فارسی
دوشنبه 05 آذر 1403 - الاثنين 22 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حسن و قبح ذاتى

حسن و قبح ذاتى

نتيجه عدل ، بهره مندى و انتفاع همگان از يك نظام صحيح ، متناسب و عادلانه است و اين از افتخارات شيعه است كه يكى از اصول اعتقادى آن عدل و عدالت است ؛ در مقابل اهل سنت كه مذهب اعتقادى آنها اشعرى است .
اشعرى ها، حسن و قبح عقلى را نمى پذيرند؛ يعنى مى گويند: اساسا عقل نمى تواند هيچ نظرى نسبت به زشتى ، زيبايى ، خوبى و بدى افعال داشته باشد.
اشعرى ها قبل از بيان شرع ، دركى نسبت به امور ندارند و فقط خوب مطلق و زيبايى محض را آن مى دانند كه شارع و دين بر آن صحه گذاشته است و شر و قبيح را آن مى دانند كه مورد نهى و نفرت شارع است ؛ به اين معنى كه مى گويند اگر شر و قبيح هم مورد نهى قرار بگيرد، به شر و قبيح تبديل مى شود.
در مقابل اين تفكر، عدليه و اماميه مى گويند اين چنين نيست كه افعال نزد عقل ارج و منزلتى نداشته باشند، بلكه قبل از اين كه اصلا حكمى از ناحيه شارع به دست ما برسد، عقل ، حسن و قبح ذاتى را درك مى كند.
اساسا محال است كه چيزى نزد عقل قبيح و زشت باشد؛ ولى شارع بدان امر كند و يا بر عكس ، چيزى در محضر و پيشگاه عقل خوب و جميل باشد و شارع هرگز به وسعت احاطه شارع نيست . بنابراين ، اگر امر و نهى به چيزى تعلق گرفت و ما نتوانستيم حسن و قبح آن را بفهميم ، معنايش اين نيست كه آن امر و نهى واجد و يا فاقد حسن و قبح ذاتى و عقلى است .
بديهى است در موضوع مورد بحث ما؛ يعنى عدالت ، عقل مى تواند حسن و زيبايى و جمال عدل را درك كند و نسبت به آن فرمان دهد. بنابراين در ترازوى سنجش ، عقل ، حاكم و داور است و برهان قرآن هم بر همين استوار است :
اُفّ لكم و لما تعبدون من دون اللَّه اءَفَلا تعقلون (89).
((اف بر شما و بر آنچه جز خدا مى پرستيد! آيا شما انديشه نمى كنيد)).
قرآن ناپسندى شرك را با عبارت اءَفَلا تعقلون به عقل احاطه مى كند. يا در مواردى كه قرآن نشانه هاى الهى و خالق واحد را ذكر مى كند، معمولا در انتهاى آيه مى فرمايد:
انَّ فى ذَلَكَ لَآيات لَقَوم يَعقِلون (90).
((اينها نشانه هايى است براى گروهى كه عقل خود را به كار مى گيرند)).
درباره معاد هم ، چنين است كه بعد از اين كه داستان قيامت ، معاد و بازگشت به بهشت و جهنم را ذكر مى كند، مى فرمايد:
كذلك يُحىِ اللَّه الموتى و يُريكم آياته لعلكم تعقلون (91).
((خداوند اين گونه مردگان را زنده مى كند؛ و آيات خود را به شما نشان مى دهد؛ شايد انديشه كنيد)).
يا اجر و پاداش اخروى را كه ذكر مى كند، مى فرمايد:
اءَنِّى لا اءُضيعُ عَمَلَ عامل منكم من ذَكَر و اُنثى (92).
((من عمل هيچ عمل كنده اى از شما را، زن باشد يا مرد، ضايع نخواهم كرد)).
