اشاره: گفتيم كه: پديده تعبد، به عنوان يكى از مظاهر شگفت انگيز حيات امام سجاد عليه السلام، داراى كيفيت و كميت خاصى است و براى بررسى آن، بايد از ديدگاه هاى گوناگون مورد توجه قرار گيرد.فهم دقيق، ولى غير متعارف عبادت امام در گرو چند عامل است: 1- بررسى حالت تعبد، همگام با مظاهر و پديده هاى ديگر. 2- بررسى تعبد امام از رهگذر توجه به اوضاع و احوال آن روزگار. 3- بررسى پديده عبادت، با توجه به نقش امام، و عمل هر يك ازائمه در دو دوره پيش و بعد از امام سجاد. در بحث عزلت امام و رابطه آن با عبادت آن حضرت، دو عامل مهم را برشمرديم كه امام را به يك زندگى انزواگرايانه و دور ازمسائل اجتماعى سياسى، وامى داشت. يكى از آن دو عامل، اوضاع واحوال سياسى بود و ديگرى، شفاف شدن عمل مرحله اى امام. و در بررسى پديده عبادت و رابطه آن با رهبرى و زعامت امام.گفتيم كه، زهد و تعبد، دو گونه كاملا متفاوت دارد. يك گونه آن كه مورد تاييد اسلام نيز هست، سمت و سويى صحيح و سالم دارد ودر برگيرنده فضائل و برترى هاى اخلاقى است و اما گونه ديگر كه روى كردى است صوفيانه و منحرف، تنها كثرت عبادت را مد نظر داردو از حقيقت و روح اسلام در آن خبرى نيست. و بيان شد زهد وعبادت امام از گونه اول بوده است و بس. و اينك ادامه اين بحث. حكومت و تعبد امام از جمله فوايدى كه بر تعبد و انزواى امام سجاد (ع) مترتب بود،اين بود كه خيال حاكمان وقت را از جانب ايشان آسوده مى گذاشت وامام را آن گونه جلوه مى داد كه گويى هيچ به فكر حكومت نيست ومشغوليتى جز عبادت و زهد ورزى ندارد. عبادت ها و حالت هاى روحى امام، بيشتر، پيش چشم مردم، واقع مى شدو البته، امام را از اين كار مقصود و غرضى مورد نظر بوده است.از جمله آن كه دست حكومت را از خود كوتاه بدارد و از فعاليت هاو موضع گيرى هاى خطرناك، دورى گزيند. خاصه كه ايشان، شيعه،مخالف حكومت وقت، و فرزند انقلابگر عصر، حسين بن على (ع) بود واين همه امام را در مركز حساسيت قرار مى داد. امام، با پيش گرفتن اين روش بى خطر، حاكمان را مطمئن ساخت وآن ها را به دور از خويش نگه مى داشت و موفق شد بسيارى از مشكلات و گرفتارى هايى كه مى توانست دامن گير ايشان شود، برطرف سازد.گفته اند: چون عبد الملك تصميم به قتل امام سجاد گرفت، تا هراحتمال خطرى را از جانب آن حضرت، عقيم بگذارد، «زهرى »برپاخاست و به او گفت: «على بن حسين، آن گونه نيست كه تو فكرمى كنى. او به خود مشغول است ».عبد الملك شادمان گشت و دانست كه امام خيال منازعه و درافتادن با او را ندارد، لذا به زهرى گفت: «به! امام، چه كار خوبى مى كند.» روزى امام به عبد الملك، كه نظاره گر عبادت ايشان بود، گفت: «اگر نبود كه خانواده ام بر گردن من حق دارند، و درقبال مردم مسلمان، مسئول هستم، چشم هايم را به آسمان مى دوختم و قلبم را براى هميشه متوجه خدا مى ساختم، تا آن لحظه كه جانم را بستاند، كه او بهترين حاكم است ». در اين هنگام امام به گريه افتاد و عبد الملك نيز گريست. اين سخن، عبد الملك را متوجه مى كرد كه امام كسى نيست كه به گمان او، حكومت خواه باشد، بلكه جز عبادت و تهجد، انديشه اى ندارد. اين تاكيد امام البته ضرورت داشت تا بسيارى از خطرهاى گرداگرد او را دفع نمايد و نقشه هاى حكومتيان را ناكام سازد. حجاج به عبد الملك مى نويسد كه امام را بكشد و بدين وسيله پايه هاى حكومت خود را محكم نمايد. زبير، جاسوسانش را به مراقبت امام مى گمارد، تا مانع گرد آمدن مردم در اطراف ايشان شوند و آن حضرت را از روى آوردن به جنگ برحذر دارند، و اگرانقلابيون كوفه (توابين و ياران مختار) خواستند با او تماس بگيرند، نگذارند. همه اين امور، حكومت را پيوسته، هوشيار و ترسان مى داشت. اماامام كه سرد و گرم روزگار را چشيده بود و بصيرت كافى داشت،سخت گيرى ها و خطرهاى حكومتيان را خنثى مى ساخت و ناكام مى گذاشت.