دارالعرفان/ محقق، مفسر، مترجم و پژوهشگر علوم و معارف قرآنی گفت: گاهی انسان به دلیل سن، بندگی را عملاً شروع نکرده، ولی خداوند عالم است که ماهیت این شخص، بنده خدا بودن است. تا عبد خدا نشوید، فضایل و کرامات، حقایق و ارزشها، اخلاق حسنه و عمل صالح از افق وجودتان طلوع پیدا نمیکند.
به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل مؤسسه علمی فرهنگی دارالعرفان، استاد حسین انصاریان در سخنرانی خود در حسینیه همدانیها در مشهد، اظهار کرد: بستر ظهور نبوت در همهٔ انبیای خدا و طلوع امامت در ائمهٔ طاهرین(ع) با عدد خاص دوازده، امامت به معنالخاص، بهطور یقین طبق آیات قرآن و روایات، عبودیت بوده است. نکتهٔ بسیار لطیفی که در این زمینه وجود دارد، این است که بعضی از انبیا و ائمهٔ طاهرین(ع) قبل از رسیدن به بلوغ و گاهی قبل از بهدنیا آمدن طبق قرآن، منصب نبوت و امامت به آنها عطا شد.
چرا برخی از انبیاء و ائمه در سن کم به نبوت و امامت رسیدند؟
وی در پاسخ به اینکه بعضی از ائمه و انبیا هنوز وارد عبادت و بندگی نشده بودند، چطور در کمسالی یا میانسالی به نبوت یا امامت رسیدند؟ گفت: یک انسان باید مدتی عبادت کند و خلوص در عبادت نشان دهد تا لایق مقام نبوت یا مقام امامت شود، اینکه بعضی از آنان طبق قرآن، اصلاً وارد عبادت نشده بودند اما به مقام رسیده بودند مربوط به علم پروردگار است. خداوند میداند که از چنین انسانی بندهٔ خالصِ پاک بهوجود میآید و براساس علمش هم این مقام را به آنها عنایت کرد.
استاد اخلاق حوزه علمیه به عنایت مقام نبوت به مسیح(ع) از همان بدو تولد اشاره و خاطرنشان کرد: ما صریحاً در قرآن مجید میخوانیم که وقتی مسیح(ع) بهدنیا آمد، هنوز هیچکس او را ندیده بود و لحظات اوّل بهدنیاآمدنش بود، پروردگار عالم به مریم(س) فرمود: اگر این یهود عنود آمدند و این بچه را دیدند، هر سؤالی که از تو راجعبه این بچه کردند، جواب نده و سکوت کن و هیچچیز نگو و فقط به خود بچه اشاره کن، من جواب آنها را با زبان این بچه خواهم داد.
وی ادامه داد: همانطوری که پروردگار به مریم(س) خبر داده بود، سران یهود و کنیسه بهشدت منحرف آمدند و طفلی را در کنار مریم(س) دیدند که تازه یکی دو ساعت بهدنیا آمده بود و هنوز بدنش از سفر رحم به دنیا، گرم بود. به مریم گفتند: «مٰا کٰانَ أَبُوک اِمْرَأَ سَوْءٍ» (سورهٔ مریم، آیهٔ 28)، پدرت که آدم بدی نبود و ما عمران را میشناختیم، «وَ مٰا کٰانَتْ أُمُّک بَغِیا»، مادرت هم که زن پاکدامنی بود و اهل زنا و رابطهٔ نامشروع نبود؛ چرا این دختر بهوجود آمده که شوهر نکرده، بچهدار شده است؟ این دختر آلوده دامن است؟ باید از آن پدر و از این مادر، یک مریم پاکدامنِ مقدسِ بزرگوار باکرامت و فراری از گناه بهوجود بیاید، چرا اینطوری شد؟ این بچه را از کجا آوردی؟ «لَقَدْ جِئْتِ شَیئاً فَرِیا» (سورهٔ مریم، آیهٔ 27).
