فارسی
پنجشنبه 08 شهريور 1403 - الخميس 22 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

عبادت حقیقى

عبادت حقیقى

خوب است در اين مطلب تامل شود، عبادتى كه در آن العياذ باللّه سگ شريك نيت باشد، چه ارزشى دارد و اصلا چه شباهتى بين اين نماز و نماز امير المومنين عليه السلام مى توان يافت ، آورده اند كه :
يُنسب الى مولانا اميرالمومنين عليه السلام اءنّه وقع فى رجله نصل فلم يمكن من اخراجه ، فقالت فاطمه عليهاالسلام : اءخرجوه فى حال صلاته فانه لا يحسّ بما يجرى عليه حينئذ، فاخرج و هو عليهاالسلام فى صلاته (105).
وقتى مى خواهند تيرى را كه در يكى از جنگ ها به پاى حضرت رفته بيرون بياورند، مى گويند وقت نماز تير را بيرون بكشيد تا او متوجه نشود.
در حالات امام سجاد عليه السلام آمده است كه :
و سقط له ابن فى بئر فتفزع اهل المدينة لذلك حتى اءخرجوه ، و كان قائما يصلى فما زال عن محرابه فقيل له فى ذلك ، فقال : ما شعرت انّى كنت اناجى ربّا عظيما(106).
((امام سجاد عليه السلام مشغول نماز بود كه فرزندش در چاه افتاد، ولى حضرت متوجه نشدند و بعد فرمودند: من مشغول عبادت و مناجات با پروردگار بزرگم بودم )).
يا روايت كرده اند:
و وقع الحريق والنار فى البيت الَّذى هو فيه و كان ساجدا فى صلاته فجعلوا يقولون له : يابن رسول اللّه ! يابن رسول اللّه ! النار! النار! فما رفع راءسه من سجوده حتى اطفئت فقيل له : ماالَّذى اءلهاك عنها؟ فقال : نار الاخرة (107).
((روزى منزل امام عليه السلام آتش گرفته بود و چون امام عليه السلام مشغول نماز بودند متوجه آن نشدند؛ بعد، از امام عليه السلام سوال كردند چه چيزى باعث شد متوجه آتش نشويد؟ فرمودند: آتش آخرت )).
و اين عبادت ، همان مطلوب درگاه الهى است كه انسانها را به منزل سعادت مى رساند.
2 - حق نفس بر انسان
و اءَمَّا حَقُّ نفسك عليك فان تستوفيها فى طاعة اللّه فتؤ دى الى لسانك حقه و الى سمعك حقه و الى بصرك حقه و الى يدك حقها و الى رجلك حقها و الى بطنك حقه و الى فرجك حقه و تستعين باللّه على ذلك .
((حق نفس تو، آن است كه در راه اطاعت خدا به كار گيرى و از همه اعضا و جوارحى كه خدا به تو عنايت كرده ، در اين مسير استفاده كنى و حقوق تك تك آنها را از زبان و گوش و چشم و دست و پا و شكم گرفته تا غريزه جنسى به جاى آورى و از خداى خود استعانت جويى ))
اداى اين وظيفه ، مثل همه تكاليف ديگر، مبتنى بر شناخت صاحب حق است . چنان كه در حق اول ، صاحب حق ، خدا بود و شناخت خدا منجر به اطاعت او مى شد. رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى فرمايند:
من كان باللّه اءعرف كان من اللّه اءخوف (108).
((آن كس كه خدا را بيشتر بشناسد، خوف و ترس او از خدا زيادتر خواهد بود - و به وظيفه عبوديت و بندگى اش بيشتر اقدام خواهد كرد-)).
نفس انسانى چيست ؟
در اين جا نيز براى اداى حق نفس حقى كه انسان نسبت به خود دارد بايد اول خود نفس را به دقت شناخت ؛ چرا كه اگر انسان نفس خود را بشناسد، ناگزير حقوق نفس را هم شناخته و براى اداى آنها اهتمام خواهد ورزيد.
در اين كه نفس انسانى چيست اختلاف نظرهايى وجود دراد: يك ديدگاه ، نظر ماديون است كه انسان را همين وجود جسمانى مى دانند و فقط ظاهر او را مى بينند كه آغازش ولادت و پايانش مرگ است و با مردن نابود شده ، از بين مى رود؛ ديدگاه ديگر، نظر معتقدان به بقاى روح است كه انسان را، حقيقتى مركب از جسم و روح مى شناسند و مرگ را پايان زندگى و نابودى نمى دانند كه دين مقدس اسلام هم اين نظر دوم را تاييد مى كند. در روايتى از اميرالمومنين عليه السلام آمده است :
انَّ اللّه عزَّ وَ جَلّ ركَّب فى الملائكة عقلا بلا شهوة ، و ركَّب فى البهائم شهوة بلا عقل ، و ركَّب فى بنى آدم كلتيهما، فمن غلب عقله شهوته فهو خير من الملائكة ، و من غلب شهوته عقله فهو شرّ من البهائم (109).
((خداوند، ملائكه را از نيروى عقل محض ، حيوانات را از غرائز و شهوات محض و انسان را تركيبى از هر دو آفريد. آن كس كه نيروى انديشه و فكرش ‍ بر شهوتش غلبه كند، از ملائكه برتر و آن كس كه نيروى شهوت و غريزه اش ‍ بر قوه عقل غالب شود از حيوانات پست تر است )).
اين تفسير آيه كريمه قرآن است كه مى فرمايد:
لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اءضل (110).
((خدا به آنها نيروى فكر و انديشه ، قوه بصيرت و چشم و وسيله فهم و ادراك و گوش عنايت كرده است ، ولى آنها از هيچ يك از اين ابزار و لوازم براى سير الى اللّه ، استفاده نمى كنند. اينها مثل چهارپايان ، بلكه بدتر از آنها هستند)).
و دليل آن هم روشن است ، به قول شاعر:

كور در چاه فتد معذور است   عذرش اين است كه چشمش كور است

اما اگر بينايى در چاه افتاد عذرى ندارد، خداوند متعال ، براى طى مسير كمال ابزارى در اختيار انسان قرار داده كه عدم استفاده صحيح از اين ابزار، بيانگر عدم اداى حق آنهاست .
جامى ، چه زيبا اين روايت را در قالب دو بيت بيان كرده است :
 

آدميزاده ، طرفه معجونى است   كز فرشته سرشته و ز حيوان
گر كند ميل اين ، شود كم از اين   ور كند ميل آن ، شود به از آن

از نظر دين و منطق مكاتب الهى ، انسان موجود و مخلوقى مركب از غرائز حيوانى و نيروى عقلانى است ؛ ولى نكته جالب توجه اين جاست كه ماديون با اين كه انسان را فقط از ديدگاه جسمانى او ملاحظه مى كنند، ولى در يك حقيقت با روحيّون اشتراك نظر دارند، كه انسان داراى يك سلسله گرايش ها و تعلقاتى است كه همه ارزش انسانى او در گرو آنهاست و اگر اين تعلقات از او گرفته شود با حيوانات هيچ تفاوتى نخواهد داشت . بنابراين از منظر معارف دين بايد گفت كه نفس انسانى ، منزلتى والاتر و بالاتر از جسم و تعلقات جسمانى او دارد؛ بنابراين شناخت آن مرتبه و منزلت براى ما ضرورى است .
ثمرات شناخت نفس
حضرت اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايند:
نال الفوز الاكبر من ظفر بمعرفة النفس (111).
((بزرگترين رستگارى براى انسان شناخت نفس او است )).
و يا در سخن ديگرى مى فرمايند:
رحم اللّه امرءا عرف قدره ولم يتعد طوره (112).
((خداوند رحمت كند كسى كه قدر خود را بشناسد و از حدش تجاوز نكند)).
بنابراين ، از نظر اولياى دين خودشناسى و معرفت نفس ، امرى بسيار ارزشمند و قابل ملاحظه است . حال بايد پرسيد اين همه اهميت براى چيست ؟ در علت آن مى توان گفت : انسانى كه خود را مى شناسد و توانايى هاى خود را نيز به خوبى مى داند، به كيفيت بهره گيرى از اين همه توان و سرمايه در مسير سعادت آشنا است و هنگامى كه همه اين امكانات را به دست آورد، مى تواند زندگى دنيوى و اخروى سعادتمندى را براى خود فراهم كند و نقطه مقابل اين انسان انسانى كه به همه قدرت ها، امانت هاى الهى و سرمايه هاى فكرى ، و روحى و جسمانى خود آشناست كسى است كه خود را نشناخته و براى اين مهم ، هيچ تلاش و كوششى نيز نمى كند و بالطبع در مسير ظلالت و گمراهى قرار مى گيرد.
1 - خداشناسى و شناخت مسير هدايت
حضرت امير المومنين عليه السلام در سخن ديگرى ميفرمايند:
من لم يعرف نفسه بعد عن سبيل النجاة و خبط فى الظلال والجهالات (113).