سفاح مسلم بن عقبه، سردسته لشكر اموى در واقعه «حره » درباره امام مى گويد: «با اين كه فرزند رسول الله است، جز خير وخوبى، هيچ از او صادر نشود». البته منظور سفاح از «خير»اين است كه امام با حكومت كارى ندارد و در پى آن نيست كه خطرو آشوبى براى دستگاه حكومتى دست و پا كند. اين سخن كه از شخصى چون سفاح بروز مى كند، بهترين دليل است بر اين كه امام، درتحقق هدف خود، كه همان مطمئن ساختن حكومت اموى بود، موفق بوده است. تفرقه و تلاش امت، و مسئله تعبد وقتى كه دين اسلام بر طهارت مظاهر حكومت و تقواى حاكمان والتزام آن ها بر امور دين و دنياى مردم، تكيه مى كند، نشان ازتاثير به سزاى اين عوامل در بدنه جامعه اسلامى، مى دهد، چرا كه انحراف و كجروى حكومت، تدريجا به از هم پاشيدگى اجتماع و شايع شدن محارم خواهد انجاميد. آن جا كه حكومت به دست حاكمان بى قيدو لاابالى سپرده شود، بذر معصيت آرام آرام رشد كرده، مظاهر جرم و تباهى در اجتماع اسلامى آشكار مى گردد و به دليل ناتوانى حاكمان از ضبط و ربط امور و حفظ تقيد جامعه به شئون دينى،گسترش مى يابد; چه رسد به جايى كه خود حاكمان قدرت تشخيص مواردحرام و قدرت جلوگيرى از رشد آن را نداشته باشند. دورانى كه بنى اميه حكومت را به چنگ آورد و واليان فاسق آن،امور جامعه اسلامى را بر عهده گرفتند، و تا توانستند در پستى هاو انحرافات فرو رفتند و بى حيايى و گستاخى را مباح كردند، واموال مردم را به پاى لهو و لعب خويش، قربانى نمودند، حال وروز جامعه به جايى رسيد كه آثار تلاش و انهدام، تضعيف روابط ومناسبات دينى و تعهدات روحى، نمايان گرديد و فساد و فراوانى مجالس باطل و حرام، همه گير و همه جايى شد. آثار تخريبى به جا مانده از فتوحات مسلمين، يعنى درآميختن باجامعه كفر و برخورد با اموال و ثروت هاى انباشته، كه البته به چنگ حكام و رجال حكومتى مى افتاد، باعث به وجود آمدن طبقه اى ممتاز و اسراف كار شد كه آثار غيرقابل انكارى در شيوع اسراف كارى و گسترش فساد داشت. اين روند تخريبى تا آن جا پيش رفت كه جامعه اسلامى، در زمان امام سجاد (ع)، به خصوص در مكه و مدينه، دچار فروپاشى، و ضعف و رخوت مسلمانى مردم و روحيه آن ها گرديد. جان هاى مردم، لانه پستى ها و فسادهاى اخلاقى بود و ارزش هاى اسلامى دست خوش تحول ودگرگونى مى شد. و اين همه، دو علت اساسى بيش نداشت: 1. انحراف حكومت و زياده خواهى طبقه حاكم 2. آثار تخريبى فتوحات حكومت در اين وضعيت ناگوار، چاره اى جز عمليات بازدارنده و درمان گر،كه جامعه مريض آن وقت را رو به بهبودى ببرد، وجود نداشت.