جسم اسیر؛ روح آزاد
امام سجادعلیه السلام شرکت مستقیم در صحنه نبرد و درگیری روز عاشورا نداشت؛ چون قضا و قدر الهی این بود که او شهید نشود و پدر هشت امام بعد از خود باشد تا خط امامت امت و هدایت جامعه ادامه یابد امّا روح حماسی آن حضرت او را آرام نمی گذاشت. از این رو هر جا که مصلحت اقتضا می کرد و زمینه ای پیش می آمد به افشاگری و استیضاح هیئت حاکمه و دربار ستمکار اموی می پرداخت.
مثلا با آن که آن حضرت فاصله کربلا تا شام را با سکوت گذراند و فقط به یاد حق مترنّم بود و با کسی جز اهل بیت علیهم السلام حرف نمی زد، و با آن که او را درکوفه زندانی کرده بودند و با آهن گران و سخت، دست و پای مبارک او را بسته و بر شتر برهنه سوارش کرده بودند و از رگهای بدن او خون جاری بود، هنگامی که شروع به سخن کرد فرمود:
«ای امّت نابکار، باران بر محلّ و زمین شما نبارد؛ ای امتی که حرمت جدّ ما را درباره ما نگه نداشتید. اگر در روز قیامت در مقابل جدّ ما قرار گیرید؛ چه خواهید گفت؟ ما را سوار بر شترهای برهنه، در شهرها می گردانید؛ گویا ما نبودیم که پایه های دین را در میان شما محکم نمودیم»
آنگاه اشاره به جمعیت کرد که ساکت باشید. وقتی ساکت شدند، پس از حمد و ثنای الهی و صلوات بر رسول خدا صلی الله علیه و آله به معرفی خود و افشای جنایاتی که امویان در کربلا مرتکب شده بودند پرداخت.
نتیجه این سخنرانی و افشاگری این بود که صدای گریه مردم بلند شد و به یکدیگر می گفتند: هلاک شدید و متوجه نیستید که چه کار کردید و چه به سرتان آمده است.
حضرت سجّاد (ع) اوضاع کوفه را متغیر و زمینه قیام های بعدی را فراهم نمود.
ابن زیاد قبل از آن که اسرا را وارد قصر خود کند، اذن عمومی داد که هر کس می خواهد در آن شرکت کند و در حقیقت مجلس جشن عمومی به پا کرده بود. آنگاه دستور داد تا آل الله را به صورت فجیعی وارد دارالاماره کردند. پس از آن سر مبارک امام حسین علیه السلام را مقابل او گذاشتند و او بی شرمانه به وسیله چوب دستی خود به جسارت کردن به سر مبارک پرداخت… آنگاه رو به امام سجّاد علیه السلام کرد و گفت: اسمت چیست؟
امام فرمود: علی بن الحسین هستم.
- مگر علی بن الحسین را خدا نکشت؟
- برادر بزرگتری داشتم که او نیز علی نامیده می شد و مردم او را کشتند.
- مردم نکشتند بلکه خدا او را کشت.
- البته خدا هر جانی را هنگام مرگ استیفا می کند و تحویل می گیرد و هیچ کس بدون اذن تکوینی الهی نمی میرد؛ألله یتوفّی الأنفس حین موتها» (زمر/42)
این حاضر جوابی، جرّ و بحث و حریم نگرفتن، برای ابن زیادْ سنگین و غیر قابل تحمّل بود. لذا دستور داد که گردن امام سجاد علیه السلام را نیز بزنید. در حالیکه زینب کبری سلام الله علیها خود را سپر آن حضرت کرده و ابن زیاد ملعون را از این تصمیم وقیحانه نهی می کرد، امام سجّاد علیه السلام برآشفت و گفت: «آیا ما را به قتل تهدید می کنی؟ آیا تاکنون نفهمیدی که کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت و فخر ماست؟»
همان سخن آزادمنشانه امام حسین علیه السلام در میدان کربلا را امام سجّاد علیه السلام در کوفه، خطاب به عوامل خون آشام اموی آن هم به صورت تشر و فریاد گفت. معلوم می شود این انسان به زنجیر بسته آن شیر غرّنده ای است که او را به بند کشیدند. باز معلوم می شود به زنجیر کشیده شدن و اسیرگشتن، ایجاد محدودیت برای پیکر است و بس اما روح عارف روح حماسه است و لذا همواره زنده و آزاد است.