((كسى كه خود را نشناسد، از راه استوار نجات و سعادت دور افتاده ، و در وادى گمراهى و نادانى سقوط مى كند)).
يا در بيانى از اميرالمومنين عليه السلام نقل شده است كه فرموده اند:
هلك امرء لم يعرف قدره (114).
((انسانى كه منزلت خود را نشناسد، نابود شده و از بين رفته است )).
در معارف دينى ، دقيق ترين و نزديك ترين راه خداشناسى ، معرفت به نفس ‍ معرفى شده است . در سخن معروفى از رسول بزرگوار اسلام صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است كه :
من عرف نفسه فقد عرف ربه (115).
((آن كس كه نفس خود را شناخت ؛ خدايش را شناخته است )).
در اين روايت ، ((فاء)) براى تفريغ و ((قد)) براى تحقيق است و اين بدان معناست كه شناخت خالق هستى فقط از طريق معرفت نفس ؛ امكان پذير است ، بنابراين اولين ثمره معرفت و شناخت نفس ، خداشناسى است .
2 - مصونيت از هلاكت و گمراهى
دومين ثمره آن در كلام اميرالمومنين عليه السلام اين چنين بيان شده است :
من عرف شرف معناه صانه عن دناءة شهوته وزور مناه (116).
((كسى كه گوهر ارزشمند رفعت و شرافت انسانى خود را بشناسد، از سقوط در وادى پست شهوات ، غرائز و ناكجاآباد اوهام و خيالات مصون مى ماند)).
بنابراين ، ثمره دوم معرفت نفس اين است كه انسان را از سقوط در وادى گمراهى و يا آنچه كه غرائز حيوانى او را به سوى آن مى خوانند، نگه مى دارد. كليد همه خزائن و گنجينه هاى علوم بشرى ، معرفت نفس قلمداد شده است ؛ امام صادق عليه السلام در اين باره فرموده اند:
وجدت علم الناس كُلَّه فى اءربع اءوَّلها اءَن تعرف ربك و الثانى اءَن تعرف ما صنع بك والثالث اءَن تعرف ما اءراد منك و الرابع اءَن تعرف ما يُخرجك من دينك (117).
((من همه علوم بشرى را در چهار چيز يافتم : اول اين كه خداى خود را بشناسى ؛ دو اين كه بدانى خالق هستى ، ساختمان بدن تو را چگونه آفريده است ؛ سوم اين كه بدانى براى سعادت او چه دستورهايى را بيان كرده است و چهارم اين كه بدانى چه چيزى تو را از مسير سعادت خارج مى كند و تو را از آن نهى مى نمايد)).
در اين روايت به علوم مختلف اشاره شده است : حكمت و عرفان ، ساختمان بدن انسان ، طبيعت و توحيد، فروع دين و موازين فقهى و اخلاق .
حال كه سخن از راز و رمز آفرينش نفس انسان است ، بايد ديد چگونه مى توان اين سر مجهول را كشف و اسرار و رموز نهفته در اين مخلوق عظيم عالم هستى را شناسايى كرد؟ معضلى كه از روزگاران دور مورد فحص و جستجوى همه صاحبان انديشه و خرد بوده است .
 

