فارسی
پنجشنبه 08 شهريور 1403 - الخميس 22 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

حقّ رعیت

حقّ رعیت

اَمَّا حقّ رَعِيَّتِك بالسُّلطانِ فاءَن تَعلَمَ اءَنَّهُم صاروا رَعِيَّتِك لِضَعفِهم و قوَّتك فيَجِبَ اءن تَعدِلَ فيهِم و تكون لَهم كالوالِد الرَّحيم و تغفر لَهم جَهلَهُم و لا تُعاجِلهم بالعُقوبَةِ و تشكر اللَّه عزَّ و جَلَّ على ما آتاك منَ القُوَّة عليهم .
((و امَّا حقّ رعيّتى كه تو بر ايشان قدرت دارى ، اين است كه بدانى آنان به دليل ضعف و ناتوانى خود و قدرت تو رعيت تواند، پس واجب است كه با ايشان به عدالت رفتار كنى و برايشان پدرى مهربان باشى و نادانى و جهالتشان را ببخشايى و در كيفر و عقوبت شان عجله نكنى و به خاطر قدرتى كه خداوند به تو عطا كرده است ، شكرگزارى كنى و سپاس گويى )).
در بحثى كه درباره حقوق سلطان و فرمانروا داشتيم بيان كرديم كه در موضوع قدرت و حكومت ، اولين و اساسى ترين مطلوب شارع و آيين مقدس اسلام ، نگرش صحيح و تلقى مثبت از قدرت است ؛ يعنى در رعايت حقوق ملت و رعيت شرط اول اين است كه حاكم بداند اين اقتدار از آن او نيست ، بلكه هديه و عطاى الهى است . اگرچه امام عليه السلام در اين سخن مى فرمايند:
فاءَن تَعلَم اءَنَّهم صاروا رَعِيَّتِك لضعفهم و قوَّتك .
ولى در خاتمه سخن مى فرمايند كه خدا را شكر گزاريد.
على ما آتاك من القُوَّة عليهم .
يعنى ايشان محكومند و خدا حاكم است . اين هديه و اعطاى الهى امانتى است كه خداوند مانند همه مواهب عينى ديگر اعطا كرده است . در آن سخن ، تعبير امام سجاد عليه السلام خطاب به مردم و يا رعايا اين بود كه :
اءَنَّهُ مُبتَلى فيك .
در نامه حضرت امير المؤ منين عليه السلام به مالك اشتر خطاب به او به عنوان حاكم و فرمانروا مى فرمايند:
وابتلاك بهم (73).
دو عبارت ناظر به يك معنى است و آن اين كه تو بر آنها قدرت دارى و آنها مقهور تواند و قدرت نزد تو امانتى است . ميزان امانتدارى تو با واگذارى اين امانت سنجيده مى شود. رعيت و زعامت بر آنها نيز امانت است و رعايت حقوق ملت ، نشان امانتدارى است .
آنچه كه در بيان امام عليه السلام ذكر شده و از آن گفتگو خواهيم كرد، راه و رسم صحيح امانتدارى است كه به ما مى آموزد و اگر انسان به اين آموخته ها توجه و عمل كند، خواهد توانست از عهده امتحان الهى برآيد و اين امانت را به امين بعد از خود بسپارد، ولى اگر نگاه و باورش به حكومت باور و نگاهى ديگر بود، يعنى سلطه و اقتدار را طعمه و لقمه اى شيرين و لذيذ براى كام جويى و ارضاى نفسانيات تلقى كرد و مردم را محكوم و برده خود دانست ، در همان گام نخست ، سقوط خواهد كرد و هرگز اين تعليمات چه به صورت اوامر و نواهى شرعى و چه به شكل نصايح اخلاقى و حتى به صورت قوانين مدون حقوقى كه در جهان امروز متعارف است ، هيچ كدام او را به مسير صحيح و امانتدارى تام و كامل هدايت نخواهد كرد. به همين دليل است كه لغزش ها، قتل ها، ستمگرى ها و تجاوزات بسيار را به اموال و نواميس ملت ها از ناحيه صاحبان قدرت چه در گذشته دنيا و چه در جهان معاصر مشاهده مى كنيم .
