براى اين كه سر اين برخورد و تلقى قانونى اسلام را دريابيم لازم است كمى به ريشه تاريخى آن رجوع كنيم .
نظام برده فروشى و برده دارى يك نظام اجتماعى و اقتصادى بين المللى بود كه به شهادت تاريخ پايگاه اصلى آن سرزمين روم و امپراطورى قدرتمند آن بود. آنها در سايه اقتدار فراوانشان ، با لشكركشى و تعدى به ساير ملل و اقوام ، انسان ها را به بردگى كشيده و منفعت اقتصادى زيادى را با بهره كشى و بيگارى از اين برده ها و يا احيانا از محل خريد و فروش آنها نصيب خود مى كردند؛ و شاهد آن هم حضور بيشمار نژاد سياه در قاره اروپا و آمريكا است كه همه به همان شيوه استبداد و بردگى از آفريقا به قاره هاى ديگر انتقال يافتند و مهم تر از آن ، شيوه رفتار با اين طبقه بود.
به شهادت تاريخ نگاران خودشان اين بردگان را در عداد انسان و بشر نمى دانستند، بلكه براى آنان مانند كالا بودند.
براى بهره كشى بيشتر از آنان از تازيانه ، شلاق و انواع شكنجه ها استفاده مى كردند و ايذا و آزار بردگان امرى بسيار متعارف و معمول بود. بردگان جيره غذايى داشتند؛ آن هم در حدى كه از مرگ نجات پيدا كنند و يا اگر بيشتر به آنها مى دادند براى اين بود كه بيشتر از آنها بهره ببرند.
هنوز هم بقاياى آن تفكر در غرب متمدن و جنگ حيوانات مثل گاوها و يا خروس ها متداول است و مى بينيم كه براى تفريح و لذت بردن حيوانات را به جان يكديگر مى اندازند. به همين صورت ، بردگان ، آن انسان هاى مظلوم را هم به جان هم مى انداختند و از اين كه آنها براى دفاع از خود يكديگر را مى كشتند، لذت مى بردند و همين شرايط با كمى اختلاف در ايران ، هند و قبايل عرب نيز حاكم بود و صاحبان قدرت و ثروت با اين همه بهره ورى حاضر نمى شدند به سهولت و راحتى از چنين امتياز و سرمايه بى پايان و معدن بى انتهايى صرف نظر كنند؛ به خصوص كه درباره زن ها علاوه بر منافعى كه گفتيم امكان بهره مندى هاى ديگر هم وجود داشت . در چنين شرايط و با چنين سوابق تاريخى كه ذكر شد دين مقدس اسلام قدم به ميدان نهاد و براى برابرى و عدم تفاوت ميان انسانها همت گماشت ؛ و خداوند فرمود:
يا اءَيُّهَا النَّاس انَّا خَلَقناكم من ذكر و اُنثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا انَّ اَكرَمَكُم عند اللَّه اَتقاكُم (6).
((اى انسان ها! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و از طوايف و شعب مختلف قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ شريف ترين و ارزشمندترين شما نزد خداوند باتقواترين شما است )).
به هر حال ، تصور اين كه انسان هايى در بردگى انسان هاى ديگر زندگى كنند، رنج آور و آزاردهنده است ؛ ولى اين تصوير و نتيجه اى است كه امروز بعد از گذشت بيش از يك قرن از الغاى اين نظام براى ما حاصل شده است . و از طرف ديگر انسان ها نسبت به سنت هاى حاكم بر اجتماع خود به طور تدريجى تكامل پيدا مى كنند. با سير تاريخى و گذشت زمان ، سنن حاكم در ميان آنها به سوى كمال مى رود و مى توانيم به طور قطع بگوييم : اين تصويرى كه امروز براى ما حاصل شده است ، يقينا در چهارده قرن قبل وجود نداشته است ؛ حتى شايد خود بردگان هم بردگى خود را امرى پذيرفته شده تلقى مى كردند و از اين گذشته ، نه تنها اين موضوع ، كه بسيارى از موضوعاتى كه ما امروزه قبح عقلى يا شرعى آنها را درك مى كنيم ، استهجان عرَضى دارد با اين كه از نظر قانونى ممنوعيت دارد، روزگاران گذشته چنين نبوده است .