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم   كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود   به كجا مى روم آخر، ننمايى وطنم
مانده ام سخت عجب ، كز چه سبب ساخت مرا   يا چه بوده است ، مراد وى از اين ساختنم
تا به تحقيق مرا منزل و ره ننمايى   يك دم آرام نگيرم ، نفسى دم نزنم

از ديرزمان بسيارى از انديشمندان و حتى شاعران دريافته اند، راه شناخت و كشف ابعاد وجودى اين موجود فقط از زبان آفريدگار آن ، ميسر است . لذا در قرآن كريم 65 مورد از كلمه انسان ياد شده و جالب اين است كه همه مواردى كه اين كلمه به كار رفته به صورت ((الانسان )) همراه با الف و لام است ؛ مگر يك جا كه آن هم با كلمه ((كل )) همراه شده است . خداوند مى فرمايد:
و كل انسان اءَلزَمنَاهُ طَائِرُهُ فى عُنُقِهِ(118).
((و ما مقدرات و نتيجه اعمال نيك و بد هر انسان را طوق گردن او ساختيم )).
اسرار آفرينش
با تدبر در قرآن مى توان همه اسرار آفرينش اين مخلوق را با بلاغت و زيبايى يافت ؛ مثلا:
اءَوَ لا يذكُر الانسان اءَنَّا خلقناه من قبل و لم يك شيئا(119).
((آيا انسان نمى داند كه ما او را آفريديم و قبل از آن ، او هيچ بود)).
هل اءتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا(120).
((آيا زمان طولانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود؟)).
بعد از اين كه در اين دو آيه و امثال آن ، عدم و نبود انسان را يادآورى مى كند، آفرينش او را اينگونه ذكر مى فرمايد كه :
و لَقَد خَلَقنَا الاِنسَان مِن صَلصَال مِن حَمَاء مَسنُون (121).
((ما انسان را از گِل خشكيده ريخته شده آفريديم )).
و بَدَاءَ خَلق الاِنسان مِن طين # ثمَّ جَعَلَ نَسلُه مِن سُلالة من مَاء مَهين (122).
((و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد؛ سپس نسل او را از عصاره آب ناچيز و فى قدر آفريد)).
يا در سوره مباركه علق مى فرمايد:
اِقرَاء بِاسمِ ربِّك الَّذى خَلَق # خَلَقَ الانسان مِن عَلق (123).
((قرآن را به نام پروردگارت بر خلق قرائت كن ؛ آن خدايى كه آدمى را از خون بسته خلق كرد)).
در اين آيه ، آغاز آفرينش انسان را همان آب معروف ذكر مى كند يا:
خُلِقَ مِن مَاء دافِق # يخرج مِن بين الصُّلب و التَّرائب (124).
((انسان از آب (نطفه ) جهنده اى خلق گرديده كه از ميان صلب پدر و سينه مادر بيرون آمده است )).
در سوره مؤ منون ، همه مراتب تكوين انسان را كه در آيات ديگر به صورت جداگانه اى ذكر شده ، به ترتيب و پشت سر هم بيان مى فرمايد:
و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين # ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين# ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مُضغَة فخلقنا المُضغَة عِظاما فَكَسَونَا العِظَام لَحما ثم اءَنشَاءنَاه خَلقا آخر فتبارك اللّه اءَحسَنَ الخالقين (125).
((و ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم ؛ سپس او را نطفه اى در قرارگاه مطمئن رحم قرار داديم ؛ سپس نطفه را به صورت خون بسته ، و آن را به صورت چيزى شبيه گوشت جويده شده ، و آن را به صورت استخوان هايى درآورديم ؛ و بر استخوانها گوشت پوشانديم ؛ سپس آن را آفرينش تازه اى داديم ؛ پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است )).
در سوره مباركه الرحمن مى فرمايد:
الرَّحمن # علَّمَ القرآن # خَلَقَ الانسان # علَّمَه البيان (126).
خدا بعد از خلقت انسان ، به يك نكته خاص در اين مخلوق اشاره مى كند:
انسان را خلق كرديم و بيان را به او آموختيم . اين بيان نه به معناى گفتن و حرف زدن است ، بلكه قوه ناطقه است كه انسان مى تواند با استفاده از آن مراتب كمال را طى كند. در سوره مباركه تين مى فرمايد:
والتِّين و الزَّيتون # و طورِ سِينينَ # و هَذَا البَلَدِ الاَمين # لَقَد خَلَقنَا الانسان فى اءَحسَنِ تَقويم # ثمَّ رَدَدنَاهُ فى اءَسفَلِ سَافِلِين # اءِلا الَّذين آمنوا و عَمِلوا الصَّالحات فَلَهُم اءَجر غير ممنون (127).
((قسم به انجير و زيتون . و سوگند به طور سينين . و قسم به اين شهر امن . كه ما انسان را در زيباترين و بهترين سازمان خلق كرديم . سپس او را به پايين ترين مرحله بازگردانديم . مگر آنان كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادند كه براى آنها پاداش تمام نشدنى است )).
انسانى كه در بهترين ميزان و سازمان آفريده شده ، يك سير نزول دارد كه به اسفل السافلين سقوط مى كند و يك سير صعود كه راهى به سوى رشد و كمال او است .
در سوره مباركه دهر (انسان ) كه از سوره هاى معروف قرآن است هر دو مسير بيان شده است :
هل اءَتى على الانسان حينَ مِنَ الدَّهرِ لَم يَكُن شيئا مَذكورا# انَّا خَلَقنَا الانسان مِن نُطفة اءمشَاج نَبتَلِيه فَجَعَلنَاهُ سميعا بصيرا # انَّا هَدَينَاهُ السَّبيل اءِمَّا شاكرا و اءِمَّا كَفورا # انَّا اَعتَدنَا لِلكَافِرِينَ سَلاسِلا و اءَغلالا و سَعيرا # انَّ الاَبرارَ يَشرِبون مِن كَاءس كانَ مِزاجُها كَافورا(128).
((آيا زمان طولانى بر انسان گذ شت كه چيز قابل ذكرى نبود؟ ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم و او را مى آزماييم ، بدين جهت او را شنوا و بينا قرار داديم . ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد يا ناسپاس . ما براى كافران زنجيرها و غل ها و شعله هاى سوزان آتش آماده كرده ايم . به يقين ابرار از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است )).
بعد از اين كه خداوند عدم وجود انسان را يادآور مى شود و بيان مى كند كه اول هيچ بود، بعد بود شد، بلافاصله قوس نزول و پستى او را يادآور مى شود كه از آب نجسى مخلوط از آب زن و مرد آفريده شده و بيان مى كند كه قواى چشم و گوش را به او داديم ، سپس راه صعود و كمال انسان را بيان مى كند.
انَّا هَدَينَاهُ السَّبيل اِمَّا شاكرا و اِمَّا كَفورا(129).
((ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد يا ناسپاس )).
تا پايان سوره مباركه ، هر دو مسير كمال و زوال انسان بيان شده است . آنها كه راه صحيح را نپيمايند به قعر وادى حضيض سقوط مى كنند. بندهايى كه خود تنيده اند به دست ، پا و گردن آنها خواهد افتاد، و آتشى كه خود افروخته اند آنها را خواهد سوزاند. اما آنها كه راه صحيح را بپيمايند، مى توانند به اوج و ذروه كمال انسانى صعود كنند و مشمول اين آيه مباركه شوند كه مى فرمايد:
انَّ الابرار يشربون من كاءس كان مزاجها كافورا(130).
((ابرار و نيكان از آن جامى مى نوشند كه با عطرى خاص آميخته است )).
خداوند چون مى خواهد در اين جا سر آفرينش انسان را بيان كرده و وجه مفاخره خود را در خلقت انسان بر همه عالميان نشان دهد، به اكمل مراتب انسانى و زيباترين منظره عالم هستى و جالب ترين نمونه آفرينش بشرى تمسك و تاكيد مى كند كه انسان مى تواند به آن مرتبه اعلا صعود كند.
بيان اين همه ظرافت در آفرينش انسان ، مستند به شان نزول آيه ذيل است كه در تفسير فخر رازى بيان شده است :
و يُطعِموُنَ الطَّعام عَلى حُبِّهِ مِسكِينا و يَتِيما و اءَسِيرا(131).
((غذاى خود را با اين كه به آن علاقه و نياز دارند به مسكين و يتيم و اسير مى دهند)).

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حقوق مردم در كلام امام سجاد (ع)
معرفت بالله
اخلاق امام سجاد (ع)
بندگان صالح خدا
آثار برخی گناهان از زبان امام سجاد(ع)
حضرت زین العابدین ( علیه السلام ) تداوم‏بخش عزت و ...
زندگانی امام سجّاد (ع)
امام سجاد (علیه السلام) در كوفه
خدا برایم كافی است
امام سجاد(ع) و بیان مصیبت كربلا

بیشترین بازدید این مجموعه

حقوق مردم در كلام امام سجاد (ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^