روشن است كه ريشه همه اين انحرافات همان نكته مورد بحث ما است كه اگر انسان نگرش و تلقى خود را از حكومت تصحيح نكند، شايسته احراز حاكميت نبوده و هيچ وقت امانت دار خوبى نخواهد بود. از اين رو در معارف ما براى حاكم شرايط بسيار سخت و سنگينى ذكر شده است كه به نظر ذكر آنها هيچ جنبه تعبدى ندارد، بلكه منشا بديهى و روشن عقلى دارد. عدالت و علم دو شرط لازم و ضرورى براى حاكم است ؛ يعنى او قبل از آن كه بخواهد مجرى عدالت باشد؛ بايد به عدالت رفتار كند. به تعبير امام سجاد عليه السلام :
فيجبُ اَن تَعدِلَ فيهم .
وظايف حاكم
وظايف حاكم بسيار است ، يكى از اين وظايف اجراى عدالت است و قبل از آن لازم است مواضع ، موازين و ابزار عدالت را بشناسد. و بايد بر جريان عدالت وقوف كامل داشته باشد؛ يعنى نسبت به همه قوانين و مقررات آگاهى داشته باشد.
ديگر اين كه اين صفت به صورت ملكه و خصيصه نيرومند اخلاقى در شخص او محقق شده باشد و به اين صفت ، متصف و شناخته شود. بنابراين ، در اولين قدم لازم است كه در تنظيم رابطه نفسانى خود با خداى عادل باشد. حد و مرز قانونى نفسانيت خود را بشناسد و مراعات كند. اگر اين حدود را بشكند فاسق است و چنين كسى صلاحيت منصب حكومت را ندارد. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در كلمات قصار خود مى فرمايند:
مَن نَصَبَ نفسَهُ للنَّاس اِمَاما فَليَبداء بِتَعليمِ نَفسِه قَبلَ تَعلِيمِ غَيرِهِ وَليَكُن تَاءدَيبُهُ بِسيرته قبل تاءدِيبِهِ بِلِسَانِهِ(74).
((كسى كه مى خواهد رهبر و فرمانرواى مردم باشد، بايد نفس خود را آموزش دهد و خود را تاديب كند تا اين كه در مقام حكومت دارى به جاى زبان ، روش و منش او آموزنده باشد)).
پس انسانى كه حاكم مى شود، بايد نگاه و تلقى خود را به حكومت صحيح كند و به آن به عنوان امانت نگاه كند و خود را موظف به اداى وظيفه بداند. در مقام دوم ، رابطه خود را با نفسانيت و اميال و هواهاى نفسانى خويش به صورت صحيح تنظيم نمايد تا بدين وسيله استعداد و لياقت لازم را به دست آورد. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
اءنَّكم اءن اُمِرتُم عِلِيكُم الهَوى اءصَمَّكم و اءعمالكُم و اءرادَكُم (75).
((اگر شما هواى نفس را بر خود مسلط كرديد هم كر مى شويد و هم كور؛ و به مراحل پست حيوانى سقوط مى كنيد)).
بنابراين ، آنچه ضرورت دارد تكامل عقل ، انديشه و ايمان است . رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در سخنى كه در تفسير ((دُرّالمنثور)) ذكر شده است مى فرمايند:
لَن يَستَكمِلُ مؤ من اِيمَانُه حتَّى يكونَ هَوَاه تَبَعا لَما جئتكم بِهِ(76).
((هيچ مؤ منى به تكامل ايمانى نمى رسد، مگر اين كه هواى نفس خود را پيرو دستوراتى قرار دهد كه من براى شما آورده ام )).
يعنى دين بايد امير هواى نفس و فرمانرواى نفس انسانى و حاكم بر غرائز و تمايلات او باشد و عدالت كه اوج ايمان است با حصول اين شرايط ميسر مى شود.
بنابراين ، كسى كه نتواند مالك نفس خود باشد، هرگز نخواهد توانست برپاكننده عدل باشد؛ به عبارت ديگر، كسى شايسته فرمانروايى بر امت است كه سلطه خود را بر نفسش آزموده باشد و از آن پيروز و سربلند بيرون آمده باشد؛ چرا كه اگر روح عظيم انسان در مقابل يك حادثه كوچك شكست خورده ، و به پستى و مذلت كشيده شود و تن به گناه دهد، يقينا در مقابل حوادث اجتماعى دچار گناه و خطا مى شود.