ضرورت وجود يك جريان مانع، كه در برابر همه گير شدن اين «وبا» در ميان فرزندان جامعه اسلامى، بايستد، به شدت احساس مى شد. پس حيات روحى امام و روش عبادى آن حضرت، و زهد نسبت به دنيا وفريبندگى هاى آن، چيزى بود كه براى پاى دارى و مانع تراشى درمقابل همه گير شدن زشتى ها و فسادهاى اخلاقى كه جامعه را رو به تلاشى و نابودى مى برد، پيش بينى شده بود. قصد امام از آن همه عبادت كه با كيفيتى خاص انجام مى شد، اين بود كه جامعه اسلامى را به روى كردى عكس جريان مادى گرى بى قيدو بند، وا دارد و سطح معنويت و مصونيت فرزندان آن جامعه رابالا ببرد و نمونه اى كامل و اسوه اى بى نظير را پيش روى آن هابگذارد، تا نه تنها اصحاب و شيعيان، بلكه تمام مسلمين از آن خط بگيرند و به دنبال آن حركت كنند. جهت گيرى روحى امام، به مثابه طبيبى حاذق، در ميان جامعه اسلامى، نقش بسيار مهم و ارزنده خود را به اجرا مى گذاشت. هرگاه كه مريضى عمق پيدا مى كرد و گسترش مى يافت، نصيحت هاى مهربانانه طبيب بود كه درد و رنج را مى كاست و نجات بعضى جان هاى بيمار رادر پى داشت. همان گونه كه وجود يك عالم روشن فكر، سطح علمى و فرهنگى مردم را ارتقا مى دهد و هرچه بر عمر او افزوده گردد، فوايد بيشترى به ديگران خواهد رساند. همين گونه بود، آثارى كه عبادت امام سجاد (ع) در جامعه اسلامى و زندگى مردم بر جاى مى گذارد. به خصوص كه مردم، پيوسته بروز آن حالات روحانى را كه با اخلاص و ايمان واخلاق همراه بود، طى ربع قرن ، يا بيشتر مشاهده مى كردند. تربيت و مظاهر تعبد بشريت در راه رسيدن به خدا، نمونه ها و اسوه هايى را مى طلبد كه نشان دهنده صورت علمى حيات دينى و حالات ربانى، باشند. تربيت،نتيجه مطلوب خود را نخواهد داد، اگر نظريه ها به عمل تبديل نشوند و افكار و مفاهيم، در زندگى مربيان، صورت تحقق نپذيرد. حيات ائمه بزرگوار ما، نمونه اى مثال زدنى در تربيت و تزكيه است. نمونه اى كه گروه هاى مختلف انسانى، مى توانند دنباله روآثار آن باشند و به روش آن عمل نمايند. زندگى ائمه به خودايشان پايان نمى پذيرد، بلكه حيات مردم زمانه آن ها را نيزمتاثر مى سازد. بالاتر، حيات ايشان، درسى است براى همه مردم درهمه زمان ها. حيات ائمه، اسلام مجسم و نورى است كه ظلمات زندگى بشر را به نور تبديل مى نمايد. امامان ما، نمونه ها و الگوهايى عالى به فرهنگ اسلامى، پيش كش نمودند. و مؤمنان و پيشوايان، درطى سلوك الهى خويش، بدان نيازمند و به يارى آن نمونه ها، درفهم طريق و التزام به آن محتاجند. همان گونه كه انقلاب امام حسين (ع)، تنها يك نهضت ضد يزيدى نبود، بلكه يك درس و پيام روشن و يك رسالت ماندگار تاريخى براى امت مسلمان، در طول مدت حيات آن بود; تعبد امام زين العابدين (ع) نيز، در حقيقت، يك نظريه تاريخى ماندگار براى جامعه اسلامى بود.يك الگوى دينى و نمونه اسلامى بود كه مؤمنان خود را در مسيرآموختن از آن قرار مى دادند و آثار آن را دنبال مى كردند. امام حسين (ع) نظريه انقلاب بر عليه ظلم و فساد را بنيان نهادو امام سجاد (ع) نظريه عمل عبادى، در برابر انحرافات اخلاقى را. و اين گونه بود كه روح عبادت او، در دل هاى مردم رسوخ پيدامى كرد و آنان را متاثر مى ساخت. بسيارى از اهالى تصوف، عبادت وزهد حضرت را الگوى خود قرار دادند و براساس آن به عمل پرداختند. پس سكوت امام على، صلح امام حسن، انقلاب امام حسين وعبادت امام سجاد -عليهم السلام- همه، درس هاى عملى براى تربيت مردم مسلمان، در ادوار گوناگون زمان، بود.