استاد انصاریان گفت: مریم(س) در برابر افتراهای سران کنیسه همینطور که پروردگار فرموده بود، جواب نداد و به گهواره اشاره کرد. وقتی به گهواره اشاره کرد، یعنی جوابتان را از این بچه بگیرید، یهودیان عصبانی شدند و فکر کردند که مریم(س) به آنها بیادبی میکند؛ پس گفتند: «کیفَ نُکلِّمُ مَنْ کٰانَ فِی اَلْمَهْدِ صَبِیا» (سورهٔ مریم، آیهٔ 29)، چه میگویی؟ ما را به چه کسی حواله میدهی؟ ما چطوری با بچهای حرف بزنیم که تازه بهدنیا آمده است؟ مگر در دنیا سابقه دارد که بچه تازه بهدنیا بیاید و به حرف بیفتد؟ دو تا سهسال طول میکشد تا بچه به زبان بیاید. یک مرتبه یهودیها دیدند که از داخل گهواره صدا بلند شد. بچه حدود هشت تا ده مورد را داخل گهواره با زبان صریح بیان کرد. آن چیزی که اوّل آیه، پیش از آن همه ارزشها و فضایل خیلی مهم است، به یهودیها گفت: «إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ» (سورهٔ مریم، آیهٔ 30)، یعنی اگر من بخواهم چند مقام بسیار بالا را در همین گهواره برای شما بگویم که خدا به من عطا کرده است، بسترِ آن عبداللهیِ من است؛ نه اینکه دو ساعت است که بهدنیا آمدهام، اندازهٔ سیسال نماز خواندهام، اندازهٔ سیسال روزه گرفتهام و اندازهٔ سیسال کار خیر کردهام.
مبلغ عرصه بین الملل ادامه داد: حضرت مسیح گفت: خدا عبداللهبودن من را میداند و در علم او هست که من عبدالله هستم؛ ولو بندگی را عملاً شروع نکرده باشم، ولی او عالم است که ماهیت من، تشخص و وجود من بنده است. پروردگار عالم میداند تا زمانی که از دست قاتلان یهود در 33 سالگی نجاتم بدهد، من نه دست در دست شیطان خواهم گذاشت، نه دست در دست هوا خواهم گذاشت و نه دست در دست عمل حرام خواهم گذاشت. من عبدالله در علم خدا هستم و تحقق عبداللهیِ من هم در 33 سال واقعیت پیدا خواهد کرد.
تا عبد خدا نشوی اخلاق حسنه و عمل صالح از افق وجود تو طلوع پیدا نمیکند
وی تأکید کرد: کلام حضرت مسیح(ع) درس است به ما که تا عبد خدا نشوی، فضایل و کرامات، حقایق و ارزشها، اخلاق حسنه و عمل صالح از افق وجود تو طلوع پیدا نمیکند، «إِنِّي عَبْدُاللَّهِ»، «إِنِّي» یعنی یقیناً و بدون شک، من عبد خدا براساس عبداللهی هستم.
انجیل حقیقتی در علم خداست
استاد انصاریان ادامه داد: «آتٰانِی اَلْکتٰابَ» هنوز انجیلی در دست مسیح(ع) نبود، مسیح یک ساعت بود که بهدنیا آمده بود، اما حرفش را به گونهای گفت که گویی در علمش انجیل را به او داده است. انجیل حقیقتی است که در علم خدا هست و نظام داده شده که چند سوره، چند آیه، چه مطالبی و چه حقایقی داشته باشد و آن را در عالم علمش به من عطا کرده است. «وَ جَعَلَنِی نَبِیا»، مرا پیغمبر قرار داده، یعنی از همین حال که یک ساعتم است، من پیغمبرم. امامت و نبوت به سن بسته نیست، امر الهی و مسئلهای آسمانی است.
سفارشهای خداوند به حضرت عیسی(ع)
محقق، مفسر، مترجم و پژوهشگر علوم و معارف قرآنی ادامه داد: بچهٔ یک ساعته در گهواره به یهود «وَجَعَلَنِی مُبٰارَکاً أَینَ مٰا کنْتُ» (سورهٔ مریم، آیهٔ 31»، و من را موجود بسیار پرمنفعتی قرار داده است، در هر کجای زمین که قرار بگیرم. «وَ أَوْصٰانِی بِالصَّلاٰةِ»، خدا به من سفارش به نماز کرده است. «وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا»، در رحم مادر بودم یا روحم در عالم ملکوت قبل از بدن آفریده شده بود، به من سفارش شده که آدم دست به جیبی باش و خودت تنها نخور. گندم میکاری، جو میکاری، خرما میکاری، گوسفند داری، شتر داری، نقره داری، طلا داری، مویز داری، زکاتش را بده. عیسی! بخیل نباش.
خداوند ابتدا حق عبادت و سپس حق پدر و مادر را قرار داده است
نویسنده کتاب ارزشمند «سیمای نیکان» به دیگر سفارش خداوند به مسیح اشاره و تصریح کرد: «وَبَرًّا بِوَالِدَتِي» (سورهٔ مریم، آیهٔ 32)، خدا به من در رحم مادرم یا در ملکوت، آنجا که روحم بوده و هنوز وارد بدن نشده بودم، سفارش کرده است که نیکوکار به مادرت باش؛ یعنی احترام مادرت را رعایت کن، اخلاقت با مادرت اخلاق پسندیده باشد، بلند با مادرت حرف نزن، تند به مادرت نگاه نکن، نگذار تشنه بماند، نگذار گرسنه بماند، نگذار لباس کهنه بر تنش باشد، نگذار ناراحت زندگی کند.