معانى عدالت
بعد از اين مقدمه ، لازم است پيرامون معناى كلمه عدل و عدالت كمى تفحص كنيم :
در كتاب هاى لغت ، معانى متعددى براى عدالت و عدل ذكر شده است كه شايد اين معانى از لحاظ مفهوم با هم مترادف باشند؛ اما در مصداق تفاوت دارند.
بعضى عدالت را به معناى مساوات ذكر كرده اند و بعضى به معنى موازنه و توازن آورده اند كه اين هر دو معنى در ((مفردات راغب )) ذكر شده است ؛(77) ولى يك معنى جامعى ارائه شده ، كه مى گويد:
اِعطاء كُلّ ذى حقّ حقَّه .
((حقّ هر صاحب حقى را دادن )).
همان طور كه بيان شد براى هر يك از اين معانى ، مصاديقى متصور است ؛ مثلا مصداق كامل رعايت توازن ، جهان خلقت و آفرينش است . اگر جهان و آفرينش تعادل و توازن نداشت ، استوار و پابرجا نمى بود. قرآن در سوره مبارك الرّحمان مى فرمايد:
والسماء رفعها و وضع الميزان (78).
((و آسمان را برافراشت و ميزان و قانون (در آن ) گذاشت )).
مرحوم فيض ، در ذيل اين آيه شريفه در ((تفسير صافى )) اين روايت را از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل كرده كه حضرت فرمودند:
بِالعدلِ قامَتِ السّموات و الارض (79).
((آسمان ها و زمين به وسيله عدالت استوار و پابرجا و موزون است )).
نقطه مقابل اين معناى عدل ، عدم تعادل و عدم تناسب است .
معناى ديگر عدل كه در لغت آمده است تساوى است ، شايد مصداقش تساوى دو طرف دعوا در امر قضا باشد كه قرآن مى فرمايد:
انّ اللَّه يامر بالعدل و الاحسان (80).
((خداوند به عدل و احسان امر مى كند)).
عدم رعايت مساوات درباره دو طرف دعوا و تمايل به يك طرف ، ظلم و خروج از عدالت است . بر همين اساس ، در شرايط محكمه و كيفيت قضا، در كتب فقهى ما مطالب زيادى آمده است ؛ مثلا مرحوم صاحب جواهر مى فرمايد:
تَجبُ التَّسويةُ بين الخصمينِ و اءن تفاوتا شَرَفا وضعة فى السلام عليهما و ردِّه والجلوس والنَّظر اليهما و الكلام معهما والانصات والعدل فى الحكم و غير ذلك من انواع الاكرام (81).
((در محكمه ، قاضى بايد بين دو طرف دعوا هرچند از نظر موقعيت اجتماعى با هم تفاوت داشته باشند، در سلام كردن و پاسخ سلام دادن ، در نشاندن و در نگاه كردن به دو طرف دعوا و عدالت در حكم و ديگر انواع احترام و اكرام مساوات را رعايت كند)).
بنابراين ، عواملى كه ممكن است موجب تمايل قلبى و عاطفى قاضى به يكى از دو طرف دعوا شود، حداقل به صورت حكم كراهتى هم كه شده ، منع گرديده است . مثلا تا هنگامى كه دعوا و مرافعه به انتها نرسيده ، ممنوع است قاضى به مهمانى يكى از دو طرف دعوا برود و يا براى خريد خود به بازار برود و تصادفا از يكى از آنها خريد كند؛ كه طبعا ميل و علاقه اى بين او و فروشنده ايجاد شود كه اگر روزى گذار او به محكمه افتاد، نتواند نسبت به او عدالت را رعايت كند.
در داستانى تاريخى نقل شده است كه در زمان خليفه دوم روزى از اميرالمؤ منين عليه السلام شكايت شد و حضرت به محكمه احضار شدند در محكمه حاكم گفت : يا اباالحسن ! در كنار خصم خود قرار بگير! آثار تكدر و تاءثر در چهره اميرالمؤ منين عليه السلام آشكار شد. قاضى گفت : آيا از اين كه من تو را دعوت كردم كنار خصمت بنشينى متاثر شدى ؟ حضرت عليه السلام فرمودند: تاثر من از اين است كه تو مرا با كنيه اباالحسن مخاطب قرار دادى ، اما طرف ديگر دعوا را با اسم صدا كردى (82).