بنابراين بايد گفت، قصد امام، از آن همه عبادت، اين بود كه نمونه و الگويى دينى و مثال زدنى، در روى كرد روحانى و تربيت ايمانى، به جامعه اسلامى تقديم كند. پس امام ناچار بود، عبادت خود را در برابر چشم مردم و پيش روى آن ها انجام دهد تااثرگذار باشد و درس آموز. شايد بتوان بدين وسيله انگيزه امام را در جلوه دادن عبادت ها و راز و نيازهاى خود، درك كرد و علت يابى نمود. عبادت امام، به خود او خلاصه نمى شد. عبادت امام درسى تربيتى، روحى و اخلاقى بود. فرصتى كه امام در برابر خودمى ديد، بسيار قيمتى و غنيمت بود و بعيد بود از او كه آن فرصت طلايى را از دست بنهد و از آن بهره لازم را نبرد. در بعضى روايات، شرح عبادت هاى امام آمده است و اين كه آن حضرت چگونه تجربه هاى عبادتى خود را علنى و پيش چشم مردم انجام مى داد، امام باقر(ع) در توصيف عبادت پدر بزرگوار خودمى گويد: «هرگاه نعمتى از نعمتهاى الهى را به ياد مى آورد، سجده مى كرد. با شنيدن آيات سجده دار، هر كجا كه بود، به سجده مى افتاد. اگر بلا و شرى از او برداشته مى شد، به شكرانه آن،فورا سجده مى كرد. هرگاه از نمازهاى واجب فارغ مى گشت به سجده مى رفت، هرگاه بين دو شخص را اصلاح مى كرد، سجده را فراموش نمى نمود.» اين اعمال به گونه اى نبود كه مردم از آن بى خبربمانند. بلكه مى ديدند و مى آموختند. مردم، صداى قرآن خواندن امام را بسيار مى شنيدند. گفته اند كه:«امام، قرآن را از همه زيباتر مى خواند.سقاها، وقتى به كنار خانه امام مى رسيدند، با شنيدن صداى قرائت قرآن، مى ايستادند و گوش مى سپردند.» در بسيارى از روايات اين معنا ذكر شده كه: هرگاه امام همراه با جمعيتى از مردم به سوى مكه به راه مى افتاد، در بعضى از منازل ميان راه، مى ايستاد، به سجده مى افتاد و در سجده تسبيح مى گفت و بسيار دعا مى خواند وگريه مى كرد. و مردم با مشاهده اين كارها، به معارفى دست مى يافتند كه بصيرت و آگاهى شان را نورانى و خدايى مى ساخت. بسيارى از آن چه در باره عبادت امام گفته شد، در ملا انجام مى يافت. مردم كه كوشش امام را در عبادت و ناله و زارى، مشاهده مى كردند، به گريه مى افتادند و بر ايشان دل مى سوزاندند. يك روزشخصى از امام پرسيد: «اى فرزند رسول خدا! اين بى تابى وگريه هاى پى درپى براى چيست؟ ما كه گناه كار و جنايت پيشه هستيم، نمى توانيم مثل شما عمل كنيم. پدر شما حسين و مادرتان فاطمه است و جدى چون رسول خدا دارى » اين اعتراف صريح، ازجمله فوايد تربيتى عبادت امام بود، كه جز با جلوه دادن آن به دست نمى آمد. دعاهاى امام سجاد، بلند مرتبه ترين معارف الهى و ارزش مندترين مفاهيم دينى را پيش روى خوانندگان قرار مى دهد. امام از رهگذر اين دعاها شيوه سلوك فردى و اجتماعى، طرزدعاكردن و روش انديشيدن را آموزش مى دهد; هم چنين، مسائل اعتقادى صحيح و بايدها و نبايدها را توضيح مى دهد و به مامى گويد كه چرا بايد دعا كنيم، چگونه بايد دعا كنيم و دعاهاچگونه مستجاب مى شوند و در صورت اجابت نشدن دعا، چه بايدبكنيم. دعاهاى حضرت اصول دين را ياد مى دهد و مسائل مختلف حياتى براى بشر را يادآور مى شود و ديدگاه صحيح اسلامى را بيان مى كند. هر وقت كه به زمزمه دعاهاى زين العابدين مى نشينيم، در آن واحد، هم دعا مى خوانيم و هم چيزها مى آموزيم. كافى است كه اشتياق امام را به اين درس ها و تبليغ آن ها به ديگران، درك كنيم. امام، صحيفه را نزد اولاد خود به امانت مى گذارد و آن هانيز در حفظ صحيفه نهايت كوشش خود را به كار مى