سببهاى دوستى
اگر در ميان مردم به ويژه جوانان، سبب و علت دوستى امور معنوى و ارزشى باشد علاوه بر اينكه پايدار مىماند، عامل رشد و كمال آنان هم مىشود و اگر سبب دوستى مال و منال و ثروت و مقام و زيبايىهاى ظاهر باشد نه اينكه پايدار نمىماند بلكه سبب ايجاد پستى و اضطراب و جنگ و نزاع و ناامنى و افتراق خواهد شد.
اگر سبب دوستى يكى از امور ظاهر باشد، با رفتن آن امر ظاهر، دوستى هم از ميان مىرود چنانكه شيرينىهاى عامل جذب مگسانند، امور ظاهرى و مادى هم در حيات انسان عامل جذب دوستان مگس صفتاند.
اين دغل دوستان كه مىبينى مگسانند گرد شيرينى
به راستى بايد از مردم به خصوص جوانان پرسيد كه دوستان مگس صفت چه نقشى در زندگى آدمى جز تخريب دارند؟!
دوستىهايى كه بر اساس امور ظاهرى صورت مىگيرد پايانش غصه و اندوه و محصولش ضايع شدن عمر و تلف شدن وقت و از دست دادن ارزشهاى انسانى است.
در اين نوع دوستىها، روابط روحى و قلبى هر روز سستتر و چراغ محبتها به سوى خاموش شدن و حرارتها در جهت سرد شدن به حركت مىآيد.
در پايان اين دوستىها، انسان به مانند در خواب رفتهاى كه ناگهان از خواب برخيزد، از خواب غفلت سربرمىدارد و دست حسرت بر سر مىكوبد و دندان اندوه بر هم مىفشارد و از پشيمانى لب مىگزد و بر دوستانى كه به خاطر ظواهر پر فريب مادى و مال و منال وحشمت و جاه و كالاى اندك دنيا به او دست دوستى دادند تا خودشان از اين نمد كلاهى بدوزند و شكمى سير كنند و شهوتى برانند و چون حيوانات در حول اين آخور بچرخند، نفرين مىكند و بر عمر ضايع شده اشك مىريزد! آن روز است كه به خاطر ضربههاى هولناكى كه از دغل دوستان خورده، دچار حالت نفرت از ديگران مىگردد و چون گوسفندى كه از گرگ بگريزد، از نوع دو پايان گريزان مىشود و از ديدن افراد به وحشت مىافتد و تصوّر مىكند همه براى ضربه زدن به او صف كشيدهاند!.
در دوستىهاى معنوى و در روابط ارزشى كه ملاك دوستى ايمان و نيت دوستى تحصيل معنا و هدف رفاقت كسب ارزشهاست، جدايى و نفرت و تبديل دوستى به دشمنى راه ندارد.
بلال از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله جدا نمىشود اگر چه بندبندش را جدا كنند، ابوذر از اميرالمؤمنين على عليه السلام جدا نمىشود اگر چه به صحراى سوزان ربذه تبعيدش نمايند، عابس بن شبيب شاكرى امام حسين عليه السلام را رها نمىكند گرچه در ميدان روز عاشورا با سنگ و چوب تير و شمشير بدنش را قطعه قطعه نمايند و كميت بن زيد اسدى از اهل بيت عليهم السلام دل برنمىدارد گرچه دار اعدامش را چهل سال بر دوش بكشد!
عشق و محبت و رابطهها و ارتباطها در اين نوع دوستى، عشقى الهى و محبتى معنوى و انسانى است.
انسان بر اثر اين عشق از تعلقات حيوانى و پاىبندىهاى مادى چون مرغى كه از قفس آزاد شود، رها مىگردد و از مدار امور ظاهرى خارج گشته در دايره مدار ملكوتى و عرشى قرار مىگيرد و مغز و عقل با اثر گرفتن از دوست الهى به كار مىافتد و قلب به حيات معنوى زنده مىشود و هنر انسانشدن آشكار مىگردد و درخت آدميت به بار مىنشيند و وجود انسان، افق طلوع ارزشها مىشود.
منبع: معاشرت
منبع : پایگاه عرفان