شايد انسان هاى نادرى هم بوده اند كه در همان زمان با ادراك فطرى خود از آن سنن حاكم ، احساس تنفر مى كردند و هيچ يك از اين امور قبيح را انجام نمى دادند و از آنها پرهيز و پروا داشتند، گاهى در تاريخ نام اين انسان هاى نادر ثبت شده است ؛ مثلا درباره جعفر بن ابى طالب مى گويند: او كسى بود كه در همه عمرش ، حتى قبل از اسلام شراب نياشاميد و هنگامى كه از او سؤ ال كردند، او گفت : من احساس مى كردم خوردن آنچه موجب مستى و سكر انسان مى شود، زائل كننده عقل و تفكر است ، و به واسطه آن انسان به كارهايى دست مى زند كه در حال عادى هرگز حاضر نيست آن كارها را انجام بدهد. اين روحيه ، براى افراد خاص ؛ آن هم به ندرت حاصل مى شود؛ چرا كه عقل ، قبح امور را هنگامى درك مى كند كه اجتماع سالم باشد و هوى و هوس و تمايلات نفسانى بر آن جامعه حاكم نباشد؛ وگرنه اگر فضا و سنن حاكم بر جامعه ، تمايلات و هواهاى نفسانى باشد ابزار ادراك از افراد آن جامعه گرفته مى شود؛ به نص روايتى كه از حضرت اميرالمؤ منين عليه السالم نقل شده است :
انَّكَ اِن اَطَعتَ هَواكَ اَصَمَّكَ و اَعمَاك (7).
((اگر فرد يا جامعه اى پيرو هواهاى نفسانى شد، آن فرد يا جامعه نسبت به درك وقايع آفرينش ، كور و كر مى شود)).
يعنى آن جامعه قدرت ديدن ، شنيدن و انديشيدن ندارد، بنابراين مى توانيم به طور قطع بگوييم كه قبح و زشتى نظام برده دارى و بردگى انسان ها كه امروز براى ما به صورت جدى مطرح و حل شده است و همه ، ناپسندى آن را احساس مى كنيم يقينا در گذشته چنين نبوده است .
اعلام تدريجى احكام در اسلام
نكته ديگر اين كه اساسا عده اى خواسته اند مساله نظام برده دارى و تاييد آن را توسط شرع مقدس اين گونه توجيه كنند كه احكام دين به صورتى وضع شده است كه امكان بازدهى داشته باشند و آثار مفيد آن براى جامعه و فرد قابل وصول و دسترسى باشد؛ به اين دليل است كه مى بينيم بعضى از موضوعات با اين كه در نهايت ، حكم حرمت قطعى و يا وجوب قطعى درباره آن اعلام شده ؛ يعنى آن موضوع از نظر شرع حرام و يا واجب اعلام شده ، اما در ابتدا داراى اين حكم نبوده است . سابقه اعلام تدريجى احكام در دين مبين اسلام به چشم مى خورد؛ مثل موضوع شرب خمر و مسكرات . با توجه به اين كه مساله شرب خمر و مسكرات يك مساله بديهى است و قبح آن از نظر احكام شرعى مسلم است ، اما به اعتقاد بسيارى از مفسران ابتدا اين آيه شريفه نازل شده :
يسئلونَكَ عَنِ الخُمر و المَيسَر قُل فيهِمَا اِثم كَبير و منافع للنَّاس و اَثمُهُما اءَكبَرُ من نَفعِهِما(8).
((از تو درباره خمر و مايعات و قمار سوال مى كنند. بگو كه اينها گناه دارد و براى انسان لغزش و خطا به ارمغان مى آورد و منافعى هم دارد؛ اما گناه و لغزش آنها بيشتر از منافعى است كه بر آنها مترتب است )).
به اين ترتيب ابتدا يك زمينه ذهنى براى حرمت خمر و قمار فراهم مى شود و بعد از مدتى نسبت به موضوع اين گونه اعلام نظر مى شود:
يا ايُّها الَّذين آمنوا لا تقربوا اَلصَّلاة و اَنتُم سُكارى حتّى تَعلَموا ما تقولون (9).
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در حال مستى به نماز نزديك نشويد، تا بدانيد چه مى گوييد)).
مسلمان ها بعد از آشاميدن خمر، از نماز و حضور در مسجد منع مى شوند. در تعليل اين مساله مى گويد: نوشيدن خمر باعث مى شود كه نفهميد چه مى گوييد و بعد از گذشت زمان اين آيه شريفه نازل مى شود:
يا ايها الذين آمنوا انَّما الخَمرُ و المَيسَرُ و الاَنصاب و الاَزلامُ رِجس من عمل الشَّيطان فاجتَنِبوه لعلَّكم تُفلِحون (10).
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! شراب و قمار و بتها و ازلام (نوعى بخت آزمايى )، پليد و از عمل شيطان است ، از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد)).
