد و از زير آسمان خدا چيزى آشكار نمىگردد مگر آن كه آسمان آن را مىپوشاند و نسيم خدا بر چيزى نمىوزد مگر آن كه آن را به حركت و جنبش مىآورد و هر چيزى از آب خدا زنده مىشود و هر چيزى از زمين خدا مىرويد، پس هر كسى را خدا دوست بدارد از مِلك و مُلك به او عطا مىكند.
فرهنگ مهرورزى، ص: 263
منبع : پایگاه عرفان