وی در پاسخ به اینکه چرا خداوند در این آیه سفارش پدر و مادر را نکرده است؟ گفت: عیسی(ع) بدون پدر بهدنیا آمده بود و فقط سفارش به مادر را دارد، اما بقیه را سفارش به پدر و مادر کرده است: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (سورهٔ بقره، آیهٔ 83). هر طور خوبی که میتوانی، هر رعایتی که میتوانی داشته باشی، در حق پدر و مادر داشته باش. میدانید که خدا در قرآن مجید بعد از خودش حق پدر و مادر را در چند آیه مطرح کرده است. اوّل حق عبادت خودش، بعد حق پدر و مادر است؛ البته نگفته است که پدر و مادرت مؤمن باشند و احسان کن، فقط میگوید «بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً». کاری به دین پدر و مادرها ندارد، کاری به خوب و بدیشان ندارد و به قول امام باقر(ع)، کاری به مؤمن و کافر بودنشان ندارد.
مرز اطاعت از پدر و مادر؟
استاد انصاریان در مورد مرز اطاعت از پدر و مادر به امر خداوند اظهار کرد: من ممکن است به پروردگار بگویم امر تو اطاعتش واجب، اما پدر و مادر من بتپرست هستند، یهودیاند، مسیحیاند، مشرک و کافرند و ممکن است براساس فرهنگ خودشان، پیشنهادهای غلطی به من کنند که پیشنهادهایشان ضد دین تو باشد. خدا آن را هم در قرآن حل کرده است: «وَ إِنْ جٰاهَدٰاک عَلیٰ أَنْ تُشْرِک بِی مٰا لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ فَلاٰ تُطِعْهُمٰا» (سورهٔ لقمان، آیهٔ 15)، اگر به تو فشار آوردند که اعتقادت و عملت را بر ضد من قرار بدهی، پیشنهادشان را قبول نکن و اطاعت نکن؛ اما سپس میگوید با پدر و مادر درگیر نشو؛ اگر میگوید نماز نخوان، اگر میگوید روزه نگیر، اگر میگوید مکه نرو، اگر میگوید بهدنبال یاد گرفتن مسائل شرعیات نرو، بهدنبال یاد گرفتن حلال و حرام نرو، داد نکش، فریاد هم نزن و تلخی هم نکن، «وَ صٰاحِبْهُمٰا فِی اَلدُّنْیٰا مَعْرُوفاً» تا زندهاند، با آنها پسندیده رفتار کن؛ ولو اینکه به امور ضد خدا دعوتت میکنند، با آنها خوشرفتار و خوشرو باش. در دعوت امور ضد خدا با آنها تلخی نکن و از کوره در نرو. با هر دوی آنها رفاقت و معاشرت کن و بهصورت شایسته و پسندیده نشست و برخاست کن.
نبوت باید بعد از بندگی طلوع کند
مبلغ عرصه بین الملل در بخش دیگری از سخنان خود خاطرنشان کرد: در قرآن سابقه دارد بچهای که تازه از مادر بهدنیا آمده است، پیغمبر باشد؛ باز در قرآن سابقه دارد بچهٔ کوچکی به پیغمبری مبعوث شده است. پروردگار دربارهٔ حضرت یحیی(ع) میفرماید:«وَ آتَینٰاهُ اَلْحُکمَ صَبِیا» (سورهٔ مریم، آیهٔ 12)، زیر هفت سال داشت که ما مقام نبوت را به او عطا کردیم. حال ممکن است شما بگویی که هنوز وارد بندگی نشده بود، نبوت باید بعد از بندگی طلوع کند و خدا ببیند که این آدم بندهٔ واقعی است، بعد نبوت را به او بدهد. این لازم نیست! همین که خدا آگاه است که این فرد از بندگان مُخلَص اوست و تا پایان عمر هم بندهٔ مخلَص است، کافی است که مقام نبوت یا مقام امامت به او عطا شود؛ پس امام شدن حضرت جواد(ع) در هفت سالگی تعجب ندارد و این مسئلهای است که در قرآن کریم سابقه دارد.