خداوند هرگز نتيجه عمل انسان هاى خوب و نيكوكار را ضايع نمى كند؛ چرا كه اين كار ظلم است و عقل قبح آن را نمى فهمد و خدا ظالم نيست و اگر اين قدرت عقل را بدان گونه كه اشاعره انكار كرده اند، ما نيز انكار كنيم ، همه براهين و استدلالات الهى در قرآن باطل و ناتمام مى ماند؛ چون همه ، موكول به همان ادراكات عقل است و زيبايى و جمال عدل و زشتى و قبح ظلم از بديهى ترين امورى است كه عقل درك مى كند، ولى با اين همه ، نبايد تصور كنيم كه احاطه و درك عقل ما به تمام مصالح و مفاسد احكام و به عبارت ديگر علل احكام ، كامل و بدون نقصان است . شايد با اين عقل محدود، نتوانيم مصلحتى را براى بعضى از امور شرع تصور كنيم ؛ بنابراين هرگز نمى توانيم آن حكم را به اين دليل كه براى ما قابل تعقل نيست انكار نماييم و اگر چنين كنيم ، مبانى همه احكام را از اساس ويران كرده ايم و براى احكام شرعى ، هيچ مبناى مستحكمى باقى نگذاشته و آن را تابع آرا و نظرات متفاوت بشر قرار خواهيم داد؛ چرا كه معولا ادراكات عقل ما، متاءثر از شرايط خاص زمانى و مكانى است ؛ و به عبارت بهتر، محدود به حدود زمان ، مكان و قدرت ادراك بشر است ؛ حال آن كه مصلحت سنجى شارع وراى اين قيدها و محدوديت ها است . بر اين اساس ، اين امر كلّى كه عدل ، زيبا است و ظلم ، قبيح و زشت است و خداى متعال خود منشاء همه زيبايى ها است ، و اعدل از همه عدول است ، معنى و مفهوم روشنى پيدا مى كند. در قرآن مى خوانيم :
و ما ربّك بظلام لِلعَبيد(93).
((و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمى كند)).
اما اين كه حكمى داراى نص و دليل شرعى است ، اگر از نظر ما ظلم تلقى و مورد انكار شود مقابله با واقعيت است ؛ چون در واقع هرگز نمى توانيم چنين قدرتى را براى عقل قائل شويم و بگوييم به همه اسرار احكام احاطه دارد و اگر چنين قدرتى را براى عقل قائل شويم ، مستلزم اين است كه ارسال رسل و انزال كتب بى معنا باشد و اين يك نوع افراط در بها دادن عقل است .
گاه ، عقل در مصداق اشتباه مى كند و افراد به خيال اين كه به احكام احاطه دارند چيزى را مصداق ظلم مى بينند. اگر قرار بود عقل بشر اين مقدار توانايى داشته باشد، ديگر نيازى نبود خداوند پيامبران را براى هدايت انسان ها بفرستد و ائمه عليهم السلام را براى ادامه راه انبيا معين بفرمايد؛ به خصوص در ميان ما اماميه كه معتقديم مساله نبوت و وحى به حسب مفاهيم منقطع است ، اما امامت تا پايان غيبت صغراى امام عصر عليه السلام امتداد نبوت است ؛ از نظر شيعه يعنى اين سيصد و چند سال دورانى است كه مى تواند دوران تبليغ و جعل احكام باشد؛ بنابراين ادعاى اين كه ممكن است امرى مصداق ظلم باشد، ادعايى بى اساس و بى مبنا است و به نظر مى رسد حاكى از هضم نشدن مسائل و عدم درك مبانى علمى باشد.
ما شيعيان با اين كه معتقد به مساله حسن و قبح عقلى هستيم ، در عين حال قياس و استحسان و مصالح مرسله (94) و سد ذرايع (95) و اين گونه امور كه نزد اهل سنت ، به عنوان مستندات احكام پذيرفته شده است را نمى پذيريم ؛ و جالب اين است كه اهل سنت ، با اين كه از نظر مبانى اعتقادى اشعرى هستند و عمدتا منكر حسن و قبح عقلى اند، به اين مستندات تمسك مى كنند و جمع بين اين دو مسلك در اعتقادات و مبانى فقهى ، جمع بين متنافرين و متضادين است كه از مصاديق بديهى بطلان عقلى است ؛ و به همان ملاك كه اتكاى افراطى به عقل ناقص و محدود منع شده است ، بى اعتنايى مطلق و عدم اعتبار جايگاه عقل در احكام الهى نيز مردود شمرده شده است .
اساسا اگر حسن و قبح عقلى انكار شود، راهى براى اثبات اطاعت شرع باقى نمى ماند. ثبوت شرايع و اديان الهى موقوف بر پذيرش حسن و قبح عقلى است كه به طور كلى ثبوت حسن و قبح شرعى متوقف بر ثبوت و پذيرش حسن و قبح عقلى است ؛ و ما اماميه و شيعيان مفتخريم كه از منظر اهل سنت عدليه ناميده مى شويم و در اصول دين عدل را يك اصل از اصول پنج گانه پذيرفته ايم و جزء معتقدات خود مى دانيم و رعايت اين اصل را در همه شوون زندگى دنيوى و اخروى خود لازم مى دانيم .