بندند. بعد ازبيان همه اين مطالب، دو اشكال اساسى و عمده را بايد طرح كنيم و بدان ها پاسخ بگوييم. اشكال اول سخن مااين است كه عبادت امام سجاد (ع)، با آن كميت زياد،نمونه اى بزرگ بلكه بزرگ ترين الگويى است كه ائمه ما براى انسان هاى عابد و زاهد، به ثبت رسانده اند. ديگر اين كه: روى كرد معنوى امام و توجه خاص ايشان به دعا، راز و نياز و تعبدطاقت فرسا، عكس العملى است در قبال اوضاع و احوال اجتماعى آن دوران، كه امام را به انزوا و كناره گيرى از امور دنيايى واجتماعى مجبور مى ساخت. و اين امر، سبب مباشر براى پديد آمدن تعبد بود، كه حيات امام را از زندگى ديگر امامان، متمايزمى ساخت. اگر چنين است كه گفتيم، پس آن چه از خود امام به ما رسيده، كه در باره عبادت اميرالمومنين (ع) سخن مى گويد، چه توجيهى دارد.امام اعتراف كرده كه عبادت او به پايه عبادت على بن ابى طالب نمى رسد و تنها به اندكى از عبادت آن حضرت توانايى و قدرت دارد. ظاهرا اين سخنان خلاف چيزى است كه ما بر آن اصرار داريم و با تعبيرى كه از تعبد ارائه نموديم همخوانى ندارد. براى يافتن پاسخى دقيق و قانع كننده، ناگزير از توضيح دو مطلب مهم هستيم: اول: اصطلاح عبادت، به دو معنا آمده است: اول معناى خاص كه همان نماز و روزه و حج و.. . و امورى مانند دعا، گريه و شب زنده دارى است. دوم، معناى عام كه عبارت است از همه كارهاى خوب ومورد پسند شارع مقدس كه شرط قبول آن ها قصد قربت است. مانندصدقه دادن به فقيران همراه با قصد قربت. يا آشتى دادن دو نفرو حكم كردن بين مردم به قصد قربت. حتى آب خوردن به قصد قربت نيز داخل در معناى عام عبادت است. دوم: در بررسى تاريخ شيعه، كسانى را مى بينيم كه به جرم شيعه بودن و پيروى از على بن ابى طالب، مورد تعقيب بوده اند و مدام عذاب ديده اند و شكنجه شده اند. آن هم به دست بدترين و پست ترين دشمنان اسلام، يعنى امويان. حاكمان اموى، با اجيركردن راويان دغل و نيرنگ باز، و جعل احاديث دروغين، براى خلفا و صحابه شان و مرتبه جعل مى كردند و قصدشان از اين كار، كم رنگ جلوه دادن فضايل اهل بيت، به خصوص على(ع) بود، و در صورت توانايى، محو ونابود كردن آن فضايل. دسيسه ها و نيرنگ بازى هاى حكام اموى و روش حكومتى آن ها، همه انگيزه اى بود براى مسخ فضايل و مناقب امام على(ع) و از ميان برداشتن شان و منزلت ايشان «جابر جعفى » به امام سجاد (ع)،شكايت مى كند كه بنى اميه و پيروان آن ها، شيعيان را مى كشند ومولايشان على را دشنام مى دهند و بر بالاى منبرها و در بازارها وميان راه ها و حتى در مسجد رسول خدا(ص)، بر على لعن مى فرستند وكسى آن ها را منع نمى كند. و اگر كسى به قصد بازداشتن مردم،چيزى بگويد، او را دستگير مى كنند و به او «رافضى » و«ترابى » خطاب مى كنند، و بعد او را نزد امير خود مى برند. در مقابله با اين اعمال خشونت آميز و اهانت بار، روش ائمه(ع)بر عكس است. آن ها، قدسى بودن شخصيت على (ع) و فضايل وبرترى هاى او را، بيان مى كردند و بر آن اصرار داشتند. و بدين وسيله الگويى بى مانند و عنوانى چشم گير را پيش روى مردم قرارمى دادند تا به اهل بيت توجه كنند و به آن ها گرايش يابند. حال، بعد از توضيح اين دو امر، مى توان اشكال مطرح شده را اين گونه پاسخ گفت كه: اگر امام سجاد، عبادت على بن ابى طالب (ع)را آن گونه بزرگ مى شمارد و عبادت خود را در برابر