با تاءكيد شديد و با كلمه حصر انَّما يعنى اين است و جز اين نيست ، از آن تعبير به رجس مى كند. اين شرب خمر و قمار يك امر پليدى است و بعد نفس اين عمل را به شيطان نسبت مى دهد.
بعد از اين دو سه نكته ، صراحتا امر به اجتناب مى فرمايد و در انتهاى آيه فلاح و رستگارى را مترتب بر ترك آشاميدن خمر مى داند و مى گويد: شايد رستگار شديد، و در آيه بعد مى فرمايد:
انَّما يُريدُ الشَّيطان اَن يوقِعُ بينَكم العداوةَ و البَغضاءَ فى الخَمرِ و المَيسِرِ و يَصُدُّكُم عن ذكر اللَّه و عن اَلصَّلاة فهل انتم منتهون (11).
((شيطان با اين عمل شيطانى خود مى خواهد بين شما دشمنى و عداوت ايجاد كند و شما را از ياد خدا غافل كند و از نماز و ذكر الهى بازدارد)).
و بعد در آيه سوم همه مفاسد مترتب بر آن را بيان مى فرمايد:
و اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرَّسول و احذَروا فان تَوَلَّيتُم فاعلموا انَّما على رسولنا البلاغ المبين (12).
((شما موظفيد فرمان خدا و پيامبر را اطاعت كنيد و بترسيد از فرمان شكنى ، اما توجه داشته باشيد كه اگر فرمان شكستيد ضررى متوجه خدا و پيامبر نيست ، بلكه اين ضرر به خود شما بازمى گردد)).
چنان كه مشهود است بيان احكام به شيوه تدريجى ، امرى سابقه دار است و بعضى از علماى بزرگوار نيز در مذمت نظام بردگى و دفاع از شرع مقدس گفته اند كه در شرع مبين ، لغو نظام برده دارى به تدريج صورت گرفته است .
بهتر است قبل از آن كه نظر اين عده از علما را مورد بحث قرار دهيم از زاويه ديگر به اين موضوع نگاه كنيم و ببينيم اساسا منشاء برده دارى و مالكيت انسان ها از نظر حقوق اسلامى چيست ؟ و چگونه انسان مالك انسان ديگرى مى شود؟ چه عامل و انگيزه اى سبب مى شود كه انسانى نسبت به انسان ديگر احساس تملك كند و خود را مالك او بداند؟
جنگ و جهاد در اسلام
از نظر حقوق اسلامى بردگى و مالكيت انسان ها فقط در غزوات و سرايا و جنگ هاى بين مسلمانان و كفار قابل بررسى است و ساير عوامل و ريشه ها مورد تاييد شرع مقدس نيست . بنابراين براى روشن شدن اين مطلب بايد توضيح مختصرى درباره موضوع جنگ و جهاد در قوانين اسلامى داده شود.
ما يك جنگ تهاجمى يا به اصطلاح جهاد داريم به معنى خاص ، كه به منظور اشاعه اسلام در ميان همه انسان ها فرمان آن صادر مى شود؛ به عبارت ديگر خداوند متعال براى نجات انسان هاى ديگر از اسارت انديشه هاى واهى و خرافى و بت پرستى و انسان پرستى و خلاصه ماده گرايى و الحاد در يك كلمه نجات انسان ها از مسير انحراف ، آنان را ماءمور كرده تا از جان خود مايه بگذارند و كفار را دعوت به صلاح و فلاح كنند و اگر نپذيرفتند، به مجاهده و جنگ با آنها برخيزند اين يك نوع جهاد است كه به نظر اكثر قريب به اتفاق فقهاى شيعه ، در انحصار معصومين عليهم السلام قرار دارد.
نوع دوم از جنگ هايى كه در آيين مقدس اسلام هست ، جنگ هاى دفاعى است ؛ يعنى هرگاه امت اسلامى در معرض حمله بيگانگان قرار بگيرد، به حكم عقل و تاييد و تشويق شرع مقدس بايد در مقابل تهاجم ديگران از خود دفاع كند.
اين هم يك نوع از جنگ هاى اسلامى است .
نوع ديگرى از جنگ ، جنگ عليه بغات و سركشان داخلى است كه گروهى از جامعه اسلامى جدا مى شوند، شق عصاى مسلمين مى كنند و عليه امت واحده اسلامى سلاح تهيه مى كنند؛ در اين حالت نيز واجب است براى حفظ امنيت اجتماعى در جامعه ، يك اقدام مسلحانه جدى عليه آنها صورت بگيرد. البته انواع ديگرى از جهاد را هم مى شود تصور كرد كه تحت اين عناوين سه گانه قابل درج است .