حاكميت و عدالت
به هر حال ، ما معتقديم از جمله زيبايى هاى عدالت ، رعايت آن به معناى وسيع كلمه در حاكميت است ؛ يعنى در آغاز بايد حاكم در روابط با نفس و مسائل شخصى خود، عادل باشد و از محدوده عدالت و خطوطى كه شرع انور تعيين كرده خارج نشود و بعد در سلوك با ديگران . اين جا است كه بيان امام سجاد عليه السلام كه فرمودند: فيجب اءن تعدل فيهم حاكم بايد ميان مردم با عدالت رفتار كند، روشن مى شود؛ يعنى اولين وظيفه حاكم اقامه عدل است و اين بدان معنا است كه نه تنها خود به عدل و مساوات عمل نمايد، بلكه بايد سلوك عملى او به گونه اى باشد كه عدل در جامعه اجرا شود؛ يعنى عمان وظيفه انبياى الهى كه در قرآن نيز بدان اشاره شده است :
لقد اءَرسلنا رسلنا بالبيِّنات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم النَّاس بالقسط(96).
((رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم ، و با آنها كتاب آسمانى و ميزان شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند)).
خدا، پيامبران را فرستاده است تا اقامه عدل كنند؛ يعنى مردم را به اجراى عدالت وادار كنند. حال اين وادار كردن و الزام يك وقت به صورت تعليم ، آموزش و هدايت اخلاقى و عملى است كه در اين حالت براى افراد الزام درونى ايجاد مى شود كه خود به خود به سمت موازين عدالت گرايش پيدا مى كنند؛ و گاه حاكم موظف است در مجارى حكومتى شيوه اى به كار بندد كه ظالم در آن جامعه به خود اجازه ظلم و ستم ندهد و قادر به تجاوز به حقوق ديگران نباشد.
از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم روايت شده است كه فرمودند:
عدل ساعة خير من عبادةِ سبعين سنة قيام ليلها و صيام نهارها، و جور ساعة فى حكم اءشدُّ و اءَعظم عند اللَّه من معاصى ستين سنة (97).
((اگر كسى لحظه اى از عمرش را اقامه عدل كند، بهتر از اين است كه هفتادسال عبادت كند؛ طورى كه همه شب ها را قائم و در حال نماز باشد و همه روزها را روزه بگيرد. و لحظه اى ستم روا داشتن معادل شصت سال معصيت الهى و تخلف از قوانين پروردگار است )).
ساعت به معناى ساعت مصطلح شصت دقيقه نيست ؛ بلكه به معناى لحظه است . تعيين اعداد و ارقام هم موضوعيت ندارد و احتمالا نشانه كثرت است ؛ و سبعين سنه و ستين سنه يعنى اگر انسان همه عمر را به عبادت بگذراند، نمى تواند با ارزش لحظه اى اجراى عدالت برابرى كند. و يا يك عمر طولانى معصيت كردن يك طرف و لحظه اى جور و ستم روا داشتن يك طرف . اين شبيه به آيه شريفه اى است كه مى فرمايد:
من اءجل ذلك كَتَبنا على بنى اسرائيل اءَنَّه مَن قَتَلَ نفسه بغير نفس او فساد فى الارض فكانّما قتل النَّاس ‍ جميعا(98).
((اگر انسان يك نفر را بدون جهت از بين ببرد، مثل اين است كه همه انسان ها را كشته و اگر يك نفر را احيا كند و نجات دهد، مثل اين است كه موجب حيات همه انسان ها شده باشد)).
يعنى در بى قانونى و فرمان شكنى فرقى نمى كند كه يك نفر را بكشد يا همه انسان ها را قتل عام كند و در مقابل ، احياى قانون و احياى نفوس همچنين است .
بنابراين ، در فرمايش حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در غررالحكم آمده است كه مى فرمايند:
انَّ العدلَ ميزان اللَّه سبحانَهُ الَّذى وَضَعَهُ فى الخلق و نَصَبَهُ لاءقامةِ الحقِّ فلا تُخالفه فى ميزانه و لا تُعارضه فى سلطانه (99).
((عدل ، ميزان الهى و وسيله سنجش پروردگار است . اين ميزان را خدا براى انسان ها قرار داده كه در سايه آن ، حقّ استوار شود، بنابراين نبايد با ميزان عدالت بنابراين ، چون شاءن حكومت ، شاءن انبياى الهى است علاوه بر اين كه عمل عادلانه حاكم مطلوب است ، همچنين بايد تلاش او اقامه عدل در جامعه باشد؛ يعنى زمينه اى فراهم كند كه كسى به خود اجازه تعدى ، ظلم و تجاوز به ديگران را ندهد؛ بايد با عمل به قوانين الهى اقامه عدل كند نه با قوانين ساخته دست بشر؛ زيرا وقتى بشر قانون گذار باشد، تاثيرپذيرى او از شرايط زمانى و مكانى و احتمال خطاى او بسيار است ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
فى العدل الاءقتداء بسُنَّة اللَّه و ثبات الدُّوَل (100).
