ابن شهراشوب در كتاب «مناقب» از ابو حازم نقل كرده است كه گفت : شخصي به حضرت زين العابدين(ع) عرض كرد : آيا از نماز آگاهي داري؟ من ناراحت شدم و خواستم به او هجوم آورم . امام(ع) فرمود :
اي ابوحازم! آهسته باش ، دانشمندان بردبار و مهربان هستند . سپس روكرد به سئوال كننده و فرمود : بلي ، آگاهي دارم .
او از آنچه بايد در نماز بجا آورد و آنجه را كه بايد ترك كند و از واجبات و مستحبات نماز سئوال كرد ، تا گفتارش به اينجا رسيد كه پرسيد : شروع نماز چيست؟ فرمود :
الله اكبر ، پرسيد : حجت و دليل آشكار آن چيست؟
فرمود : قرائت (يعني خواندن سوره) ، عرض كرد : خشوع نماز چيست؟
فرمود : نگاه كردن به محل سجده . گفت : تحريم آن چيست؟ يعني با چه چيزي كارهاي ديگر بر او ممنوع مي شود؟
فرمود : تكبيرة الإحرام ، يعني گفتن الله اكبر .
عرض كرد : تحليل آن چيست؟ يعني با چه چيزي ممنوعيت از او برطرف مي شود؟
فرمود : سلام كه در آخر نماز گفته مي شود .
سئوال كرد : جوهر آن يعني اصل آن كه طبيعت نماز بر آن استوار است چيست؟
فرمود : تسبيح يعني سبحان الله گفتن و منزه دانستن خداوند .
عرض كرد : شعار آن يعني نشان و علامت آن چيست؟
فرمود : تعقيب ، يعني دعاها و اذكاري كه بعد از نماز خوانده مي شود .
عرض كرد : كمال آن كه نماز با آن كامل مي شود چيست؟
فرمود : صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد:.
پرسيد : ما سبب قبولها؟ قال : ولايتنا و البراءة من أعدائنا .
سبب قبولي نماز چيست؟
فرمود : ولايت ما و بيزاري از دشمنان ما اهل بيت باعث قبولي نماز است .
وقتي كه همه پرسشهاي او تمام شد و امام(ع) آنها را پاسخ گفت ، عرض كرد : شما عذري براي كسي باقي نگذاشته ايد ، سپس از جا حركت كرد در حاليكه كه مي گفت : خداوند داناتر است كه رسالت خود را به عهده چه كساني واگذار كند . [1]
[1] مناقب ابن شهراشوب : 4/