دریا به دیده تَر من گریه میکند
آتش ز سوز حنجر من گریه میکند
سنگی که میزنند به فرقم ز روی بام
بر زخم تازه سر من گریه میکند
از حلقههای سلسله خون میچکد چو اشک
زنجیر هم به پیکر من گریه میکند
ریزد سرشک دیده اکبر به روی نی
اینجا به من برادر من گریه میکند
وقتی زدند خنده اشکم زنان شام
دیدم سه ساله خواهر من گریه میکند
رأس حسین بر همه سر میزند ولی
چون میرسد برابر من گریه میکند
ای اهل شام پای نکوبید بر زمین
کاینجا ستاده مادر من گریه میکند
تا روز حشر هر که به گل میکند نگاه
بر لالههای پرپر من گریه میکند
زنهای شام هلهله و خنده میکنند
جایی که جد اطهر من گریه میکند
بگذار ظالمانه بخندند شامیان
«میثم» که هست زائر من گریه میکند
"غلامرضا سازگار"