((عمل كردن به عدل ، هم موجب اقتدا به سنت الهى است (زيرا خداوند در تكوين و تشريعش بر اساس عدل عمل كرده ) و هم موجب پايدارى و استوارى حكومت ها است )).
شايد بتوان چنين نتيجه گرفت كه سرّ ماندگارى سنن الهى در تكوين و تشريع ، عمل به عدل است و هر كس مى خواهد نتيجه عملش ماندگار باشد، بايد به همين روش عمل نمايد؛ رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند:
العدل جُنُّة واقيه و جَنّة باقية (101).
((عدل ، سپرى محافظ است - كه انسان را نگهبانى و جامعه را از لغزش ها و خطرات و آفات نگهدارى مى كند و مصونيت مى بخشد در سايه اين مصونيت براى انسان - بهشتى جاودان است )).
رمزى كه در اين تشبيه نهفته است اين است كه بهشت ، خانه عدل است .
شايد بتوانيم بگوييم كه به اين دليل عدل به بهشت تشبيه شده است كه در بهشت ، غير عادل راه ندارد و وقتى غير عدل نباشد، ظلمى نيز نخواهد بود؛ يا مى توانيم بگوييم قوانين و روابط حاكم بر آن جا، روابط و قوانينى است كه امكان تعدى و ظلم نسبت به يكديگر وجود نخواهد داشت . به هر حال هرچه باشد، اگر عدل در جامعه اى برقرار باشد، يا زمينه را از دست ظالم مى گيرد و يا اين كه روابطى را به گونه اى منسجم مى كند كه ظامى يافت نمى شود. خلاصه ، اقامه عدل و رفتار عادلانه ، ساختن خانه اى چون بهشت را در پى دارد. حضرت رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند:
انَّ اءَهوَنَ الخَلق على اللَّه مَن وَلَّى اَمرَ المسلمين فلم يعدل (102).
((پست ترين افراد در پيشگاه الهى كسى است كه متولى امور مسلمين شود، اما حدود و ثغور عدالت را رعايت نكند)).
اين بنيان عدالت علاوه بر استوارى و استحكام از يك وسعت و شمولى برخوردار است كه مؤ من و مسلم و كافر را زير پوشش خود قرار مى دهد. آيه شريفه سوره مباركه مائده مى فرمايد:
و لا يَجرِمنَّكم شَنَئَان قوم على اءَلا تَعدِلوا هو اءَقرب للتَّقوى (103).
((دشمنى و مخالفت با يك قوم ، نبايد باعث شود كه شما پا را از مرز عدالت نسبت به آن جماعت بيرون بگذاريد، حتى با دشمن هم بايد به عدالت رفتار كنيد، كه اين نشانه تقوا است )).
بى عدالتى و ظلم حتى به دشمن ، انسان را از حريم تقوا خارج مى كند. در وصاياى اميرالمؤ منين عليه السلام به فرزندش ‍ سيدالشهدا عليه السلام اين عبارت آمده است :
يا بُنَىَّ! اُوصيك بتقوَى اللَّه فى الغنىِّ والفقر... و بالعدل على الصِّديق والعدوِّ(104).
((فرزندم ! به تو سفارش مى كنم كه در حال داشتن و نداشتن فقر و غنا از مرز تقوا خارج نشوى و نسبت به دوست و دشمن با عدالت رفتار كنى )).
همه فرمايش هاى اهل بيت عليهم السلام برگرفته از وحى الهى است ؛ و اين گفتار نيز احتمالا اشاره به همان آيه شريفه باشد كه ذكر شد. و با آنچه حاكميت الهى به آن تعلق گرفته ، مخالفت كنى )).

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

چرا زین العابدین؟
گلی از بستان امامت
جلوه‌های حقوق بشر در رساله حقوق امام سجاد(ع)
چارمین نور الهى
منشور جاوید در معرفى اهل بیت(ع)
تفاوت سامری امت حضرت موسی با سامری امت پیامبر
توشه سفر آخرت
گواهی حجر الاسود به امامت حضرت سجاد‏
عمر بن عبد العزیز خوب بود یا بد؟
رعایت حقوق همسایه از نظر قرآن

بیشترین بازدید این مجموعه

جلوه‌های حقوق بشر در رساله حقوق امام سجاد(ع)
آثار برخی گناهان از زبان امام سجاد(ع)
چرا زین العابدین؟
توشه سفر آخرت
تفاوت سامری امت حضرت موسی با سامری امت پیامبر
گواهی حجر الاسود به امامت حضرت سجاد‏
چارمین نور الهى
گلی از بستان امامت
عمر بن عبد العزیز خوب بود یا بد؟
منشور جاوید در معرفى اهل بیت(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^