بهتزدگی درباریان از قدرت علمی بالای امام جواد(ع)
وی به امامت رسیدن حضرت جواد(ع) در سن کودکی را نیز مورد اشاره قرار داد و در مورد بهتزدگی درباریان از قدرت علمی بالای امام جواد(ع) گفت: امام جواد(ع) خیلی بزرگتر از مسیح(ع) بود که به مقام امامت رسید. مسیح(ع) یک ساله بود که گفت من پیغمبرم، اما حضرت جواد(ع) هفت ساله بود که منصب امامت از امام هشتم به او رسید و ثابت هم کرد که امام هستم؛ چون در جلسهای که دشمن تشکیل داد و میخواست چراغ را بعد از امام هشتم در مقابل مردم خاموششده اعلام کند که بعد از امام هشتم خبری نیست. او یک بچه است و نمیتوانید بگویید امام است، چون سوادی ندارد و چیزی بلد نیست و نمیداند. بزرگترین علمای درباری را دعوت کرد و نظرش این بود که مسئلهٔ امامت را تمامشده اعلام کند و ختم این مقام اعلام شود که تمام است. این بچهٔ هفت ساله در سه شبانهروز در ساعاتی که جلسه تشکیل میشد، چندهزار سؤال را صحیح، متین و بااستدلال جواب داد و دهان همه را بست و بعد هم به مأمون گفت: اینها هرچه دلشان خواست، از من پرسیدند و جوابش را هم علمی گرفتند، حال به من هم میدان دهید تا من هم یک سؤال از بزرگترین شما کنم. گفتند: بپرس؛ فکر کردند که میخواهد مسئلهای دربارهٔ حجی، نمازی یا روزهای مطرح کند که جوابش هم دم دست است، اما امام یک مسأله را در لباس چند عنوان مطرح کرد و به بزرگترین عالم درباری کشور گفت که جوابش را بدهد. او هم خیلی راحت گفت: من بلد نیستم! وقتی او بلد نبود، دیگران هم بلد نبودند و به این کودک هفت ساله گفتند خودت جواب بده. بهقدری زیبا جواب داد که همه را بهتزده کرد و فهمیدند داستان امامت به سن کاری ندارد. یک داستان الهی است، نه زمینی.
محقق، مفسر، مترجم و پژوهشگر علوم و معارف قرآنی به رسوخ محبت امامان در جان و اندیشهٔ مردم اشاره و خاطرنشان کرد: موسیبنجعفر(ع) را در قبرستان عمومی بغداد در بیرون شهر، همین جایی که اکنون حضرت دفن است، بردند و دفنش کردند، مردم آمدند و در آنجا یک اتاقک ساختند، غروبها میرفتند و صد شمع روشن میکردند، چراغ روشن میکردند و فرش میکردند، زوّار و مسافر و حاجتمند و دعاکننده میآمد. یک روز به خلیفهٔ عباسی گفتند که ایشان سه سال یا چهارده سال در زندان پدران شما بوده، اکنون برو و ببین چه خبر است؟! مردم از راه دور و نزدیک میآیند و برای او چراغ میآورند، فرش میآورند، نذری میآورند، دعا میکنند، گریه میکنند؛ اما قبرهای پدران شما -هادی، منصور و هارون- همینطوری رهاست و یکنفر هم برای رضای شیطان نمیآید که سر قبر پدران شما فاتحه بخواند. شما هم یک گنبدی، بارگاهی، گلدستهای، فرشی یا چراغی بگذارید.
استاد انصاریان گفت: حاکم عباسی چقدر زیبا جواب داد، گفت: فکر میکنید ما این کارها را بر سر قبر پدرانمان بکنیم، یخ آن میگیرد؟ دلهای مردم که دست ما نیست، فکرهای مردم که دست ما نیست، ایمان مردم که دست ما نیست؛ اینکه میبینید سر قبور آنها که در زندانهای ما از دنیا رفتند یا به زهر ما یا به شمشیر ما کشته شدند، میآیند و بارگاه میسازند، فرش میکنند، چراغ میآورند، نذری میآورند، غذا میآورند و سر قبرشان عبادت میکنند، دعا میکنند، قرآن میخوانند، گریه میکنند و متوسل میشوند، «هذا امرٌ سماویٌ» همهٔ اینها در ارتباط با شخص خداست؛ ما اگر سر قبر پدرانمان مقبره بسازیم، نصف شب در تاریکی، حتی به مأمورهای بپا پول میدهند و آن را خراب میکنند، سر قبر پدران ما میآیند و دستشویی میکنند؛ لذا ما نمیتوانیم این کار را کنیم و باید قبر پدرانمان رها باشد، اما اینها کارشان با پشت پرده، با صاحب عالم و با کارگردان جهان هستی است. خیلی جملهٔ پرمغزی گفت! «هذا امرٌ سماویٌ» کاری که آسمانی است، زمینیان نمیتوانند هیچ غلطی نسبت به آن کنند و کاری هم که زمینی است، هر کاری کنیم، خراب میشود.
انتهای پیام /
برای دیدن مطالب بیشتر اینجا کلیک کنید.
منبع : پایگاه عرفان