آن ذره اى بيش نمى بيند، معناى عام عبادت را در نظر دارد. منظور امام آن است كه:امام على به كارهايى پرداخت و امورى را سامان داد، كه من هنوزبه آن ها نپرداخته ام. او حكومت و زمامدارى مردم را بر عهده گرفت; در ميان مردم قضاوت مى كرد و به كارهاى اجتماعى و عمومى سرگرم بود و اين ها امورى است كه نزد خداوند بيشترين ثواب رانسبت به روزه و نماز، خمس... دارد. آن چه اين معنى را تاكيد مى كند، روايتى است از امام باقر(ع)كه در گفتگو با اصحاب و ياران خود، از عظمت پدرش ياد مى كند وسعى بليغ او را در عبادت خدا يادآور مى شود، و در عين حال، ازبرترى امام على سخن مى گويد و به اين روش حكيمانه، درس مهمى رابه ياران خود مى آموزد. شايد اين عمل ائمه، كه برترين فضايل را به حضرت على(ع)، نسبت مى دادند، كارى بوده است در جهت حفظ تاريخ از دسيسه هاى بدكاران و بيمه كردن آن در برابر دشمنى و كينه دشمنان و معاندان خاندان اهل بيت. اشكال دوم پيش از اين دانستيم كه عبادت امام، امرى هدف دار بوده است ودانستيم كه آن حضرت بعضى تجربه هاى عبادتى خود را، در برابرمردم انجام مى داده و ايشان را به انصراف خود از دنيا و مشغول بودن به امور معنوى توجه مى داده است و بدين وسيله هم اسباب اطمينان حكومتيان را فراهم مى آورده و هم با تعليم مردم،الگويى مناسب و بى نظير را پيش چشم آن ها قرار مى داده است. سؤال اين جاست كه: آيا عبادت امام، صفتى عارضى براى ايشان بودو آن چه انجام مى داد فقط در جهت رسيدن به اهدافى بود كه ذكركرديم؟ آيا عبادت امام از جنبه اسلامى و بعد روحى خالى و تهى بود؟! و آيا سزاوار است كه عبادت هاى عميق و معرفت آموز امام رااين چنين سطحى تفسير كنيم و پديده اى بدين شگفتى را فقط وسيله اى براى محقق كردن اهدافى چند بدانيم؟! جواب اين اشكال با توضيح چند امر، آشكار مى گردد: اولا: پيش از اين گفته شد كه سبب مباشر پديده تعبد، كه درزندگى امام سجاد مجال بروز يافت، ظرف زمانى خاصى بود كه امام را احاطه كرده بود. آرى، همان گونه كه روزگارى، امام حسن (ع)،بنا به مقتضاى زمان، مجبور به صلح گرديد و امام حسين (ع)چاره اى جز انقلاب و براندازى حكومت وقت، نداشت، امام سجاد(ع)نيز ناگزير به انزوا پناه برد و به عبادت پروردگار خويش مشغول گرديد. ثانيا: در صورتى كه امام مى توانست با تمسك به انزوا و يارى جستن از پديده تعبد، اهداف معينى را در جهت مصالح عامه مسلمين، تحقق بخشد، از دست دادن اين فرصت شايسته امام نبود،چون او مقامى الهى داشت و امام و هادى مردم بود و مى بايست آن ها را تعليم مى داد و ارشاد مى نمود. ثالثا: براى انسانى كه به كارى عادت كرده، مثلا به عبادت، جمع كردن بين عبادت خالص براى پروردگار، و توجه كردن به تاثيرگذارى اين عبادت در مردم، بسيار سخت و مشكل است، زيرا دراين صورت، خلوص نيت كه شرط اساسى است، به آسانى تحصيل نمى شود.اما آن كسى كه ايمانى عميق و مخلصانه دارد، قادر است بى آن كه شائبه اى از شرك و ريا در عبادتش پديد آيد، با عبادت خود مردم را تعليم دهد. از اين رو است كه عبادت امام سجاد، مانند ندارد و زين العابدين، صفت مختص به اوست. پس مى توان تصور نمود كه عبادت امام هم خالص براى خدا بود و هم وسيله اى براى تعليم و ارشادمردم و توجه دادن آن ها به امور معنوى خدايى.
ترجمه محمدمهدى رضايى ماهنامه پاسدار اسلام شماره 211