اين نكته قابل توجه است كه تساوى بين دو طرف دعوا، شرط عدالت در قضا است ولى روش و شيوه قضاوت غيرعادلانه تا آن جا استمرار پيدا مى كند كه تاريخ نوشته است در ماجرايى ، هارون خليفه مقتدر عباسى بايد در محكمه حضور پيدا مى كرد و پاسخ مى گفت ، اما فضل بن ربيع وزير مقتدر او براى شهادت به نفع خليفه به دادگاه آمد. قاضى شهادت فضل را نپذيرفت . وقتى هارون اعتراض كرد كه چرا شهادت فضل را نمى پذيرى ؟ قاضى در مقابل خليفه ، خيلى صريح و روشن مى گويد: خودم شنيدم كه فضل بارها مى گفت : انا عبد من عبيدك من بنده اى از بردگان خليفه هستم . اگر اين ادعا راست است ، شهادت بنده درباره مولايش پذيرفته نيست و اگر دروغ مى گويد، شهادت دروغگو مقبول نيست .
به هر حال رعايت تساوى بين دو طرف دعوا از معانى ديگر عدالت است .
معناى سوم عدالت كه بايد وسعتش از دو معناى ديگر بيشتر باشد، رعايت استحقاق است . حتى در يك كلمه مى توان گفت كه : هدف آفرينش انسان در عالم تكوين و تشريع ، عدالت است كه هم توحيد را شامل مى شود و هم نبوت را. در سوره مباركه لقمان مى فرمايد:
يا بُنىَّ لا تُشرك باللَّه انَّ الشِّرك لظُلم عظيم (83).
((پسرم ! چيزى را همتاى خدا قرار مده كه شرك ، ظلم بزرگى است )).
براى خدا شريك قرار دادن ، ظلم است و نقطه مقابل ظلم ، عدل است .
بنابراين ، توحيد عين عدالت است . در سوره مباركه حديد مى فرمايد:
لقد ارسلنا رسلنا بالبيِّنات و اَنزَلنا مَعَهُمُ الكتاب و الميزان لِيَقوم النَّاس بالقسط(84).
((رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم ، و با آنها كتاب آسمانى و ميزان شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند)).
در اصل ، ارسال رسل و انزال كتب و بعثت انبيا براى اقامه عدل است . معاد و قيامت هم عين عدل است . در سوره مبارك يونس مى فرمايد:
انَّهُ يَبدَؤُا الخَلق ثم يُعيده لِيَجزى الَّذين آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط(85).
((او آفرينش را آغاز مى كند، سپس آن را بازمى گرداند، تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، به عدالت جزا دهد)).
اين عين قسط و عدالت است كه روزى براى محاسبه اعمال ديگران وجود داشته باشد. در آيه اى از سوره مباركه انبيا مى فرمايد:
و نَضَعَ الموازين القسط ليوم القيامةِ(86).
((ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت برپا مى كنيم )).
اصلا وجود قيامت و روز باز پسين براى اقامه عدل و قسط است ؛ و امامت نيز عدل است به همان ملاكى كه نبوت عدل است . به هر حال همه قوانين عالم تشريع و عالم تكوين بر اساس اقامه عدل است . به تعبير اميرالمؤ منين عليه السلام در تاييد معناى سوم عدالت :
العدل يضع الامور مواضعها(87).
((عدل عبارت است از وضع هر چيزى در جايگاه خود)).
والعدل سائس عامّ(88).
((عدالت ، قانونى همگانى است )).

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حقوق مردم در كلام امام سجاد (ع)
معرفت بالله
اخلاق امام سجاد (ع)
بندگان صالح خدا
آثار برخی گناهان از زبان امام سجاد(ع)
حضرت زین العابدین ( علیه السلام ) تداوم‏بخش عزت و ...
زندگانی امام سجّاد (ع)
امام سجاد (علیه السلام) در كوفه
خدا برایم كافی است
امام سجاد(ع) و بیان مصیبت كربلا

بیشترین بازدید این مجموعه

حقوق مردم در كلام امام سجاد (ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^